ششم و متوسطه اول
|
||
آگاهی انسانی، آگاهی اجتماعی |
پس از به توپ بستـه شدن مجلس توسط لیاخوف، افسر جنایتکار
روس، در تیرماه 1287، مشروطـه خواهان بسیـاری دستگیر و کشته
شدند.
از جمله ی آنها میرزا جهانگیـرخان صوراسرافیـل و ملکالمتـکلمین
از واعظان و روزنامه نگاران شهیر مشروطه در نیمـه شب دوم تیر در
باغشاه توسط جلادان روسی در مقابل چشم محمدعلی شاه وطن
فروش، کشته شدند و پیکرشان در ظلمات آن شب شوم، در خندق
پشت دیـوارهـای بـاغ دفـن شد. که بعدها در نزد مـردم به «آرامـگاه
شهدای مشروطه» معروف شد.
«آرامگاه شهدای مشروطـه» که بخشهای زیـادی از آن در سالیـان
گذشته به اشغـال بیمارستـان دولتی لقمـان که در همسایگی مدفـن
شهدا ساخته شده، درآمده است، در سال 1383 در فهرست آثار ملی
به ثبت رسید. با وجود این عملا" اقدامی برای بازسازی و نگهداری آن
صورت نگرفته است.
مجسمـه ی ملک المتکلمین نیز در اواخر «پهلـوی دوم» از محل خود
در میدان حسن آباد برداشته شده، و در تمام سال های بعد نیز دوباره
اقدامـی برای نصب مـجدد آن صـورت نگرفتـه است که ستیـز بی پایـان
وارثان دغلباز مشروطه، با اصـول، آرمـان ها و حتی نشانـه های انقلاب
مشروطه را به اثبات می رساند!
به ایرانیان روس بیداد کرد
گمانش که ایران تهی شد ز مرد
چو بیشه تهی مانَد از نرّه شیر
شغالان درآیند در وی دلیر
مَخُسب ای برادر که دزدان به خواب
بتازند بر خفتگان با شتاب
به دار کشیدن مشروطه طلبان تبریز توسط روسیه ی اشغالگر
در شرفيابى به اعليحضرت (محمدرضاشاه پهلوی) گفتم: دو استدعا
دارم، فرمودند: بگویید، عرض كردم: 1 ــ حساب خود را با حساب شاه
فقيد (رضاشاه پهلوی)، يكى نكنيد، والا ورشكست مى شويد؛ 2 ــ در
امور دولتى دخالت نفرمایید.
فرمودند: چرا ورشكست مى شوم؟
گفتم: براى اين كه اعليحضرت فقيد یک عملى در اين مملكت كرده اند
كه دشمن زياد دارند. اگر شما فرموديد كه هر كس با او مخالف بود، يا
شاه با او مخالف بود، من هم با او مخالف هستم، درست نمى شود.
المُلک عقيم. شاه بايد بفرمايند در راه وطن، در راه مملكت، نه پدر دارم،
نه مادر، نه خواهر نه برادر، من شاه اين مملكتم. اگر اين طور فرمودند،
یک عظمت و یک جلالتى پيدا مى كنند كه شهره ی آفاق شوند كه پدر
شاه هم به استصواب جلالت شاه، جلالت پيدا مى كنند، ولى اگر اين
كار را نكنند، اين را صلاح خانواده سلطنت نمى دانم.
دوم اين كه؛ در امور دولتى دخالت نفرمایید. به جهت اين كه پادشاه
مشروطه، آن كسى است كه هيچ كس با او مخالف نباشد و همه ی
مردم با شاه موافق باشند. وقتى كه تشريف بردند در هيئت وزراء
فرمودند كه اين شخص بايد استاندار باشد، 9 نفر ديگرى كه داوطلب
استاندارى هستند، با شاه مخالف مى شوند. وقتى كه شاه فرمودند
یک نفر بايد وكيل بشود، 135 نفر ديگر هم همين انتظار را دارند، و اگر
شاه نفرمود، با شاه مخالف نمى شود. پس، دخالت در امور مملكت،
به هيچ وجه صلاح شاه و مملكت نيست.
ممالک مشروطه، بايد از مملكت مشروطه اصلى تقليد كنند كه
«انگلستان» است. اگر كسى ديد كه پادشاه انگلستان در اين قبيل
امور دخالت بكند، اعليحضرت هم بفرمايند، بى ضرر است. عظمت و
جلالت انگلستان به اين است كه پادشاه در اين قبيل امور دخالت
نمى كند و یک رجال بزرگى آن جا هست كه مملكت را به اين صورت
در آورده اند. شايد خيال كنند در انگلستان فقط چرچيل و يا یک آتلى
است، ولی عظمت و پيشرفت سياست بين المللى انگليس مرهون
رجال بی شماری است كه دارد. (کلمنت آتلی نخست وزیر انگلستان
بعد از جنگ جهانی دوم، در سالهای 1945 تا 1951)
مملكتى كه رجال ندارد، هيچ چيز ندارد. مخالفت من با ديكتاتورى
اين بود كه از خصایص ديكتاتورى، يكى اين است كه مملكت فاقد
رجال، و ديكتاتور، رجل منحصر به فرد باشد. آنهایی كه عقيده به اين
رژيم دارند، بايد فكر كنند بعد از ديكتاتور، مملكت چه مى شود؟!
آنهایی كه مى گويند چراغ برداريد عقب شاه فقيد بگرديد، اشتباه
مى كنند. وضعيت امروز ما عكس العمل دوره ی ديكتاتورى است، اگر
مملكت رجال داشت، در صورتی که اگر مملكت اشخاص علاقه مند
داشت، چرا وضعيت اين طور بود؟!
سفارت عثمانی با وجود نقشی که در جریانات مشروطیت در ایران
ایفا کرد، انتظار لازم را برآورده نکرد. شاید علت این امر ضعف داخلی
آن از یک سو و مخالفت سلطان عثمانی با پیروزی مشروطه در ایران
از سوی دیگر بود. این نقش را در سه مقطع کاملا" متفاوت می توانیم
بررسی کنیم.
در دوران جنبش مشروطه، آزادیخواهان از سفارت عثمانی کمک گرفته
بودند. تحصن کنندگان در حرم حضرت عبدالعظیم و سایر رهبران و سران
مشروطه خواستار عزل عین الدوله از صدارت بودند و یقین داشتند که
با کسب این پیروزی به موفقیت های دیگری هم نایل خواهند گردید.
اما چون هنوز نیروی نهضت برای کسب چنان موفقیتی کافی نبود از
این رو علمای پناهنده، سفیر عثمانی را واسطه ی خود و شاه قرار
دادند و سفیر نیز این مأموریت را پذیرفت و عریضه ی پناهندگان را که
متضمن درخواست های آنان مبنی بر اجرای قوانین اسلام در سراسر
کشور، عزل نوز بلژیکی از ریاست گمرک و مالیه، عزل علاء الدوله
حاکم تهران، تأسیس عدالتخانه ... نزد مشیرالدوله، وزیر امور خارجه
فرستاد و او عریضه را به شاه داد و با حضور عین الدوله آن را قرائت
کرد. مظفرالدین شاه که تا آن روز از خواسته های علما و پناهندگان
اطلاعی نداشت، به مشیرالدوله ابلاغ کرد که موافقت خود را با
خواسته های مشروطه خواهان به سفیر عثمانی اعلام کند و به
عین الدوله دستور داد که تا آقایان را با احترام به تهران بازگرداند.
عین الدوله با خدعه و نیرنگ چهار تن از پیشکاران علما و روحانیون
پناهنده در حرم حضرت عبدالعظیم را به بهانه ی گفت و گو درباره ی
خواسته های آنان به خانه خود کشانید و آنان را نزد خود نگاه داشت
و بدین ترتیب میانجی گری سفیر عثمانی نیز به نتیجه نرسید.
همچنین سفارت عثمانی در تهران، محل تحصن مخالفان دولت نیز
شد، ولی نتوانست امنیت آنان را تأمین کند. محمدعلی شاه پس از
کودتای موفق خود، مجلس شورای ملی را منحل کرد و 39 نفر از
مخالفان را که موفق به فرار شده یا به سفارت عثمانی پناه برده
بودند بازداشت و اغلب آنها را اعدام کرد. از همین رو آزادیخواهان
چندان نمی توانستند در سفارت عثمانی احساس امنیت کنند،
چون دولت عثمانی ضعیف تر از آن بود که بتواند حریم امن مطمئنی
برای متحصنان به وجود بیاورد، چون به گفته ی روزنامه ی اخبار
مشروطیت، بعد از گرفتن مجلس، سفیر عثمانی با دولت همراهی
کرد و متحصنان را از سفارت خارج کرد و به آنان گفت که اگر شما
مشروطه می خواهید، شاه اعلان کرده است که بعد از سه ماه
مشروطیت برقرار خواهد شد و اگر تامین می خواهید به شما بلیت
تأمین می دهم. آنها هم به اجبار خارج شدند. با وجود این گروهی
از مشروطه خواهان بر آن شدند که یک مرکز اجتماعی بر ضد شاه
تشکیل دهند، بنابراین در 26 ذی القعده 1326 گروهی از علما،
تجار و اصناف که عده شان بالغ بر سیصد تن می شد به سفارتخانه
عثمانی پناهنده شدند و گروهی دیگر هم با سیدعلی آقا و سید
جمال افجه ای به حضرت عبدالعظیم رفته، بست نشستند. برخی
علت این تحصن را ناتوانی شاه در بازسازی اقتصادی می دانند.
این ناتوانی باعث شد که مشروطه خواهان به سرکردگی
صنیع الدوله در 26 ذی القعده 1326 در سفارتخانه ی عثمانی
بست نشستند. در روز بعد تعداد آنها به 250 نفر رسید و از شاه
خواستند تا مشروطه را بار دیگر برقرار سازد. در چهارم ذی الحجه
بازار بسته شد و ماه های بعد شاهد کشمکش های طولانی
برای تسلط بر بازار بودیم که به پیروزی مشروطه خواهان انجامید.
تدارک مالی متحصنین به عهده ی تجار مشروطه خواه بود. این
تجار برای اعاده ی مشروطه به همان شکل سابق، تلاش
می کردند؛ اما اینکه چرا این بار به جای سفارت انگلیس در سفارت
عثمانی به بست نشستند تأمل برانگیز است به نظر می رسد
علمای نجف و مشروطه خواهان پیرو آنها با آگاهی از آثار زیان بار
بست نشینی دوران مبارزه در سفارت انگلیس بر افکار عمومی و
سرنوشت نهضت، این بار سفارت یک کشور اسلامی را برای
تحقق اهداف خود مناسب تر یافتند. ممکن است بست نشینی
در سفارت عثمانی به این علت نیز باشد که دولت انگلیس با
تجربه از دوره قبل، بست نشینان را به آن سو هدایت کرده تا از
سویی تظاهر به بی طرفی کرده باشد و از سوی دیگر روشن
سازد که هر سفارتی قادر به حل بحران سیاسی ایران نیست.
در هر حال بعد از این بست نشینی، علما تلگراف های متعددی
را به تهران ارسال کردند؛ علمای ایرانی مقیم عراق و نجف به دلیل
دوری از دسترس محمدعلی شاه توانستند نهضت مشروطیت و
آزادیخواهی را با فعالیت خستگی ناپذیر ادامه دهند.
دولت آبادی در مورد این تحصن و خطری که از سر متحصنان
گذشته می نویسد: در تهران بعد از اینکه آزادیخواهان از اینکه
شاه به وعده ی خود در دادن اعلان انتخابات وفا کند، مأیوس و
ناامید شدند، کثیری از وجوه روحانیون و کسبه و تجار آزادی خواه
در سفارت عثمانی متحصن شدند و از آنجا به اشاعه در خصوص
اعاده حکومت ملی صحبت می دارند و اقدامات دولتی برای
متفرق کردن آن ها بی نتیجه می ماند و در نهایت به توسط دو
سفارت روس و انگلیس در استانبول از وزارت خارجه ی عثمانی
خواسته می شود که درخواست ایران را در بیرون کردن آن مردم
از سفارت در تهران بپذیرند و دولت عثمانی هم آن را می پذیرد.
و این خبر از سوی انجمن سعادت مخابره می شود و در این میان
دولت آبادی با مذاکره با شیخ الاسلام عثمانی به وی می گوید
که تهرانیان راه سفارت دیگری را که از سفارت شما وسیع تر
است می شناختند، ولی نخواستند در ایام مشروطیت به خانه ی
کفر پناه ببرند و امروز وجوه روحانیت در سفارت عثمانی جمع اند
و شایسته نیست که آنها را از سفارت بیرون کنند. پس از آن
شیخ الاسلام مانع از آن می شود و بعد از بحث در هیئت وزرا
شیخ الاسلام از تعرض به متحصنین جلوگیری می کند.
در اعاده ی مشروطیت، علاوه بر تحصن در سفارت عثمانی،
تحولات داخلی ایران و عثمانی هم اثر گذار بودند. بحرانی شدن
اوضاع تهران و ولایات، ملاقات سفیران روس و انگلیس با شاه و
انتشار اخباری مبنی بر درخواست آنان برای اعطای مشروطیت
و نیز انتشار خبر حرکت نیروهای بختیاری به سمت تهران، و در
عثمانی هم تغییرات سیاسی در آن و برکناری سلطان عبدالحمید
که طرفدار نظام استبدادی بود، ضرورت اعطای مشروطه را برای
شاه فراهم کرد. همچنین در خلال این تحصن، دو سفارت روس و
انگلیس مسئله ی بست نشینی مخالفان شاه در سفارت عثمانی
را دست مایه ی فشار علیه عثمانی قرار دادند و خارج شدن آنان
از بست نشینی را منوط به اعاده ی مشروطه کردند.
شاه در چهارده ربیع الثانی 1327 (پنج مه 1909) اجازه ی تشکیل
مجلس منتخب ملت را صادر کرد و پس از آن متحصنان، سفارت را
ترک کردند و سفیر عثمانی هم ادامه ی حضور آنان در سفارت را
نادرست خواند؛ از این رو متحصنان که خواسته هایشان تأمین شده
بود به تدریج از سفارت خارج شدند.
بعد از پیروزی مشروطه دوم و در جریان خلع سلاح مجاهدان هم،
عثمانی نقش متفاوت و دوگانه ای ایفا کرد. از یک سو دو نماینده از
سفارت های عثمانی و آلمان سعی کرده بودند به ستارخان بقبولانند
که در مقابل دولت مقاومت نکند، از سوی دیگر وقتی نمایندگان دولت
برای خلع سلاح مجاهدان رفتند، دو عضو سفارت عثمانی در پارک
اتابک حاضر شده و مردم را به مقاومت تشویق کردند. اما بعد از اقدام
نظامی عثمانی علیه ایران، این وضعیت تا حدودی تغییر پیدا کرد و
آزادیخواهان و مشروطه طلبان چندان تمایل به حضور در سفارت این
کشور نشان ندادند، چون ملیون نمی توانستند تجاوز قشون عثمانی
به ایران را نادیده بگیرند.
در مورد تأثیر غیر مستقیم امپراتوری عثمانی و نیز معضلات داخلی
آن در انقلاب مشروطه ایران باید به نقش ارامنه و حزب داشناکسیون
در انقلاب مشروطه اشاره کرد.
ارامنه، بیشتر به دنبال آزادی و استقلال خود از امپراتوری عثمانی
بودند. انقلاب مشروطیت ایران پدیده ای منحصر به فرد در گردآوردن
مردمانی با زمینه های مختلف اقتصادی، اجتماعی، قومیت ها و
اعتقادات مذهبی، ایدئولوژی های متنوع و حتی کشورها در یک
درگیری برای پارلمان و مشروطه بود؛ از جمله «داشناکسیون» در
انقلاب ایران و در کشمکش ها شرکت فعال داشت؛ به این دلیل
که اعتقاد داشت شرایط و اوضاع حال و آینده ارمنی ها در ایران،
قفقاز و امپراتوری عثمانی مستقیما" وابسته به مردم ایران است،
چون موفقیت یک قیام مشروطه طلبانه در ایران، بر حکومت های
منطقه از قبیل امپراتوری های روسیه و عثمانی تأثیر داشت و
می توانست شرایط و اوضاع را در ارمنستان، روس و عثمانی
بهبود بخشد.
یپرم خان
برجسته ترین فردی که از ارامنه در جنبش مشروطه ی ایران شرکت
کرد یپرم خان ارمنی بود.
نتیجه گیری
انقلاب مشروطه در ایران از عوامل مختلفی متأثر گردیده است که
بخشی از آن به امپراتوری عثمانی باز می گردد. در این میان تحولات
عثمانی نقشی تعیین کننده داشت. امپراتوری عثمانی کانالی برای
ارتباط و پیوند فکری ایرانیان با تحولات دنیای غرب محسوب می شد
و استانبول قوی تر از تفلیس، بمبئی و قاهره عمل می کرد و ایرانیان
از این طریق به عقب ماندگی خود پی می بردند. در مجموع می توان
گفت دولت عثمانی نقش مثبتی در تحولات مشروطه خواهی در ایران
ایفا نکرد؛ البته تحولات و اندیشه هایی که در عثمانی مطرح بود در
زمینه سازی برای مشروطه در ایران نقش اساسی داشت؛ اما در
دوره ی نهضت مشروطه و پس از آن و ناامنی های ناشی از آن که
ایران نیاز به امنیت و آرامش داشت تا بتواند نهادهای جدید را تثبیت
کند به ایران حمله کرد و ناامنی ها را به مراتب بیشتر کرد و این
حملات ضربات مهلکی را بر مشروطه خواهی ایران وارد کرد، به طوری
که دولت و مجلس بعد از مشروطه هرگز نتوانستند به این اوضاع سر
و سامان بدهند؛ البته در این اقدام عثمانی نمی توان نقش تحولات
بین المللی و سیاست خارجی جدید آلمان را هم نادیده گرفت. بی
تردید نظام بین المللی از اواسط دوره ی قاجاریه بر روند تحولات
مستقیم و یا غیر مستقیم اثر می نهاد. انگلیس حمایت نیم بند خود را
از مشروطه تا زمانی که قدرت های جدیدی در نظام بین الملل ظهور
نکرده بود ادامه داد و زمانی که خطر آلمان را احساس کرد با روسیه
همنوا شد و قرارداد 1907 را با آن کشور امضا کرد. این امر به خوبی
نشان می دهد که مشروطیت در ایران بیش از هر چیز قربانی تحولات
نظام بین الملل گردید.
پس از تحولات جهانی و شکل گیری بلوک بندی های جهانی و
فراهم شدن مقدمات جنگ جهانی اول، بریتانیا و روسیه در اقدامی
هماهنگ، سیاستی نسبتا" یکپارچه در ایران اتخاذ کردند تا از پاگیری
یک قدرت سوم در ایران جلوگیری کنند. ماجراجویی های آلمان پای
عثمانی را هم به وسط کشید و نهایتا" هر دو قربانی این ماجراجویی
شدند. عثمانی به طور کلی از هم پاشید و آلمان هم تقریبا" در جنگ
منهدم شد و مشروطه ایران هم از گزند این تحولات مصون نماند.
در واقع ایران بعد از مشروطه از هر طرف در معرض مداخله ی نیروهای
خارجی قرار داشت و آغاز جنگ جهانی اول امپراتوری عثمانی را هم
به طور ویژه ای به این نیروها اضافه کرد. در چنین شرایطی جمع آوری
نیروهایی که جنبش آزادی ملی را تداوم بخشیده و آن را توسعه دهد،
امکان پذیر نبود؛ بنابراین دولت ایران حتی اگر به واقع هم ملی بود
نمی توانست نقشه های اصلاحی خود را اجرا کند. در واقع از سقوط
محمدعلی شاه تا کودتای 1299 بیست کابینه در ایران به سر کار آمد
که هیچ کدام از آنها نتوانستند رضایت عمومی را جلب کنند و این
عمده ترین زمینه برای نابودی مشروطیت بود، ولی بخش اعظم این
ناکارآمدی از تبعات جنگ جهانی اول در ایران بود. به نظر می رسد که
ایران همواره بدون این که بخواهد بخشی جدایی ناپذیر در معادلات
سیاسی جهانی بوده است!
دکتر مقصود رنجبر
مجله ی تاریخ اسلام
بُعد دیگر تاثیرگذاری امپراتوری عثمانی، برخی رسائل مشروطه است
که نویسندگان در آنها بین ایران و امپراتوری عثمانی مقایسه می کردند
و به دلیل پیشرفت عثمانی، دولت ایران را برای ایجاد اصلاحات تحت
فشار می گذاشتند. البته این مقایسه گاهی وجه منفی نیز داشته
است؛ بعضی افراد تلاش های دولت عثمانی را در راه اصلاح و ترقی
مورد توجه قرار می دادند؛ اما برخی دیگر این اصلاحات را حیله ای
می دانستند که موجبات شکست عثمانی را فراهم کرده است. آقا
نورالله نجفی در تأیید اصلاحات عثمانی در رساله ی «مقیم و مسافر»
می نویسد: امروز بر حسب احکام علمای اعلام و حجج اسلام بر
تمام افراد و آحاد مسلمانان واحب است که اقدام در مشروطیت
سلطنت و برقراری دارالشوری بنمایند و در ممالک عثمانی همین
مطالب باعث شد بدون هیچ اشکال به نعمت مشروطیت برسند.
ایشان همچنین می نویسد: در این ایام، مکتوبی از استانبول به
نجف اشرف رسید و کلامی از شیخ الاسلام دولت عثمانی در آنجا
مذکور بود که بایست به آب طلا نوشته شود و در اطراف ممالک
اسلامیه منتشر گردد. و آن این است که:
اگر امروزه تمدن حقیقی اسلامی را که بسط عدل و داد و
رفع جور است بر طبق مذهب اسلام در ممالک اسلامیه جاری
نکنیم، سیل عظیمی که از طرف مغرب زمین به نام تمدن بشری
برخاسته، تمام ممالک اسلامیه را محو و نابود خواهد ساخت.
اما مخالفان مشروطه به تحولات عثمانی دید منفی داشتند و آن
را آغاز زوال امپراتوری عثمانی می دانستند. یکی از رساله نویسان
در این باره می نویسد: سلطان عبدالعزیز پادشاه عثمانی نیز چون
به اجرای همان قانون فنون پرداخت از روس ها شکست خورد، ولی
سلطان عبدالحمید به واسطه رأی سدید و تلافی شدید اکید در
حمایت اسلام و علمای اعلام با کمال اقتدار و فتوحات بسیار تدارک
نموده است.
همچنین وی علت شکست های عثمانی در آن دوران را مشغول
شدن امپراتوری عثمانی به مسائل داخلی می داند. از یک طرف
اشتغال به منازعه با یونان و از طرفی تحریک ارامنه و اختلاف داخلی،
جنگ جزیره ی کریمه، منازعه یمنی ها و اعراب، مسئله مقدونیه و
بالکان و در ضمن این همه گرفتاری؛ عثمانی سیطره ی خود را در
مصر محکم کرد.
همان طور که مشاهده می شود، مخالفان مشروطه ناکامی های
امپراتوری عثمانی را محصول همین تحولات می دانستند؛ در حالی
که موافقان، مشروطه ی عثمانی را الگوی توسعه و تحول در ایران
تلقی می کردند. این دیدگاه هم در بین سیاستمداران، دیپلمات ها
و روشنفکران رایج بود و هم در بین علمای مذهبی. تأثیر ناپذیری
علمای مذهبی از امپراتوری عثمانی به سبب قرار گرفتن شهر نجف،
مرکز علمای تشیع، در حوزه ی امپراتوری عثمانی بود. ارتباط زیادی
هم بین روحانیون مجاهد تهران با علمای نجف وجود داشت و روحانیون
مجاهد تهران که با استبداد در نبرد بودند، برای رفع هر گونه سوء
تفاهمی از روحانیون نجف (عثمانی) استفتا می کردند.
در مورد شیوه ی حکومت و نوع ارتباط با دولت های بیگانه هم
این مقایسه سازی صورت می گرفت؛ برای مثال در جایگاه
سفارتخانه های دولت های اجنبی نوشته شده است که در ممالک
عثمانی هم مأموران سفارتخانه های اجنبی حق حضور را دارند،
ولی ابدا" حق حرف و حکم ندارند؛ اما در محاکمات وزارت امور خارجه
در حقیقت حاکم مأمور سفیر است نه رییس مجلس.
امتیاز رژی یکی از موضوعاتی بود که در مورد آن بیشترین مقایسه
با امتیازات دولت عثمانی انجام گرفت. از این منظر کار عثمانیان هم
در دادن برخی از امتیاز نامه های اقتصادی به بیگانگان غلط و مضر
تلقی می شد. با این حال از نظر نویسندگان، دولت عثمانی در
قرارنامه ی دخانیات به مراتب بهتر از ایران منافع اش را تأمین ساخته
بود. در عین حال این سؤال مطرح می شد که اگر عمل عثمانی
معیار معقولی به شمار می رفت، چرا ایران در جهت اصلاح امور از
عثمانیان تقلید نمی کند و تنها کارهای بدش را به کار می بندد.
این نگرش به امپراتوری عثمانی به حدی بود که علما در نامه ای
به سلطان عثمانی به وی نوشتند: اکنون روی امید خویش را به
سوی آن پادشاه مطلق اسلام که نسبت به همه ی مردم در
سراسر آفاق خیرخواه و مهربان می باشد، گردانیده این دوره که
قانون اساسی در رژیم مشروطه ای که حاکمیت همه ی شهروندان
و همه ی مسلمانان را با پایداری کامل تأمین کند در ایران اعلام دارد.
میرزا ابوطالب بهبهانی در کتاب خود «منهاج العلی» در تحلیلی که
از حکومت مطلقه ارائه می دهد، آن را به دو قسم تقسیم بندی
می کند:
دولت های مطلقه بر دو قسم اند: سلطنت مطلقه ی منظم مانند
روس و عثمانی و سلطنت مطلقه ی غیر منظمه مانند ایران و
افغانستان.
میرزا یعقوب خان، از نویسندگان رساله های مشروطه، که در
حدود سال 1890 م. در استانبول می زیسته، اصولا" وجود دولت
در ایران را انکار می کند. به نظر وی:
در ایران هرگز بساط دولت وجود نداشته است؛ معنای
سلطنت ایران این بوده که اسباب قتل و غارت جمع نموده
و به جان اهالی خانه بیفتند و یا اینکه هرگاه فرصت نمایند
بـه تـاخت و تـاز به ولایـات همــجوار بـپـردازنـد. در ایـران از
قدیم الایـام کار حکام «رعیــت تـــازی» بـوده و هـر گاه هم
رعیــت فرصت یافتــه، کارش «حاکـم دوانـی» بوده است.
علاوه بر این تنظیمات و اصلاحات عثمانی، بسیاری را وادار کرد
که آن را دائما" به رخ ایران بکشند و نوعی انفعال در قبال اصلاحات
عثمانی وجود داشته باشد. در واقع تحرکات دولت همسایه به
جای اینکه الگویی برای تحول باشد، موضوعی برای احساس
ضعف و سستی بوده است؛ چنانکه آدمیت می نویسد: حالت
انفعالی نسبت به اصلاحات عثمانی، همسایه و رقیب دیرین
ایران بیشتر بود. در تضاد رکود اجتماعی ایران، تحرک تنظیمات
عثمانی خیره کننده بود.
اما بعد دیگر تأثیرگذاری امپراتوری عثمانی، تأثیر مستقیم آن بر
جریان مشروطه ی ایران است. در این باره در وهله ی اول باید
گفت که نقش مستقیم دولت عثمانی در جریان انقلاب مشروطه
به دلایل ضعف داخلی آن و درگیری متمادی با دشمنان خارجی
زیاد نبوده است. تنها برخی از تحرکات نظامی عثمانی در مرزهای
ایران بر روند انقلاب مشروطه اثرگذاشت. همچنین برخی تحرکات
داخلی آزادیخواهان عثمانی بر روحیه ی انقلابی در ایران نیز
اثرگذار بود.
در جریان و روند انقلاب مشروطه سفارت های روس و انگلیس
بسیار فعال بودند. سفارت انگلیس، محل تحصن آزادیخواهان ایران
بود؛ ولی سفارت عثمانی در این زمینه فعالیتی نداشت. ریشه ی
این امر به دو عامل باز می گشت: اول، ضعف عثمانی و درگیر بودن
آن با اصلاحات داخلی بود که فرصت و قدرت لازم را برای مداخله در
ایران را نداشت؛ دوم، امپراتوری عثمانی تمایلی به اصلاحات در
ایران نداشت، حتی دولت عثمانی از ورود دوباره ی اصلاحات ایران
به خود عثمانی بیمناک بود، چون از پیشرفت مشروطه در ایران
واهمه داشتند. سلطان عبدالحمید در اوج مشروطه در ایران از ترس
آنکه پیشرفت مشروطه در ایران جنبش آزادیخواهی را در عثمانی
نیرومند تر گرداند بیمناک بود و به همین دلیل با فشارهایی که دولت
ایران از طریق سفیر ایران در عثمانی، محمدعلی میرزا علیه مشروطه
خواهان ایران در عثمانی اعمال کرد، همدردی و همدستی می کرد.
علاوه بر این از تحولات ایران تا حدی واهمه داشتند، به طوری که
پیش از بین رفتن اختناق عبدالحمید، چنان سانسور شدیدی بر
مطبوعات عثمانی اعمال می شد که مردم آن کشور از حوادث جنبش
مشروطه خواهی و اعلان فرمان مشروطه در اوایل اوت 1906 در ایران
بی اطلاع مانده بودند، اما خبر تخریب مجلس اول و برچیده شدن
مشروطه در آنجا منتشر شد ولی به قول تقی زاده مردم عثمانی
نفهمیدند که کدام مجلس برانداخته شده است، چون خبر تأسیس
مجلس در ایران و دو سال فعالیت آن به گوش عثمانی ها نرسیده
بود! یحیی دولت آبادی هم همین موضوع را تأیید می کند که در ظرف
دو سال مشروطیت در ایران جراید عثمانی کلمه ای در این موضوع
ننوشتند؛ اما روز شنبه 23 جمادی الثانی که مجلس ما را در تهران
به توپ بستند. تمام جراید عثمانی این خبر را منتشر کردند. بدیهی
است که این امر به دست سلطان بوده تا زهرچشمی از مشروطه
خواهان عثمانی گرفته باشد.
علاوه بر مستبدین، حتی رجال اصلاح طلب عثمانی هم نگرش
مثبتی به ایران نداشتند. توصیفی که فؤاد پاشا از ایران ارائه
می دهد، اگر چه غیر منصفانه است، ولی واقع بینانه هم هست.
او می نویسد:
امروز سلطنت شاه ایران به کلی تابع اراده ی تاجدار پترزبورگ
است ... این دولت ضعیفه ی نادان که در هر جا و نزد هر کس از
درجه ی اعتبار و حرمت افتاده است، از یک طرف زیر بار دسپوتزم
بربری خصلت به سر می برد و مدعیان بی شمار موجود، پیوسته
طالب فتنه انگیزی می باشند. از طرف دیگر چهار جانب آن ملک،
مسکون به ایلات تبهکار است.
باید گفت که در این دوره، تصوری کاملا" منفی از دولت ایران و
عناصر و عوامل آن در امپراتوری عثمانی وجود داشت؛ چنان که
امین الدوله از قول خالد بیگ، سفیر عثمانی وصف زبانداری از
حکومت ظل السلطان آورده است: «یک دستگاه دزد و شریر و
ظالمی است که خود اهالی بزرگترین دشمن آن است».
...
انجمن سعادت در کانون تحولات مشروطه در ایران قرار داشت و در
حمایت از مشروطه خواهان تلاش های فراوانی کرد و در وقایع آن
روزگار اثر بسیاری گذارد. در اوان مشروطه شکل گیری انجمن های
سرّی بسیاری در ایران برای اهداف مختلف شکل گرفت. اما یکی از
این انجمن ها که به دلیل استقرار در عثمانی آزادانه و آشکارا فعالیت
می کرد انجمن سعادت بود که به دنبال سعادت ایرانیان از طریق
برقراری حکومت مشروطه بود. بعد از به توپ بسته شدن مجلس به
دستور محمدعلی شاه قاجار، مهم ترین تحولات مربوط به مشروطه
در خارج از ایران رقم می خورد، چون ملیونی که مجبور به مهاجرت به
خارج شده بودند، در لندن، پاریس، قفقاز و عثمانی مستقر شده و به
تکاپو افتادند که عمده ترین مرکز آن استانبول بود. در این میان نقش
انجمن سعادت از همه خطیرتر بود.
این انجمن نقش مؤثری در برخی جهت گیری های جنبش مشروطه
داشت و در خارج از کشور در نقش رابط بین نیروهای آزادیخواه تبریز
با نجف و شهرهای اروپا ایفا می کرد. در مورد این انجمن و هویت
بنیانگذاران آن و اقداماتشان اختلاف نظر وجود دارد. احمد کسروی از
این انجمن به نیکی یاد می کند و افسوس می خورد که نام
بنیانگذاران آن معلوم نیست. به زعم وی این انجمن در استانبول به
دست بازرگانان آذربایجانی اداره می شده است. حسین آبادیان،
مؤسس انجمن را «سید اسدالله خرقانی» می داند که از شاگردان
شیخ هادی نجم آبادی بوده است. سید اسدالله خرقانی در این
دوره از گردانندگان اصلی مشروطه خواهی ایران در امپراتوری عثمانی
بوده است. وی پیش از مشروطه هم نقش فعالی در گسترش
اندیشه های مشروطه خواهی در ایران داشته است. او در نجف
اقامت داشت که مشروطه اول به تعطیلی کشیده شد و به همراه
مهاجران ایرانی مقیم عثمانی، انجمن سعادت را تشکیل داد.
سیداسدالله خرقانی
خرقانی، احکام علمای نجف را می گرفت و به ایران می فرستاد
و از مردم می خواست علیه محمدعلی شاه برآشوبند و او را
سرنگون سازند. اما عبدالهادی حائری، اسدالله ممقانی را
نماینده ی آخوند خراسانی معرفی می کند که برای تماس با
آزادی خواهان به آنجا اعزام شده بود. به نظر می رسد که اسدالله
ممقانی به واقعیت نزدیکتر است. علی قیصری هم معتقد است
ممقانی از شاگردان آخوند خراسانی بوده است و کتابی تحت
عنوان «مسلک الامام فی سلامة الاسلام» نوشته است. در عین
حال آخوند خراسانی در نامه ای که به انجمن ایران در لندن فرستاده،
از کمک های انجمن سعادت استفاده کرده و از کمک های آن
«محبین نوع بشر قدردانی» کرده و نیز از مساعی انجمن که وقت
خود را صرف ترقی و آزادی می کند تشکر نموده است. انجمن
سعادت در این دوران بین آزادیخواهان در پاریس، لندن و استانبول
ارتباطات منسجمی ایجاد کرد و از این طریق با داخل ایران مرتبط
می شدند. همچنین این انجمن ارتباطاتی بین آزادیخواهان با
گروه های انقلابی روسیه برقرار کرد. تعداد اعضای انجمن سعادت
را سی نفر ذکر کرده اند.
اسدالله ممقانی
انجمن سعادت در بیرون از ایران نیز خود را نماینده ی انجمن
ایالتی آذربایجان شناسانید و بدین سان اطلاعاتی که از انجمن
تبریز می رسید به همه جا ارسال می کرد و درخواست های
انجمن تبریز را به پارلمان اروپا می رسانید. گذشته از این، از
ایرانیان مقیم عثمانی، اروپا و هند برای تبریز اعانه جمع آوری
می کردند. زمانی که نیروهای دولتی به تبریز حمله کردند، برخی
از نمایندگان انجمن تبریز با میانجی گری انجمن سعادت از علمای
نجف درخواست کمک کردند. همچنین هنگام اولتیماتوم عین الدوله
به تبریز، آنان علمای نجف را از این اولتیماتوم مطلع کردند. نیروی
انجمن به حدی زیاد شد که ارفع الدوله هم که دشمن سرسخت
مشروطه بود، خود را مشروطه خواه جلوه می داد و سه هزار تومان
اعانه به انجمن داد. زمانی که نیروهای دولتی به تبریز حمله کرده
بودند، برخی از نمایندگان انجمن تبریز که هنوز پی به توانایی مجاهدان
نبرده بودند به بیم افتاده به میانجی گری انجمن سعادت از علمای
نجف خواستند که خودشان به یاری مشروطه ی ایران بیایند. همچنین
زمانی که عین الدوله التیماتومی به تبریز داد، انجمن ایالتی تبریز،
تلگرافی به استانبول فرستاد که دولت قتل عموم را اعلام کرده است.
انجمن سعادت هم تلگرافی را به نجف و دیگر جاها فرستاد.
همچنین انجمن سعادت با انجمن های پاریس گرد آمده بودند
که چهره ی بسیار مهم گروه پاریس، میرزاکریم خان رشتی بود.
این گروه نمایندگانی به رشت نیز اعزام می کردند و به صورت
تلگرافی با انجمن سعادت استانبول ارتباط داشتند. بنابراین بین
پاریس، لندن و استانبول ارتباط منسجمی وجود داشت و از این
طریق با داخل ایران ارتباط برقرار می شد. عامل مهم ارتباط
همه ی این گروه ها با ایران، انجمن سعادت بود که احکام علمای
نجف را به نقاط مختلف کشور ارسال می کرد. اعضای انجمن
سعادت همچنین کمیته ی دیگری نیز تشکیل داد تا همه ی
تبعیدشدگان را متحد کنند.
آخوند خراسانی
انجمن سعادت همچنین با «حزب اتفاق و ترقی» عثمانی ارتباط
داشت و تحت حمایت آن بود و یکی از علت های موفقیت آن نیز
همین حمایت حزب اتفاق و ترقی بود. ماشاءالله آجودانی در این
باره می نویسد: در دوره ی استبداد صغیر که مجلس ملی به توپ
بسته شد محمدعلی شاه مجددا" بساط استبداد را پهن کرد.
گروهی از مشروطه خواهان به خارج از کشور گریختند. در استانبول
انجمن سعادت مرکز تجمع آنها بود. در 21 شوال 1326 آزادیخواهان
گروه هایی متشکل از ترک، فارس، کرد، ارمنی و ایرانی تشکیل
داد که درباره ی مسائل مشروطیت ایران و جنایات شاه و مستبدان
سخن گفتند. یحیی دولت آبادی و سید سلماسی هم از سخنرانان
بودند. به نظر کسروی علت موفقیت انجمن این بود که در عثمانی
نیز در آن زمان آزادی خواهان پیروز شده بودند و به دلیل برقراری
مشروطه در آنجا هیچ گونه ممانعتی در برابر آنان وجود نداشت. به
نوشته ی دولت آبادی عده ای از تبعید شدگان هم با اعضای آن
حزب قرار کمک گذاشته بودند.
یکی از اقداماتی که انجمن، در دوره ی مشروطه دوم انجام داد،
اعتراض جدی به اولتیماتوم و اقدام نظامی انگلیس در ایران بود. در
سال 1911 نظارت دولت بر استان ها به وخیم ترین حالت ممکن
تنزل یافته بود. بحران های داخلی و راهزنی ایلات و اغتشاش و بی
نظمی در جنوب، انگلیس را بر آن داشت تا نیروهای خود را روانه ی
شیراز کند. در این مقطع، خیال انگلیس از روسیه هم راحت بود،
چون بر اساس قرارداد 1907 ایران را به دو منطقه ی نفوذ تقسیم
کرده بودند. این اقدام انگلیسی ها در بین مشروطه خواهان از جمله
در عثمانی بازتاب بسیار نامطلوبی داشت و انجمن سعادت از این
اقدام نزد علما شکایت برد. تلگراف های اعتراض آمیزی به سفارت های
عثمانی، فرانسه، بلژیک، ایتالیا، اتریش، امریکا و آلمان مخابره شد
و در آن، اقدام انگلیسی ها با اقدامات و تجاوزات روس مقایسه گردید.
همچنین کنفرانسی در شهر استانبول برگزار شد که در آن سخنرانان
به ایران احساسات دوستی ابراز کردند و سرانجام نامه ای به «ویلهلم
دوم» امپراتور آلمان نوشتند و از او طلب کمک کردند. در این مورد هم
رقابت بین قدرت ها موجب شد که استقلال نسبی ایران حفظ شود.
کریم خان رشتی
امپراتوری عثمانی به دلایل مختلف در اوان مشروطیت به محل
تجمع ایرانیان تبدیل شده بود. عده ای به دلیل فضای آزادتر سیاسی
برای ایرانیان در آنجا اقامت گزیده بودند، برخی هم برای کسب و کار
به آن دیار رفته بودند. این افراد به طور کلی زمینه های آشنایی
ایرانیان را با مشروطیت و دموکراسی و حکومت قانون فراهم ساختند.
آنان واسطه ی ورود اندیشه های سیاسی جدید به ایران بودند.
بنابر این تحولات و اصلاحات امپراتوری عثمانی صرفا" بر مقامات و
رجال سیاسی نبود که اثر می گذاشت. بلکه افراد دیگر نیز از این
تحولات متأثر می شدند که از جمله آنها می توان به میرزاملکم خان
و میرزا آقاخان کرمانی اشاره کرد.
سیدجمال الدین اسدآبادی
سیدجمال الدین اسدآبادی که شکل گیری زمینه های اولیه ی
مشروطه نقش پررنگی داشت در اواسط 1860 میلادی از افغانستان
به استانبول رفت و در آنجا با روشنفکران دوره ی تنظیمات که غالبا"
سکولار بودند تماس گرفت و در سال 1870 به شورای آموزش منصوب
شد. وی از مشهورترین و مؤثرترین نویسندگانی بود که دنیای اسلام
را به اصلاحات فرا خواند و از اولین هواخواهان اتحاد اسلامی به رهبری
عثمانی بود. گویی دولت عثمانی فکر اتحاد اسلامی را تحت تأثیر آرای
وی تعقیب می کرد.
آقاخان کرمانی
میرزا آقاخان کرمانی حدود سی سال داشت که با حکمران کرمان
درافتاد و مجبور شد از شهر خود بگریزد و در استانبول پناهندگی
بگیرد. وی در آنجا با عقاید جدید و مشرب های گوناگون و بزرگان و
محافل سیاسی عثمانی آشنا شد و در محفل تجدد خواهان ترک
شهرت یافت.
عبدالرحیم طالبوف
همچنین میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی کتاب احمد یا سفینه ی
طالبی را در سال های 1272 و 1273 در دو جلد در استانبول منتشر
کرد. هر دو جلد به بحث درباره ی علم و فن، آن طور که او می شناخت،
می پرداخت. باید گفت که بسیاری از آثار ادبی، هنری، تاریخی و
اجتماعی ایرانیان در این دوره در امپراتوری عثمانی چاپ می شد و
استانبول محل تجمع نویسندگان و روشنفکران ایران بود.
ویژگی همه ی این افراد این بود که به نوعی از طریق این امپراتوری
با غرب آشنا شده، روش های غربی را برای زندگی سیاسی فراگرفته،
به دولت و ملت ایران توصیه و منتقل می کردند. گروهی از روشنفکران
جوان تحت تأثیر همین گرایش های فرهنگی نواحی قفقاز و امپراتوری
عثمانی روزنامه ی فارسی زبان «گنج فنون» را منتشر کردند.
سیدحسن تقی زاده
سید حسن تقی زاده و میرزا محمدخان تربیت، دو عضو اصلی این
گروه بودند که در انقلاب مشروطه نقش مهمی داشتند. این جوانان
بعدها «مرکز غیبی» را در تبریز بنیاد گذاشتند که دارای فعالیت های
بسیاری در جنبش مشروطه بود.
محمدعلی خان تربیت
همچنین باید به برخی از بازرگانان نیز در مورد تأثیرپذیری از امپراتوری
عثمانی اشاره کرد. آنان نه تنها از تحولات و اصلاحات اروپا مطلع بودند،
بلکه با ایجاد دفاتر نمایندگی در قاهره، بمبئی، کلکته و استانبول از
قوانین دنیای سرمایه داری آگاهی یافته و در پرتو همین قوانین به
تجارت مشغول بودند. ارتباط زیادی بین بازرگانان و روشنفکران ایرانی
مقیم عثمانی و هموطنان ایرانی آنها در جنوب روسیه یعنی باکو و
تفلیس وجود داشت. در دوره مشروطه و بعد از آن برخی از آنها
پدیدآورنده ی ادبیات سیاسی مشروطه بودند که یکی از مهم ترین
آنها سیاحت نامة ابراهیم بیگ نوشتة زین العابدین مراغه ای است.
زین العابدین مراغه ای
زین العابدین مراغه ای بازرگانی بود که در کتاب خود به توصیف
وضعیت ناگوار سیاسی و اجتماعی ایرانیان پرداخته بود. او در این
کتاب وضعیت ایران را با وضع دولت های اروپایی و عثمانی مقایسه
می کند و آن را محصول بی کفایتی دولت حاکم می داند.
همچنین تجار اصلاح طلب، به روشنفکران ایرانی که در بیرون از
ایران اقامت داشتند کمک مالی می کردند. می توان گفت که همکاری
تجار با روشنفکران و شرکت آنان در نهضت مشروطه تا حدی نتیجه ی
افزایش نسبی امنیت و رونق کسب و کار آنها بود که موجب رشد
تجارت و فعالیت های اقتصادی می شد آنان به دنبال ایجاد آن فضا در
داخل ایران هم بودند.
بخش دیگر تأثیرگذاری امپراتوری عثمانی را باید در فعالیت ایرانیان
مقیم استانبول در راستای انقلاب مشروطه مطالعه و بررسی کرد.
در پی انقلاب مشروطه و سرکوب آن، مجاهدان و مبارزان بسیاری از
ایران تبعید یا فراری شدند که بخش عمده ی آنها در استانبول اقامت
گزیدند و در آنجا اقدامات گسترده ای را شروع کردند. زین العابدین
مراغه ای از تعداد زیاد ایرانیان مقیم عثمانی که همگی وضع و حال
پریشانی داشتند تعجب می کند.
البته باید به نقش برجسته ی تبریز در انتقال اندیشه ها ی اصلاح
طلبانه نیز اشاره کرد. آذربایجان گذرگاه کاروان های تجاری از سوی
قفقاز، روسیه و عثمانی بود. روسیه و عثمانی، خود همانند دیگ های
جوشان حرکت های مردمی بودند.
آذربایجان با باکو ارتباط داشت. شهر باکو به سبب جهش صنعت
نفت و گسیل سرمایه ها و نیروهای کارگر به آن، در عرض چند دهه
از یک شهر سیزده ـ چهارده هزار نفری به یک شهر چند صد هزار
نفری تبدیل شد. بیکاران ایرانی هم به علت کوتاهی نسبی مسافت
و نیز همزبانی، در شاخه های مختلف صنایع رو به رشد و توسعه، و
نیز کشاورزی و تجارت قفقاز در آنجا به کار مشغول می شدند. نکته ی
جالب این که مردم آذربایجان برای زیارت «امام رضا» از طریق قفقاز و
از راه دریای خزر به خراسان می رفتند، حتی نمایندگان دوره ی اول
مجلس نیز برای رفتن به تهران از همین راه استفاده کردند. ایرانیان در
سازمان «همت» که تشکیلات سوسیال ـ دموکرات های مسلمان
قفقاز بود، نیز حضور داشتند و حتی بعضی از آنها در حزب سوسیال ـ
دموکرات کارگری روسیه، عضو بودند. وقتی در مجلس دوم مشروطه،
حزب دموکرات تأسیس شد،جناح رادیکال آن همان «اجتماعیون عامیون»
به رهبری «حیدرخان عمواوغلی» بود. حتی سردبیری «ایران نو» که
ارگان حزب دموکرات ایران بود، در دست اینان قرار داشت.
حیدرخان عمو اوغلی
البته بنادر دریای خزر و خلیج فارس، در انتقال اندیشه های اصلاحی
به ایران نقش داشتند، لیکن این تأثیرات نسبت به آذربایجان کم رنگ
بود. به همین سبب مشروطیت در آذربایجان، زمینه ی رشد و توسعه
می یابد و هم پاسداری می شود، و در برابر استبداد می ایستد. حتی
وقتی پای نمایندگان آذربایجان در دوره ی اول مجلس به تهران می رسد،
وضع قانون اساسی دگرگون می شود و بلافاصله پس از ورود اینان
مسئله ی تنظیم و تدوین متمم قانون اساسی مطرح می شود که در
کل خیلی مترقی تر از خود قانون اساسی است. انجمن ایالتی تبریز
هم خیلی کارآمدتر از انجمن های ایالتی و ولایتی ایالات دیگر ایران
بوده و پس از بمباران مجلس جای آن را می گیرد.
از عوامل مهم در شکل گیری افکار عمومی جدید در ایران دوره ی
ناصرالدین شاه، مطبوعاتی بود که در ایران و خارج از ایران منتشر
می شد. نوشته های سیاسی نظیر روزنامه ها، جزوات، رساله ها
و کتابچه ها در میان عامه ی با سواد، محبوبیت روز افزونی داشت.
نشریه های گوناگون با مبانی ایدئولوژیک و ظواهر مختلف نظیر
حبل المتین، نسیم شمال و صور اسرافیل در داخل و «اختر» در
استانبول منتشر می شدند. در اوان انقلاب مشروطه، نشریات
متعددی از آزادیخواهان ایران در استانبول، بمبئی، کلکته، مصر و
لندن منتشر می شد و با تحمل سختی های فراوان و به طور
پنهانی در داخل توزیع می شد. این جراید را بازرگانان، جهانگردان
و همچنین زوار به ایران منتقل می کردند و از این راه در ترویج افکار
نو و علاقه مند کردن مردم به حکومت قانون در کشور می کوشیدند.
اولین روزنامه ی آزادیخواهان مهاجر، روزنامه ی «اختر» است که دو
روزنامه نگار جوان به نام میرزامهدی و محمد طاهر در سال 1875 در
استانبول منتشر کردند. و نویسندگان زیادی چون میرزا آقاخان کرمانی
و زین العابدین مراغه ای در آن مقاله می نوشتند اختر در دوران 22
ساله ی انتشار خود، روزنامه نگاری ایران را وارد مرحله ی جدیدی کرد
و به نُضج آگاهی های سیاسی و اجتماعی جدید کمک شایانی کرد.
کسروی درباره ی این روزنامه می نویسد که گفتارهای آن مایه ی
بیداری کسان بسیار گردیده است. یحیی دولت آبادی هم «اختر» را
یگانه آیینه ای برای انعکاس افکار بیداران ملت به زبان فارسی می داند.
«حامد الگار» هم معتقد است روزنامه ی اختر بدون شک متأثر از جراید
ترک بود که در دهه ی قبل در آنجا بسط و توسط یافته بودند. اختر،
خوانندگان فراوانی در ایران،عثمانی،هند و قفقاز داشت و نمایندگی های
متعددی را تأسیس کرده بود. محتویات اختر شامل مطالبی درباره ی
حکومت قانون، آموزش و پرورش جدید، سیاست خارجی، نقش دول
روس و انگلیس، وضعیت امپراتوری عثمانی، و وضعیت داخلی ایران
بود.
محتویات اختر، به ویژه مقالات میرزامهدی و محمدطاهر، عامل
مهمی در بسط و توسعه ی افکار جدید در ایران بود. تأثیر روزنامه ی
اختر به حدی بوده است که تقی زاده آن را در کنار مطالعه ی آثار
طالبوف تبریزی و میرزاملکم خان، در ردیف عوامل مؤثر بر طرز فکر
خود قرار می دهد و می نویسد که: مطالعه ی مرتب روزنامه ی اختر
به حدی در شکل دادن افکار من مؤثر بود که در سال 1316 (ق)
حوزه ای از اشخاص متجدد در تبریز تشکیل دادیم.
همچنین انتشار روزنامه ی اختر در عثمانی سبب شد تا عده ای
از آزادیخواهان ایرانی مهاجر در استانبول به دور هم گرد آیند. دولت
عثمانی هم به دلیل مخالفت با حکومت ایران، اجازه ی فعالیت
روزنامه ی اختر را می داد. هدف اصلی اختر، آگاه ساختن مردم از
وضعیت ایران در آن دوره و مقایسه آن با ممالک راقیه بود.
یکی ازمهم ترین اقدامات روزنامه ی اختر انتشار مطالبی در مورد
امتیاز توتون و تنباکو بود. احمد کسروی یکی از علل آگاهی مردم از
این امتیاز را گفتارهای این روزنامه می داند. روزنامه ی اختر در
استانبول، دو مقاله ی مهم و پرمغز درباره ی امتیاز «رژی» و انحصار
تنباکو نوشت و آن را با رژیم عثمانی چنین مقایسه کرد:
در حالی که محصول توتون عثمانی خیلی کمتر از تنباکو و توتون
ایران است، دولت عثمانی بابت حق انحصار خارجی، سالیانه هفتصد
هزار لیره ی عثمانی می گیرد. یک پنجم مداخل نیز عایدش می شد.
از آن گذشته صادرات توتون عثمانی از قید انحصار آزاد است. زارع و
تاجر هر دو می توانستند صادر نمایند؛ بنابراین در ایران از این انحصار
و امتیاز منافعی به ملک و ملت عاید نخواهد شد. سهل است خیلی
مضرت ... به مملکت وارد خواهد آمد که از حالا تعداد آن ممکن نیست.
روزنامه ی اختر نخستین بار مذاکرات و متن قراردادی را قبل از آنکه
دولت ایران اعلام کند، منتشر کرد و از واگذاری این امتیاز در مقابل سود
اندک اظهار نگرانی کرد و آزادیخواهان و روحانیون ایران را به مبارزه با آن
دعوت کرد. این روزنامه نگرانی عمومی بازرگانان ایرانی را چنین بیان
می کند: واضح است که صاحب امتیاز، کار را با سرمایه ی اندکی شروع
خواهد کرد و تنباکو را از زارعان خریده و به قیمتی بالاتر به تجار و صاحبان
کارگاه ها خواهد فروخت و کلیه ی منافع به جیب انگلیسی ها خواهد رفت.
از آنجا که تجار ایرانی حق صدور تنباکو به خارج را ندارند، آنها که در سابق
به این تجارت مشغول بودند ... بیکار و برای یافتن شغل های دیگر دچار
خسران خواهند شد.
همچنین یکی از اقدامات جالب «اختر» انتشار متن کامل قانون اساسی
119 ماده ای «مدحت پاشا» در اوایل سال 1877 م. است که در انتشار
اندیشه های مشروطه خواهی در ایران اهمیت زیادی دارد. بدین ترتیب
سی سال قبل از نهضت مشروطه، روزنامه ی اختر در مورد ترتیبات و
تشکیلات لازم حکومت مشروطه آشنایی فکری داده بود. کسروی در
مورد تأثیرگذاری روزنامه ی اختر بر فرهنگ طبقه ی تحصیل کرده به
این گفته ی حاجی میرزا حسن رشدیه ـ بنیان گذار مدرسه در ایران
است که با دردسرهای فراوانی اولین مدارس جدید را در ایران تأسیس
کرد ـ اشاره می کند که مرا برای رفتن به بیروت و یاد گرفتن شیوه ی
نوین آموزگاری، گفتاری از «اختر» برانگیخت.
میرزا حسن رشدیه
سرانجام روزنامه ی اختر با فشار دولت ایران تعطیل شد. در یکی از
رساله های عصر مشروطه در این باره آمده است که شیاطین دولتین
عثمانی و ایرانی موجب تعطیلی «اختر» شدند.
...
در روند انقلاب مشروطه در ایران، عوامل داخلی و خارجی فراوانی
نقش داشته است. این مقاله در پی بررسی نقش امپراتوری عثمانی
در تحولات مشروطه خواهی ایران است. امپراتوری عثمانی هم در
زمینه سازی فکری انقلاب مشروطه در ایران اثرگذار بود و هم در فرایند
وقوع آن از طرق مختلف نقش آفرینی کرد. بخشی از این اثرگذاری به
مقدم بودن این دولت در امر اصلاحات سیاسی و اجتماعی باز
می گردد که موجب تبعیت اصلاح طلبان ایران از تحولات آن دولت
می شد. بخشی دیگر به تعاملات و رقابت های دائمی دو دولت و
بخشی از آن هم به حضور پررنگ ایرانیان از اصناف و طبقات مختلف در
امپراتوری عثمانی باز می گردد که بالطبع موجب تأثرپذیری آنان از
تحولات آن سرزمین می شد.
انقلاب مشروطه، یکی از مهم ترین تحولاتی است که تاریخ معاصر
ایران را از تاریخ گذشته ی آن جدا کرده و حیات سیاسی و اجتماعی
جدیدی را برای ایران رقم زده است. امپراتوری عثمانی هم، در کنار
دولت های اروپایی به انحای مختلف زمینه ساز آشنایی ایرانیان با
دولت مشروطه و نظام پارلمانی به شمار می رود. بررسی دقیق
اندیشه های اصلاح طلبانه در ایران نشان دهنده ی تشابه جدی بین
دغدغه های این اصلاح طلبان با خواست های اصلاحی در عثمانی
است. چارچوب اصلی فکر مشروطه منبعث از تحولات سیاسی اروپا
بود و امپراتوری عثمانی هم به عنوان حلقة ی واسط، نقش مؤثری
در انتقال این اندیشه ها به ایران ایفا کرد. چنانکه دیدیم مسائل دو
دولت عثمانی و ایران کاملا" شبیه هم بود و با معضلات مشابهی
مواجه بودند. انقلاب مشروطة ایران از انقلاب 1905 روسیه و تحولات
ژاپن در حال نوسازی و تجدد نیز، متأثر بود. این مراودات در توجه
ایرانیان به تجدد و اصلاحات بسیار مؤثر بود. اما امپراتوری عثمانی در
این راستا جایگاه دیگری داشت. مفاهیم اصلی مربوط به مشروطیت
از عثمانی به ایران وارد شد، چون امپراتوری عثمانی از لحاظ پیوستن
به جریان تجدد بسیار جلوتر از ایران قرار داشت در واقع آگاهی قلمروی
جدید در ایران که منشأ تولید رساله های جدید در باب حکومت در
ایران شد در پرتو همسایگی امپراتوری عثمانی تحقق یافت.
هدف عمده ی این رسائل یافتن راه حل های عملی برای خارج
کردن کشور از وضع اسفناک آن دوران بود. بسیاری از نویسندگان و
نخبگان این را از طریق قانون می خواستند. این تغییر محصول تحولاتی
بود که در نظام جهانی و نیز همسایگی ایران رخ داده بود. تغییر در
نظام جهانی بسیاری از مسائل داخلی ایران را جهانی کرده بود که
بخشی از این مسائل در ارتباط با امپراتوری عثمانی رخ داده بود.
البته خود عثمانی هم متأثر از چنین شرایطی بود. فریدون آدمیت در
تحلیلی بر نقش مثبت سیاست خارجی بر روند اصلاحات در عثمانی
تأکید می کند. به نظر وی کل فرایند اصلاحات در عثمانی از آغاز عصر
تنظیمات با خط شریف گلخانه (1255 ق) تا قانون اساسی «مدحت
پاشا» (1293 ق) تحت تأثیر مثبت فشارهای دولت های غربی بود.
احمد شفیق مدحت پاشا
وی این تأثیر را به حدی می داند که ممکن بود بدون آنها این اصلاحات
بسیار کند باشد. حتی دولت های غربی برای اصلاحات در این دولت
گاه از تهدید هم استفاده می کردند. البته آدمیت این وضعیت را
مثبت ارزیابی می کند، زیرا به نظر وی بقای عثمانی به دوام اصلاحات
در این کشور بستگی داشت. در عین حال معتقد نیست که بیگانگان
سازنده ی اصلاحات در عثمانی بودند، بلکه اصلاحات ناشی از وضعیت
داخلی عثمانی بود. در حالی که آدمیت تحلیل کاملا" متفاوتی از
نقش دولت های خارجی در مسیر اصلاحات در ایران دارد و عملکرد
آنان را در این زمینه، یکسره به باد انتقاد می گیرد. در تحلیل وی،
روس و انگلیس هر دو بنا به منافع خود مخالف پیشرفت اصلاحات در
ایران بودند و با تداوم و تعمیق آن مخالفت می کردند. البته «لرد
کروزون» به همان میزان که روسیه را به منزله ی مانع اصلاحات در
ایران متهم می کند، انگلیس را طرفدار اصلاحات در ایران معرفی
می کند. به هر حال آنچه به آزادی خواهان قوت می بخشید، تحولات
کشور همسایه بود؛ به ویژه در دورانی که مستبدین با به توپ بستن
مجلس موقعیت برتری پیدا کرده بودند، پیروزی موقت مشروطه خواهان
عثمانی موجب تقویت آزادی خواهان ایران و سستی محمدعلی شاه
شد، زیرا محمد علی شاه گمان می کرد و امیدوار بود که سلطان
عثمانی به هر طریق بساط آزادی خواهی را در عثمانی برچیند و این
دستاویزی برای ادامه سرکوب آزادی خواهان در ایران باشد.
بُعد دیگر تأثیرگذاری مسائل خارجی بر اصلاحات را می توان در
واقعه ای که در آن سال ها اتفاق افتاد سراغ گرفت. در سال 1273
وبای عمومی آمد و در تهران تلفات سنگینی بر جای گذاشت و به
سمت غرب کشور رفت. دولت عثمانی برای پیشگیری از ورود وبا
به آن کشور قرنطینه گذاشت. وزیر اعظم وقت ایران میرزا آقاخان
نوری، که به نادانی و بی کفایتی معروف بود، غافل از تمام تحولاتی
که دنیا را دگرگون ساخته، کاری بهتر از اعتراض نداشت. حرف وی
این بود که باید به دولت عثمانی حالی کرد که حق ندارد قرنطینه
بگذارد.
اتفاقاتی از این قبیل، آگاهی و بینش سیاسی جدیدی را پی
می افکند و نویسندگان به تألیف رساله هایی دست می زدند که
برگرفته از این تحولات و آگاهی های جدید بود. البته در آن مقطع
تحلیل های ساده انگارانه هم از تحولات عثمانی کم نبودند؛ برای
مثال یحیی دولت آبادی در این باره می نویسد: خوشبختی عثمانی
در این است که در این دیار بیداران رشتة امور را در اختیار خود گرفته
و تکانی به جامعه ی عقب مانده ی عثمانی داده اند، در حالی که
در ایران عکس این قضیه اتفاق افتاده بود. در این تحلیل وی در واقع
از عمق شکاف هایی که در درون دستگاه حکومتی عثمانی وجود
داشت غفلت می کند. این شکاف ها آن قدر عمیق بود که دولت
عثمانی پس از آنکه گرفتار جنگ های اروپایی شد، نتوانست بقای
خود را تضمین کند.
برای بررسی دقیق تر کیفیت تأثیرگذاری تحولات دولت عثمانی بر
مشروطه ی ایران باید موضوع را به تفکیک بررسی و تحلیل کنیم.
نحوه ی تاثیرگذاری امپراتوری عثمانی بر انقلاب مشروطه در ایران از
ابعاد مختلفی قابل بررسی است. یک بعد آن مربوط به رجال سیاسی
و مذهبی دوران قاجار است که به نحوی از وضعیت داخلی امپراتوری
عثمانی متأثر شده و در پی ایجاد اصلاح و تحول در ساخت سیاسی ـ
اداری کشور بر آمدند. بعد دیگر آن مربوط به فعالیت روشنفکران و
بازرگانی است که با حضور در امپراتوری عثمانی از آن تأثیر پذیرفته و
برای ایجاد تحول در ایران از آن الهام می گرفتند. بعد سوم مربوط به
تأثیر گذاری مستقیم امپراتوری عثمانی درانقلاب مشروطه است و
بعد چهارم مربوط به فعالیت روزنامه های ایرانی مقیم استانبول است.
در بررسی ابعاد مختلف این تأثیرگذاری ابتدا به بررسی شخصیت ها
و رجال و جریان ها و نیروهایی می پردازیم که با تأسی مستقیم یا
غیرمستقیم از امپراتوری عثمانی به دنبال ایجاد تحول در ایران بودند.
رجال و نخبگان سیاسی ایران از یک جهت بیشترین و قدیمی ترین
تأثیرگذاری را با استفاده از الگوی امپراتوری عثمانی بر روند مشروطه ی
ایران داشتند. در سال های قبل از مشروطه در ایران، رجال سیاسی
با آشنایی نزدیکی که با تحولات عثمانی داشتند مزایای بسیار تحولات
آن دیار را درک کرده بودند. آنها به دلیل نزدیکی به قدرت، توانایی
بیشتری برای انجام دادن اصلاحات در جهت حفظ نظام داشتند و
می توانستند اقدامات مشابهی را در ایران پی گیری کنند.
امیرکبیر
به هر حال زمینه های اصلی و اولیه ی اصلاحات در ایران را که
به انقلاب مشروطه منتهی شد، همین رجال سیاسی عهد ناصری
فراهم کردند. «امیرکبیر» از اولین افرادی است که با ملاحظة ی
اصلاحات در دولت عثمانی به فکر اصلاحات در ایران افتاد. وی چهار
سال در رأس هیئت ایرانی در ارزنة الروم در امپراتوری عثمانی
اقامت داشت. و از نزدیک شاهد تحولات اصلاح طلبی در آنجا بود.
اگر چه امپراتوری عثمانی در آن مقطع بسیار عقب مانده تر از اروپا
بود، ولی اوضاع و احوال خاصی در آن حاکم بود و اصلاح طلبان،
جنب وجوشی را برای اصلاحات ایجاد کرده بودند.
امیرکبیر زمانی که منشی مخصوص ارتش بود، مجذوب این نظام
شد و هنگامی که در مقام فرستاده ی ویژه ی ایران به امپراتوری
عثمانی رفت. به اصلاحات حاصل آمده از جنبش تنظیمات در آنجا
علاقه ی عمیقی پیدا کرد. بنابراین می توان گفت که اصلاحات در
ایران به تبع تنظیمات در عثمانی و از زمان صدارت امیرکبیر آغاز شد.
وی در تأسیس دارالفنون، ترجمه و تألیف کتاب و مطبوعات متأثر از
عثمانی بود. حتی وی در پی برقراری مشروطه در ایران هم بوده
است. امیرکبیر بر سر این مسائل جان خود را از دست داد.
میرزا حسین خان سپهسالار
میرزا حسین خان سپهسالار برجسته ترین فردی است که هم از
حیث تأثیرپذیری از عثمانی و هم از حیث اثرگذاری بر روند تحولات ایران
در عصر ناصری از جایگاه ممتازی برخوردار بود. او دانش آموخته ی
فرانسه و چهارده سال وزیر مختار ایران در استانبول بود. او پس از
بازگشت به ایران، در مقام وزیر عدلیه، اصلاحاتی در نظام قضایی
ایجاد کرد و پس از رسیدن به صدرات در 1288 اصلاحات گسترده ای
را آغاز کرد. اصلاحات به معنای واقعی کلمه، با وزارت عدلیه و صدارت
پرفراز و نشیب وی پای گرفت و ریشه یافت. صدارت وی هم زمان با
اوج تنظیمات در عثمانی به دست مدحت پاشا و نوسازی ژاپن به
دست «ایتو» بود. وی به دلیل حضور دراز مدت در عثمانی در اوج
کشمکش های اصلاح طلبانه به مراتب بیش از امیرکبیر تحت تأثیر
افکار و آرای مدرن ترکان اصلاح طلب قرار گرفت و با رجال ترقی خواه
ترک ارتباط بسیار نزدیکی داشت. سپهسالار در گزارش های خود
سعی می کرد تلاش ترکان را برای ترقی و اصلاح به رخ حکام قاجار
بکشد و آنان را از این طریق به اصلاحات ترغیب کند. او از موضوعاتی
چون ناسیونالیسم، حکومت قانون، ترقی مادی و فکری مغرب زمین
و لزوم اخذ تمدن اروپایی و حقوق اجتماعی سخن می گفت به
حدی که می توان گفت مفهوم جدید ملت و وطن را بیش از هر کس،
در نوشته های رسمی دوران قاجاریه وارد ساخت. وی همچنین به
همراه مستشارالدوله برای اولین بار مفاهیمی چون منفعت نوع،
منافع عمومی، رأی عامه و آرای ملت را در نوشته های خود به کار
برد. و علاوه بر ترقی مغرب زمین، به تحولات اصلاح طلبانه در کشور
همسایه ـ امپراتوری عثمانی ـ نیز همواره اشاره داشت. از همین رو
به میرزا سعیدخان انصاری، وزیر امور خارجه، سفارش می کند که
خطابه ی سلطان عثمانی و نظامنامه های مزبور را بخواند که بصیرت
عالی از مضامین آنها خواهد گرفت. وی همچنین برخی کتاب های
مؤلفان اروپایی در باره ی قواعد مُلکیه و قوانین دولتی و رسوم پلیتیک
که به ترکی ترجمه شده بود را برای ناصرالدین شاه فرستاد. همچنین
کوشید تا آثار دیگری را که به کار دولت و ملت بخورد، جمع آوری کند.
سپهسالار همچنین اقدامات مختلفی را که در راستای آزاد سازی
افکار در امپراتوری عثمانی صورت می گرفت به طور دایم در گزارشات
خود منعکس می ساخت. در گزارش های وی نهادهایی که بیشتر
مورد تأکید بوده، «پارلمان»، «مطبوعات آزاد» و «احزاب» بودند.
نکته ی شایان ذکر اینکه سپهسالار برای جلب همکاری ناصرالدین
شاه با اصلاحات، او را برای آشنایی با ترقیات دولت های اروپایی و
نتایج اصلاحات در آنجا به اروپا برد. اما بسیاری از درباریان و عوامل
حکومتی به دلیل احساس خطر برای منافع عظیم نامشروع خود، با
او به مقابله برخاستند. البته تلاش سپهسالار در گزارش تحولات
عثمانی و ایجاد انگیزش در دولت ایران برای درس آموزی موجب شد
که برخی او را «مقلد عثمانیان» تلقی کنند. درباریان با پشتیبانی
عوامل روس، زمینه را برای انداختن او از صدرات فراهم کردند و دیری
نگذشت که سپهسالار دریافت که تدبیر همایونی کار را حواله به
تقدیر کرده است. واقعیت این بود که عواملی چون نظام نابسامان
مالیاتی کشور، اجاره دادن گمرکات، زندگی پرتجمل درباری، سفرهای
پرخرج شاه به اروپا و بالأخره فساد موجود در تمام ارکان کشور،
اضمحلال ایران را اجتناب ناپذیر می نمود. برای مثال یکی از اقدامات
سپهسالار برای جلب نظر شاه، جهت اصلاحات، همین سفرهای
اروپایی بود که نتیجه ی کاملا" معکوس به دنبال داشت و خزانه ی
ویران کشور را تهی کرد. به هر حال مخالفت های داخلی و خارجی
موجبات عزل سپهسالار و در نهایت مرگ مشکوک وی را در مشهد
فراهم ساختند و اصلاحات وی را عقیم گذاشتند.
میرزا یوسف خان مستشارالدوله
در دوران قاجار رجال دیگری نیز تحت تأثیر اصلاحات عثمانی بودند
که در ادامه اشاره می کنم. یکی از این افراد، میرزا یوسف خان
مستشارالدوله ی تبریزی است که تحت تأثیر امپراتوری عثمانی بود.
وی زمانی که نماینده ی سیاسی ایران در پاریس بود، ضمن شرح
نقشه ی اصلاحات مملکت عثمانی، کوشید تا زمامداران ایران نیز از
بیداری افکار در مملکت همسایه خود عبرت بگیرند و در راه تجدد و
ترقی قدم بردارند.
میرزا ملکم خان
همچنین باید به «ملکم خان» اشاره کرد. دوران طولانی توقف
ملکم خان در استانبول مصادف با دومین مرحله ی جنبش اصلاحات
و مشروطه خواهی در عثمانی بود. وی به جهت آشنایی نزدیک با
رجال و روشنفکران عثمانی و ورود در خدمت آن دولت، از نزدیک
شاهد جریان اصلاحات عصر تنظیمات بود مشاهداتش به طور
مستقیم و غیرمستقیم در افکار و نوشته هایش منعکس شده
است. انعکاس اصلاحات سیاسی عثمانی در نوشته های ملکم خان
حکایت از تأثیرپذیری وی از فرهنگ سیاسی عصر تنظیمات دارد. به
نظر وی امور ایران و عثمانی چون حلقه های زنجیری است که از
هزار طریق به هم پیوسته است. ملکم خان در روزنامه نگاری خود هم
متأثر از عثمانی بود و روزنامه ی قانون خود را با وجود محدودیت ها
برای ورود به ایران، از طریق استانبول به ایران می رسانید. ملکم خان
همچنین با جلب نظر شاه یک دفتر برای دربار تنظیم کرد. این دفتر که
کاملا" از جنبش تنظیمات امپراتوری عثمانی الهام گرفته شده بود،
یکی از نخستین طرح های اصولی منظمی است که در سده ی
نوزدهم به منظور انجام اصلاحات نوشته شده است و سرنوشت
نویسنده ی آن هم تبعید به عثمانی بود که در آنجا با میرزا حسین
خان سپهسالار دوست شد.
عباس میرزا مُلک آرا
همچنین باید به «عباس میرزا ملک آرا» شاهزاده ی فراری به
عثمانی نیز اشاره شود که به شدت متأثر از اصلاحات دوره ی
تنظیمات در عثمانی بود.
فرد دیگر در این زمینه «خبیرالملک»، ژنرال کنسول ایران در
استانبول است که با سیدجمال الدین اسدآبادی همکاری و
همدستی داشت.
«مجدالملک» هم از وابستگان دستگاه حاکم قاجار است که
در سال 1275 برای مذاکرات دیپلماتیک به عثمانی مأموریت یافت
و با اصلاحات عثمانی آشنا شد.
...
3- کودتا ضد مجلس: قتل امین السلطان به طور موقت از تقابل میان
شاه و مجلس کاست و موازنه ی قدرت را به نفع مجلس تغییر داد، به
طوری که بعد از قتل اتابک، عموم رجال، اعیان، اشراف، سرداران و امرا
به مجلس آمده و تمایل جدی به مشروطه نشان دادند، آنها طی نامهای
از شاه خواستند که به مشروطه خواهان بپیوندد و از هر گونه اقدم بر
ضد مجلس و مشروطه اجتناب نماید.
گرایش اعیان به مجلس، نه از روی اعتقاد به مشروطه، بلکه ناشی
از ترس آنان پس از به قتل رسیدن اتابک بود. به هر حال این گرایش،
شاه را در موضع ضعف قرار داد و شاه مجبور شد «تمهیداتی که به
واسطه ی آنها میخواست اعتبار مجلس را زائل و عدم لیاقت آنها را
در اذهان مردم بگنجاند، ترک نماید ». متعاقب آن شاه، در 15 شوال
1325 در مجلس حضور یافت. این نخستین بار بود که محمدعلی شاه
به عنوان پادشاه مشروطه در مجلس حضور یافت و به اعلام همراهی
با مجلس و مشروطه قسم یاد نمود، ولی این اعلان همراهی چندان
به طول نینجامید؛ چرا که با مرگ امین السلطان، پردهای که در میان
بود بر افتاد و مردم منشاء واقعی خرابیها را دانستند.
با قتل اتابک، محمدعلی شاه برای تشکیل کابینه ی جدید از
مشیرالدوله دعوت کرد که او به علت مخالفت باطنی شاه با مجلس و
مشروطیت از قبول آن امتناع نمود. در نهایت شاه، مشیرالسلطنه را
به رییس الوزرایی انتخاب و به مجلس معرفی نمود. اما با مخالفت
مجلس با او و به اصرار احتشام السلطنه، ناصر الملک در 18 رمضان
1325 ریاست الوزرایی را پذیرفت.
در همین زمان، متمم قانون اساسی به امضای شاه رسید و شاه
با حضور در مجلس سوگند وفاداری خورد و در ظاهر تفاهمی میان
شاه و مجلس پدید آمد، ولی این وفاداری چندان به طول نینجامید؛
شاه به دنبال تحصن انجمنها در صحن بهارستان و درخواستهای
سه گانه ی آنها مبنی بر ایجاد قشون ملی، دریافت پول مقرره از
شاهزادگان (که مجلس وضع نموده بود) و واگذاری حفظ و حراست
از شهر به آنان، با متهم کردن مجلس به دخالت در امور قوه ی
اجراییه، خواستار رسیدگی به انجمن ها و اقدامات آنها شد. مجلس
در پاسخ هرگونه مداخله در امور اجرایی را رد نمود و به موجب قانون
اساسی، اجتماعات را آزاد دانست و وعده ی تنظیم نظامنامه ی
انجمنها را داد.
درخواست انجمنها مورد پذیرش مجلس قرار نگرفت، ولی طرح
قشون ملی به بحث گذاشته شد. با این حال نمایندگان به مسئله ی
قشون ملی خوشبین نبود. رییس مجلس بحث درباره ی این موضوع
را موکول به جلسات بعدی کرد، تا تأمل بیشتری در این باره صورت
بگیرد، ولی در عمل پس از ارجاع به کمیسیون درباره ی آن هیج بحثی
در مجلس نشد و قضیه به خودی خود منتفی شد.
به اعتقاد احتشام السلطنه طرح قشون ملی، جنگ شاه با مجلس
را تسریع می کرد و به این دلیل مورد قبول قرار نگرفت.
همزمان با این حوادث، شاه سواران آذربایجانی را به پایتخت فراخواند.
این امر باعث اعتراض مجلس شد. در این موقع شاه در تلاش بود که
علاوه بر سواران آذربایجان ، چند هنگ شاهسون و بختیاری را به تهران
بیاورد تا به کمک آنها بتواند کار انقلاب را یکسره کند.
با علنی شدن مخالفت شاه با مجلس و نقشه ی کودتا، انجمنهای
تهران در حمایت از مجلس در بهارستان تجمع نمودند و مشروعه خواهان
نیز در 9 ذیقعده در میدان توپخانه اجتماع کردند.
«مقتدر نظام» و «صنیع حضرت» از سران اشرار با همراهی گروهی از
همدستان خود به مجلس حمله بردند، ولی با مقاومت نیروهای مجلس
مجبور به بازگشت به میدان توپخانه شدند. اجتماع کنندگان کمی بعد
شیخ فضل الله را با خود به میدان آوردند. بنا به گفته ی کسروی، این امر
به اجتماع عظیمی علیه پارلمان و سلطنت مشروطه مبدل شد. در
ادامه به دستور شاه، قوای قزاقی که قرار بود به ساوجبلاغ در سرحدات
آذربایجان فرستاده شود، به بهانه ی جلوگیری از آشوب، در میدان
توپخانه به نگهداری اجتماع کنندگان گماشتند.
با شدت گرفتن تنش میان طرفین، شایع شد که دولت مجلس را به
توپ خواهد بست. همزمان با این وقایع، طباطبایی و بهبهانی از ایالات
یاری طلبیدند. تبریز در پاسخ، با دعوت از دیگر انجمنها به مساعدت با
مجلس، خلع شاه را از سلطنت اعلام نمود و طی تلگرافی به
سفارتهای خارجی نوشت «از کسی اطاعت خواهیم کرد که پارلمان
محترم، وی را به مقام سلطنت برگزیند». در ادامه با استعفای هیئت
دولت و توقف ناصرالملک در دربار، سفیر روس و انگلیس یادداشتی
برای شاه فرستادند که در خیال بر هم زدن مجلس نباشد و با مجلس
همراهی کند. در این زمان، وزیر خارجه ی روس به «سر ادوارد گری»
اطلاع میدهد که « شاه مکررا" از ما حمایت خواسته و ما بی طرفی
اختیار کردیم». مجلس تصمیم به اعزام هیئتی برای مذاکره با دربار
گرفت، ولی هیئت نمایندگی بدون اخذ تنیجه از دربار بازگشت. بنابراین
مجلس در دفاع از خود، سه تصمیم گرفت: آرایش دفاعی در نگهبانی
مجلس و مقابله با حمله ی محتمل قزاقان، فرستادن نامه ی اعتراض
به محمدعلی شاه و صدور بیانیه به سفارتهای خارجی.
سرانجام، شاه با مشاهده ی حمایت طیف مشروطه خواه از مجلس
و به خصوص انجمن تبریز، از در سازش درآمد و صلح موقتی بین شاه
و مجلس تحقق یافت. به این ترتیب، کشاکش شاه با مجلس موقتا" به
پایان رسید و در 16 ذیقعده 1325 هیئت دولت جدید با قرآنی که شاه
در همراهی با مشروطه امضاء و مهر کرده بود به مجلس آمد و از طرف
شاه قسم نامهای در حمایت از مجلس قرائت کرد. بنا به گفتهای در 8
ذیقعده عضدالملک، رییس ایل قاجار به حضور شاه رفت و او را مسئول
اوضاع اسف بار مملکت قلمداد کرد و هشدار داد که اگر روش خود را
اصلاح نکند، طایفه ی قاجار او را از سلطنت خلع و ولیعهد را جانشین
او خواهد کرد. شاه که از این تهدید ترسیده بود، قول همراهی بیشتر
با مشروطه داد.
کودتای ذیقعده و شکست شاه، موفقیت دیگری برای مجلس و نظام
مشروطه در برابر نظام مطلقه و طرفداران آن بود. شاه هر بار به بهانههای
مختلف، سعی در تضعیف و حذف مجلس داشت، ولی این بار نیز با
مقاومت مجلس و حمایت نشدن از جانب دولتهای خارجی، حاضر به
سازش مصلحتی شد.
بعد از حادثه ی میدان توپخانه و صلح شاه و مجلس، روابط میان
سلطنت و مجلس ظاهرا" بهبود یافت، به طوری که شاه وعده ی
حضور مجدد در مجلس را داد، اما دیری نگذشت که با سوء قصد به
جان شاه در 25 محرم 1326، کشاکش دیگر میان شاه و مجلس آغاز
شد. شاه از این حادثه جان سالم به در برد، ولی اعتقاد داشت
مجلس و وکلا توطئه کردهاند که او را بکشند. با این حال، شاه مدتی
خونسردی خود را حفظ کرد و با اظهار همراهی و مساعدت با مجلس،
اعلام داشت برای افتتاح امارت جدید مجلس به آنجا خواهد آمد. شاه
ده روز پس از سوء قصد، طی دستخطی به مجلس اولتیماتوم داد که
اگر تا چند روز آینده مرتکبین دستگیر نشوند خود، شخصا" اقدام خواهد
کرد. این در حالی بود که مجلس خواستار دستگیری اشرار و عاملان
سوء قصد از مجرای قانونی بود و هرگونه اقدامی در این راستا را از
وظایف وزرا به عنوان قوه ی مجریه میدانست.
در هر حال شاه بلافاصله طی دستخطی به حاکم تهران، دستور
توقیف متهمین به سوء قصد را داد. در پی این دستور، متهمین دستگیر
و برای استنطاق، روانه ی دربار شدند. مجلس در اعتراض به این اقدام
شاه دستور توقف محاکمه عاملان سوء قصد را داد. بنا به گفتهای این
حادثه، ضدیت شاه را با مجلس به اوج خود رسانید و باعث شد که
«نهال آزادی را ریشه کن و آزادی خواهان را دچار بدبختیهای گوناگون
و مملکت را به خاطر دخالت علنی بیگانگان تهدید نماید»!
با شدت گرفتن اختلاف میان مجلس و شاه، گروهی از امرا در منزل
عضدالملک تحصن نمودند و خواستار میانجیگری او در این باره شدند.
عضدالملک در خواستهای متحصنین را به اطلاع شاه رسانید، ولی
شاه از پذیرفتن این درخواستها خودداری کرد و در مقابل، تبعید
هشت تن از آزادی خواهان را خواستار شد. سرانجام شاه به بهانه ی
استراحت در قصر خارج از شهر در جمادی الاول 1326، به باغ شاه
عزیمت کرد. در همان روز سیمهای تلگراف را قطع نمودند تا خبر به
شهرهای دیگر نرسد. شاه، چهار روز بعد از استقرار در باغ شاه، طی
آگهی جنگی با عنوان «راه نجات و بیداری ملت» بر مخالفین خود با
تندترین الفاظ تاخت. به این ترتیب، کودتای دیگری ضد مجلس شکل
گرفت. مجلس در پاسخ، طی نامه ی شدید اللحنی شاه را به ایجاد
نگرانی مغرضانه با خروج ناگهانی از شهر بر خلاف اراده ی ملت متهم
کرد و اعلام داشت که ملت این عمل شاه را تهدیدی برای امنیت و
آزادی خود میداند. در همان روز، بهبهانی و طباطبایی، تلگرافهایی
به شهرها نمودند و آنها را به یاری طلبیدند. با خروج شاه از تهران و
عزیمتش به باغشاه، مجلس نه تنها عکس العمل موثری نشان نداد،
بلکه در موافقت با نامه ی شاه مبنی بر پراکنده کردن متحصنین
مجلس، آن ها را پراکنده نمود و حتی تعدادی از وکلا مانع از مسلح
شدن قراولان شدند، به طوری که حاج محمد اسماعیل آقا تفنگهای
مجلس را جمع آوری و ضبط می نمود.
سرانجام با صدور دستور جنگ از سوی محمدعلی شاه به لیاخوف
روسی، فرمانده ی قزاق در 23 جمادی الاول 1326 کودتا ضد مجلس
به وقوع پیوست و به تمام تقابلها میان مجلس و شاه پایان داد. تقابلی
که میان مجلس به عنوان نماد نظام مشروطه و شاه به عنوان مظهر
نظام استبدادی و سلطنت مطلقه وجود داشت.
نتیجه گیری
در مجموع میتوان گفت که اگر این کودتا نیز مانند کودتای پیشین
موفق نمیشد، شاه به فکر کودتای دیگری ضد مجلس میافتاد، چرا
که گرایش محمدعلی شاه به نظام استبدادی و تلاش او برای احیای
سلطنت مطلقه در تضاد با نظام مشروطه پارلمانی بود.
محمدعلی شاه که در دوره ی ولیعهدی برای تثبیت موقعیت خود به
حمایت از مشروطه پرداخته بود، با دست یابی به سلطنت، خود را در
موضع قدرت یافت؛ بنابراین برای تجدید نظام منسوخ شده ی استبدادی
وارد عمل شد. او در تلاش برای اعاده ی استبداد تنها نبود، بقایای
حاکمیت کهن استبدادی، از جمله عناصر درباری در این راه به او یاری
میرساندند. محمدعلی شاه با بهره گیری از این حمایتها، تلاش خود
را برای اعاده ی قدرت آغاز کرد.
نزاع میان مجلس و شاه، نزاع بر سر قدرت و تقسیم نکردن آن بود.
تعلق خاطر محمدعلی شاه به نظام خودکامگی، مانع اصلی در راه
سازش و همراه شدن شاه با مجلس و مشروطه بود. او هر وقت خود
را قدرتمند مییافت، متوسل به اقدامات خصمانه و خشونت آمیز بر
ضد مجلس میشد، اما با مشاهده ی مقاومت مجلس، مجبور به
سازش و همراهی ظاهری با آن میگردید. با این حال، تسلیم شدن
و همراهی نمودنهای شاه، کم دوام بود. شاه با هر شکست، مترصد
فرصت جدیدی بر ضد مجلس میشد.
واقعیت این بود که نگاه سنتی و قدرت بیحد و حصر در سیستم
جدید، دیگر جایی نداشت، ولی این مسئله، هیچ گاه مورد قبول شاه
قرار نگرفت؛ در نتیجه چندان طول نکشید که نظام استبدادی به رهبری
محمدعلی شاه و نظام مشروطه به رهبری مجلس، رویاروی هم قرار
گرفتند. و در نهایت این شاه بود که موفق شد مجلس را کنار بزند.
زهرا کاظمی
کارشناس ارشد تاریخ و مدرس دانشگاه
1- نخستین رویارویی ها: محمدعلی شاه در اولین رویارویی خود با
مشروطه، دنبال مدارکی مبنی بر اختلال عقلانی پدرش، مظفرالدین
شاه در هنگام صدور فرمان مشروطه بود. او سعی داشت به این طریق
در اعتبار حقوقی و سیاسی فرمان مشروطیت، شبهه ایجاد نماید. در
این راستا اعلم الدوله، پزشک مظفرالدین شاه را ملزم به صدور گواهی
مبنی بر نامساعد بودن حال شاه به هنگام صدور فرمان مشروطه کرد.
شاه به اعلم الدوله نوشت: «...صدور دستخط مشروطیت با آن که
شاه مرحوم در حال طبیعی نبودهاند، به حکم وجدان از طرف شما باید
ممانعت به عمل میآمد ... انتظار داریم به صراحت بنویسید که: امضای
شاه پدرمان در روزهای آخر حیات مخدوش [است] و در حال عادی
نبودهاند تا حقیقت مکشوف شود. و این خدمت بزرگ شما منظور خواهد
بود».
با وجود این که کامران میرزا و مختارالدوله از جانب شاه مأمور دریافت
چنین گواهی با تشویق و تهدید شدند، با مقاومت اعلم الدوله تلاش
محمدعلی شاه در شبهه انداختن در اعتبار فرمان مشروطه، بینتیجه
ماند. محمدعلی شاه در جریان تاجگذاری خود نیز از نمایندگان مجلس
دعوت به عمل نیاورد. مراسم تاجگذاری تنها با حضور اعیان، وزیران و
علما و سفیران و کنسولهای خارجی انجام گرفت و تنها سعدالدوله
و صنیعالدوله به عنوان نمایندگان طبقه ی اعیان دعوت شده بودند.
این اقدام او را سوء قصد دربار برای بیاعتبار کردن نمایندگان و تحقیر
ملت دانستهاند. بنا به گفته ی براون، این بیاعتنایی، خود دلیل بر
سرسنگینی شاه نسبت به مجلس بود. در عین حال، در این زمان
طرفداران پارلمان اعتقاد داشتند که دولت سعی در برهم زدن مجلس
و برچیدن این اساس دارد.
نمایندگان در اعتراض به برخوردهای شاه در نامهای اعتراض آمیز،
خواستار ارائه ی توضیحات در این باره از جانب دولت شدند. صدراعظم
از وقوع این پیشامد عذرخواهی نمود و مقرر داشت برای جشن
ولایتعهدی احمد میرزا، شش نفر از نمایندگان مجلس را دعوت نماید. به
نظر میرسد که دعوت از تعدادی از نمایندگان برای جشن ولیعهدی نیز
نتوانست این کوتاهی و بیتوجهی را جبران کند. با بیتوجهی محمد
علی شاه به مجلس در جریان تاجگذاری، نخستین رویارویی میان شاه
و مجلس شکل گرفت. واقعیت این بود که تعلق خاطر محمدعلی شاه
به نظام کهن استبدادی و تلاش او برای احیای سلطنت مطلقه، با نظام
جدید مشروطه پارلمانی منافات داشت. بر اساس حکومت مشروطه،
شاه تابع قانون اساسی بود و سلطنت از حکومت تفکیک و شاه قدرت
چندانی نداشت. این مسئله هیچگاه مورد پذیرش او قرار نگرفت، چرا
که وی حاضر به از دست دادن حقوق و اختیاراتش به نام «قانون» نبود.
محمدعلی شاه به محض دستیابی به قدرت، سعی در اعاده ی
قدرت از دست رفتهاش نمود. اولین قدم او در این راه، بیتوجهی به
مجلس و نمایندگان، به عنوان مهمترین رکن نظام مشروطه بود. دعوت
نکردن نمایندگان، توجیهپذیر نبود، چون محمدعلی شاه به عنوان اولین
پادشاه مشروطه، تاج بر سر میگذاشت. بنا به گفتهای این اقدام شاه
به خوبی نشان داد که شاه همراهی با مجلس ندارد. محمدعلی شاه
از ابتدای سلطنتش در جهت تضعیف مشروطه کوشید. چون مشروطه،
اختیارات و قدرت وی را محدود میکرد. محمدعلی شاه ضدیت خود را
با نظام جدید، به انحای مختلف نشان داد. شاه در این رابطه تنها نبود و
همواره درباریان را در کنار خود داشت و از جانب آنها تشویق میشد.
«دولت آبادی» در این باره میگوید: «به شاه دستور میدهند که در
ظاهر با مجلسیان مماشات نماید و در باطن عملیات قانونی آنها را بلااثر
و بیاجرا بگذارد و در انقلاب بلاد و اغتشاش حواس ملت، به هر وسیله
که ممکن باشد، کوتاهی نکند».
«نمایندگان مجلس با این برخوردهایی که از جانب شاه و اطرافیانش
ظهورکرد، دریافتند که بر سر حقوق مشروطه باید شاه و دولت را تحت
فشار قرار دهند؛ به این ترتیب طی نامهای به شاه، خواستار حضور
یافتن وزرا در مجلس، پاسخگویی آنها و تعیین حدود مسئولیت پذیری
وزرا شدند. این درحالی بود که وزرا خود را در قبال مجلس مسئول
نمیدانستند و بر طبق دستورالعمل سلطنت رفتار میکردند و از
حضور در مجلس و مسئولیتپذیری خودداری مینمودند. بیاعتنایی
وزرا به مجلس، به حدی بود که با صلاحدید خود و بدون اطلاع مجلس،
مبادرت به انتخاب حکام و اعطای امتیازات مینمودند. با شدت گرفتن
مباحث پیرامون وزرا، مجلس طی نامهای به صدر اعظم، دولت را
ملزم نمود که وزرا را به مجلس معرفی نماید. هدف مجلس از این کار
برکنار کردن او از مقام وزیری گمرکات و مهمتر از آن، پاسخگو نمودن
وزرا در برابر قانون و مجلس بود. مسئولیت وزرا در قبال مجلس، مورد
قبول شاه نبود، چرا که قدرت و اختیارات وی را کاهش میداد. بنا به
گفتهای: «مسئول قرار گرفتن وزراء در برابر مجلس، شاه را متغیر کرد.
اگر در قبل از آن در باطن چیزی در دل داشت، چندان معلوم نبود، اما
از این روز به بعد، شبههای در ضدیت او با مجلس نماند».
انتشار اخبارکشمکش میان دولت و مجلس، عکسالعمل بدی بین
مشروطه خواهان داشت. به خصوص در تبریز، شورش عظیمی به پا
شد. مردم تبریز، بقای شاه را در مقامش منوط به مشروطه خواهی
وی دانستند و اعلام داشتند: «ما شاه را نمیخواهیم، چرا که او
مشروطه را نمیخواهد». مردم تهران نیز در اعلام حمایت از تبریزیها
و مطالبات آنها در صحن مجلس متحصن شدند.
همزمان طی مذاکرات نمایندگان آذربایجان با نماینده ی محمدعلی
شاه، معلوم شد شاه قصد پذیرش مشروطه و مجلس را ندارد.
صدراعظم، صراحتا" از پذیرش مشروطه خودداری کرد و گفت: «شاه
قبول نمیفرمایند».
نمایندگان، خواستار توضیحات بیشتر درباره ی این که «دولت به ملت
چه داده است؟ آیا این فرمان ملوکانه و تأسیس مجلس در عنوان
مشروطیت است یا غیر آن عنوان است؟» شدند. مشیرالدوله در پاسخ
گفت: «خیر، ما دولت مشروطه نیستیم و دولت به ما مشروطه نداده.
مجلسی که دارید، وضع قوانین است». با ایستادگی دربار در برابر
خواستهای مردم، مجلس تلگرافهایی را که از ایالات مختلف در
همکاری و همراهی با تبریز رسیده بود را به دربار ارسال داشت.
شاه در این موقع مشغول تهیه ی نیرویی از سوارههای آذربایجانی
برای انهدام مجلس بود و اعلام داشت: «سزای این بیسر و پاها
را خواهم چشاند». در نهایت مخبرالسلطنه از جانب دولت به مجلس
آمده و اعلام داشت: «لفظ مشروطه غلط است و لفظ مشروطه را
مشروعه میکنیم.» مخبرالسلطنه، مشروطه بودن دولت ایران را به
صلاح ندانست و با استناد به آزادی در نظام مشروطه، اعلام داشت
پس در این صورت، آزادی ادیان نیز باید باشد.
سرانجام با ایستادگی علما و مخالفت نمایندگان با مشروطه ی
مشروعه و مقاومت مردم، محمدعلی شاه به ناچار عقب نشینی کرد
و راضی شد دستخطی در تأیید «مشروطه» صادر کند. آنچه باعث شد
که شاه نتواند از قبولی شرایط مجلس امتناع نماید، به واسطه ی اخبار
تهدید آمیزی بود که از هر طرف به خصوص از تبریز میرسید. به این
ترتیب مجلس توانست مشروطه را به شاه بقبولاند. هرچند که اظهار
حمایتهای شاه از مشروطه و مجلس، هیچ وقت حقیقی و از روی
اعتقاد وی نبود، بلکه برحسب اقتضای وقت میبود.
این جدیترین رویارویی میان شاه و مجلس، در ابتدای سلطنت
محمدعلی شاه بود. وقایع به خوبی نشان داد که شاه چندان قایل
به مشروطیت و پذیرش مجلس نیست. او با مقاومت در برابر
خواست مجلس و طرح لفظ مشروعه در برابر مشروطه، در حقیقت
نشان داد که تمامی تلاش خود را برای اعاده ی قدرت از دست
رفتهاش، به کار خواهد برد. هدف شاه این بود که توان اجرایی
مجلس را کاهش دهد و آن را محدود به قوه ی قانونگذاری نماید
و این با اصول مشروطه منافات داشت. شاه، در این برهه برای نیل
به اهداف خود، در فکر سرکوبی مجلس از طریق به کارگیری نیروی
نظامی نیز بود، ولی با مشاهده ی اعلام حمایتها از مجلس، به
خصوص از جانب تبریز، خود را در موضع ضعف دید و عقب نشینی
کرد. پایگاه اجتماعی مجلس در این مرحله، قویتر از آن بود که
محمدعلی شاه به نابودی آن بپردازد؛ بنابراین با تأیید مشروطیت به
طور موقتی به عقبنشینی پرداخت و مترصد فرصت جدیدی برای
ابراز مخالفتهایش شد.
2- تقابل شاه و مجلس: محمدعلی شاه به دنبال شکست و
عقب نشینی مرحله اول در برابر مجلس، دنبال راهی دیگر برای
مقابله با مجلس بود. در این راستا، او امین السلطان را بهترین
عنصر برای مقابله با مجلس یافت و به این ترتیب امین السلطان
را که در این زمان در خارج از کشور به سر می برد، فرا خواند؛
چرا که به نظر شاه «امین السلطان نبض مملکت را در دست
دارد ... و از عهده ی فضولهای مجلس، او بهتر میتواند برآید»!
محمدعلی شاه خود را مدیون امین السلطان می دانست؛ چون که
در سایه ی حمایتهای او بود که در آن زمان به مقام ولیعهدی
منصوب شده بود. با این حال دعوت از امین السلطان، از جانب عدهای،
تبانی شاه با او برای برانداختن مجلس و مشروطه تلقی و او «یگانه
مرد خاموش کننده انقلاب» دانسته شد. این در حالی بود که
امین السلطان، رییس الوزرای خود را مسلم نمیدانست، زیرا شاه
در فکر کودتا ضد مجلس بود. او در گفتگوی خود با سفیر انگلیسی
در وین، اعلام داشته بود: «ایران باید با زمانه پیش برود و حکومت
پارلمانی برقرار بماند و استنباط کلیاش این بود که شاه فعلا" با
آن نظر موافق نیست و نزدیکان درباری او را به اقدامی کودتا مانند
و انحلال مجلس ملی ترغیب میکنند، اما وی در تلاش است که
شاه را از این کار بر حذر دارد و اگر نتواند شاه را از آن فکر منصرف
نماید، مقام صدارت را نمیپذیرد».
مجلس در قبال به قدرت رسیدن اتابک، موضع واحدی نداشت. به
هر حال پس از رأی گیری، مجلس با قاطعیت آراء با آمدن او موافقت
کرد و ورود وی را بلامانع دانست.
امین السلطان پس از ورود به ایران، به ملاقات شاه رفت. بنا به
گفته ی مستشارالدوله، اتابک در ورود به ایران، به او گفته بود که در
استحکام مبانی مشروطیت تلاش میکند و سعی خواهد کرد که
شاه را با خود همراه سازد، در غیر این صورت، ایران را ترک خواهد کرد.
مستشارالدوله در ادامه مینویسد: «در اوایل امر چون مقصود جلب
موافقت اتابک» بود شاه با او موافقت کرد. دولت امین السلطان نیز به
مانند دیگر دولتهای مشروطه، وارث مسئله ی جدی بینظمی و
آشوب در ایالت و ولایات بود. نظام مشروطه برعکس دیگر کشورها در
ایران، با هرج و مرج و ناامنیها در ایالات مصادف شد. ناامنی ها
ایالات مهمی چون شیراز، عراق عجم و آذربایجان را تهدید میکرد.
نکته ی قابل توجه این است که اغتشاشات، عمدتا" از جانب شخص
شاه حمایت میشد و دولتها نیز در سرکوبی شورشها مسامحه
میکردند، زیرا وجود ناامنی و هرج و مرج در ایالات، مجلس را تضعیف
میکرد و نزد اذهان عمومی به ناکارآمدی مجلس و نظام مشروطه در
ایران معنی میشد و شکلگیری چنین تفکری، به قدرتگیری نظام
استبدادی کمک مینمود، چرا که مردم با مشاهده اغتشاشات و
نبود امنیت، نیاز به قدرت برتری را که دوباره امنیت را به آنها برگرداند،
احساس میکردند.
شدت گرفتن ناامنی ها و کوتاهی دولت در سرکوبی ناآرامیها
منجر به اعتراض مجلس و احضار دولت شد. در پی آن مخبرالسلطنه،
نماینده ی دولت با حضور در مجلس، با انتقاد از مواضع انتقادی
نمایندگان در برابر دولت گفت: «... امروز همه میدانیم اسباب مهیا
نیست و بالعکس موانع هم از برای پیشرفت کار حاصل است».
نمایندگان خواستار معرفی این موانع، جهت رفع آنها شدند. با این
حال، مخبر السلطنه با این سخن که مجلس بهتر از همه، آن موانع
و مدافعات را میشناسد، از پاسخ صریح خودداری کرد.
این سخنان، باعث انتقاد نمایندگان از شاه شد. یکی از نمایندگان
با اشاره صریح به عدم همراهی شاه با مشروطه و مجلس گفت:
«واقعا" اگر قلب مبارک شاه همراه با مملکت مشروطه باشد، باید
معلوم شود که هر حاکم و هر آقایی بداند. این مسئله را گویا هنوز
هیچ کس نمیداند که مشروطه است ... هر مستبد امروز گمان
میکند که شاه با او همراه است؛ هر چه میخواهد میکند». او
بار دیگر عدم همراهی شاه با مشروطه و مجلس را متذکر شد و
گفت: «حالا باید همین مطلب را فهمید که آیا شاه همراه و دولت
مشروطه است یا نیست». رییس مجلس با تأیید سخنان نمایندگان،
بلافاصله جلسه غیرعلنی تشکیل داد و قرار بر این شد هیئتی 6
نفره انتخاب و روانه دربار نماید تا از شاه درباره ی مجلس و اعتقاد
او به مشروطه کسب تکلیف نماید. این نخستین بار بود که مجلس
به طور جدی به مسئله همراهی نکردن شاه با مشروطه و مانع
تراشیهای او در این باره اعتراض و به مقابله برخاست. در این
مرحله برای مجلس، مسلم شده بود که شاه با اساس مشروطه
و مجلس مخالف است. نمایندگان منتخب مجلس در پی ملاقات با
شاه، نگرانی مجلس را از ضدیت شاه با مجلس اعلام و به عواقب
وخیم آن هشدار دادند. در پی اعلام نگرانیهای مجلس، در 12
رجب 1365 دستخطی از جانب شاه، مبنی بر مساعدت و موافقت
شاه با پیشرفت اساس مشروطیت و استحکام بنیان عدالت به
مجلس ارسال شد. با این حال، وصول چنین دستخطی نیز، نگرانی
مجلس را از ضدیت شاه با مجلس و اساس مشروطه برطرف نکرد.
در بحبوحه ی تضاد میان مجلس و شاه، امین السلطان از حضور
یافتن در مجلس و دربار امتناع می نمود. به گفته مستشارالدوله،
در این زمان میان شاه و امین السلطان تضاد عقیدتی پیش آمده بود
و اتابک سعی میکرد شاه را به رعایت اصول مشروطیت متقاعد
کند. دولت آبادی نیز از مخبرالسلطنه، وزیر علوم نقل میکند که هیئت
دولت، تصمیم گرفت به دربار برود و برای اتمام حجت، عریضهای هم
نوشته شد و قرار بر این گذاشته شد که اگر شاه، جواب مساعد در
همراهی با مشروطه و مجلس بدهد با مجلس همراه باشند و در غیر
این صورت، استعفا بدهند.
سرانجام امین السلطان موفق شد شاه را متقاعد به صدور دستخط
مبنی بر همراهی با مجلس و نظام مشروطه و اجرای قوانین اساسی
نمایید. امین السلطان با وصول دستخت تأیید مشروطه در مجلس
حضور یافت، ولی در ادامه به هنگام خارج شدن از مجلس هدف گلوله
قرار گرفت و به قتل رسید.
مخالفتهای شاه و کشمکشهای او با مجلس حتی هیئت دولت،
بار دیگر نشان داد که شاه همواره به فکر انهدام مجلس و کودتا بر ضد
آن بوده است و در این مرحله با عمیق تر شدن ضدیت میان دولت و
مجلس این فکر قوت بیشتری به خود گرفت، ولی این بار نیز شاه با
مشاهده مقاومت مجلس، مجبور به صدور دستخطی مبنی بر همکاری
و همراهی با مجلس و مشروطه شد. معلوم نیست در صورت به قتل
نرسیدن اتابک، شاه تا چه حد، پایبند به قول خود و عمل بر اساس
مشروطگی میشد. قتل اتابک در بحبوحه ی تقابل شاه با مجلس،
موقتا" موازنه را به نفع مجلس تغییر داد و باعث همراهی مقطعی شاه
با مجلس شد.
اما موضوع متمم قانون اساسی، یک بار دیگر شاه و مجلس را رو در
روی هم قرار داد. قانون اساسی در 51 اصل توسط مظفرالدین شاه به
امضاء رسیده بود، ولی دارای نواقص بیشماری بود. مثلا" حدود و
وظایف مجلس شورا، شاه، وزرا و قوه ی قضائیه، مبهم و نامعلوم
بود. بنابراین رییس مجلس مقرر داشت کمیسیونی جهت رفع نواقص
قانون اساسی تشکیل شود. این کمیسیون، قانونی بسیار مفصل تر
از خود قانون اساسی در 107 ماده تنظیم کرد. بر سر تصویب متمم
قانون اساسی در کمیسیون مجلس، اختلافاتی درباره ی برابری و
تساوی حقوق ملت ایران میان علمای مشروطه خواه و وکلای حامی
آنها با سایر نمایندگان ایجاد شد. لذا تصویب متمم قانون اساسی در
مجلس به مدت یک ماه به تأخیر افتاد. از سوی دیگر به هنگام تدوین
متمم قانون اساسی، بین نمایندگان دولت و وکلا در مورد قدرت شاه
و انحلال مجلس و مسئله ی امضای قوانین بحث درگرفت.
در نهایت، بعد از کشمکش میان نمایندگان، متمم قانون اساسی
با رعایت تساوی حقوق عموم مردم ایران و مسئولیت دولت در مقابل
مجلس و تفکیک قوا از یکدیگر و محدودیت شاه به تصویب رسید و
برای امضا تقدیم محمدعلی شاه گردید. اما شاه به هیچ وجه، زیر بار
امضای چنین قانونی نمیرفت و از امضای آن امتناع مینمود، چرا که
این قانون اختیارات و اقتدار پادشاهی را کاملا" تنزل میداد.
در این مرحله شاه تلاش کرد که از اختلاف ایجاد شده میان علمای
مشروطه خواه و نمایندگان استفاده کند و متمم را به تصویب نرساند،
بنابراین با شعار «شریعت خواهی» همراه گشت و عنوان کرد که باید
علمای نجف آن را ببینند؛ چون در آنجا سید کاظم یزدی از شیخ
فضل الله طرفداری مینمود، محمدعلی شاه به خوبی میدانست که
میانه علمای نجف، یک دستی و اتحاد وجود ندارد و قانون اساسی از
نجف باز نخواهد گشت. تصویب متمم قانون اساسی به صحنه ی جدال
میان مجلس و شاه مبدل شد.
محمدعلی شاه از امضای متمم امتناع میکرد، چرا که اختیارات او
کاهش مییافت و این مغایر با روحیه ی استبدادی او بود. قابل ذکر
است زمانی که احتشام السلطنه رییس مجلس وقت، متمم را برای
امضای شاه عرضه داشت، شاه تعلق خود را به نظام استبدادی به
خوبی نشان داد. او اعلام داشت: «چطور من مسئولیتی ندارم، من
بایستی رعایای خود را مثل شبانی که گوسفندان را هدایت و نگهداری
میکند، سرپرستی کنم»! شاه از امضای متمم قانون اساسی تا بعد
از قتل اتابک خودداری کرد و سرانجام در 29 شعبان 1325 آن را امضا
نمود. بحث متمم قانون اساسی و به خصوص ماده ی برابری و تساوی
حقوق ملت ایران، منجر به شکاف سیاسی میان مشروطه خواهان
شد، به طوری که با گذشت چندی از نشر متمم، در 8 جمادی الاول
1325 شیخ فضل الله با شعار مشروعه خواهی، وارد میدان مبارزه
شد و همراه پیروانش در حرم حضرت عبدالعظیم متحصن گردیدند.
با پیوستن مجتهد تبریزی و اتباع او و عدهای از علما به آنان، شیخ
فضل الله و متحصنین قوت گرفته، گروه بزرگی در مخالفت با مجلس
و مشروطه به وجود آوردند. محمدعلی شاه نیز در جهت ضدیت با
مشروطه و ضربه زدن به مجلس، باز متوسل به دامان شریعت شد
و به حمایتهای مالی از مشروعه خواهان برخاست. همه روزه،
مبلغ کثیری برای مخارج شیخ فضل الله و متحصنین از خزانه ی
شاهی ارسال میشد؛ همچنین لوایحی که بر ضد مشروطه و
مجلس منتشر میشود، در چاپخانه ی شاهنشاهی به چاپ
میرسید.
شیخ فضل الله در عبدالعظیم، مشغول «تحلیل بردن هدایای
محمد علی شاه» بود که مجلس در 11 جمادی الاولی رسما" در
باره ی متحصنین به شور نشست. یکی از نمایندگان در اعتراض
به حمایت شاه گفت: «همه میفرمایند که باید دولت قوه خود را
برای پیشرفت مشروطیت صرف کند. بنده عرض میکنم صرف
نمیشود. آیا این پولی که میرود به حضرت عبدالعظیم اگر به
سرباز داده شود، مملکت امن نمیشود؟».
طباطبایی نیز گفت: «جناب شیخ، پریشب رفته است خدمت
شاه و طرف سحر برگشته. کسی که این طور مطرود ملت است،
در صورت طرف ملاطفت اعلیحضرت بودن، البته آنچه میخواهد
میکند».
شاه در پاسخ به اعتراضات مجلس در دیدار با هیئت نمایندگان
مجلس گفت: «چون شیخ از سلسله جلیله ی علما است و از خود
آقایان بوده، ما نخواستیم طوری جلوگیری کنیم که اسباب اغتشاش
شود. حالا هم دفع او به این است که بگذارند خودش به تدریج تحلیل
میرود».
حمایتهای شاه از شیخ فضل الله ادامه داشت؛ تا اینکه تحصن
مشروعه خواهان، بعد از چندی به دنبال کشته شدن اتابک بدون اخذ
نتیجه پایان یافت و متحصنین شبانه به تهران بازگشتند.
از دیگر مواردی که کشمکش میان شاه و مجلس را فراهم کرد،
تنظیم بودجه ی کشور بود. مجلس برای تنظیم بودجه، کمیسیون
مالیه را تشکیل داد. این کمیسیون، اقدام به کاهش حقوق و حذف
تیولات کرد که اغلب در دست رجال، اعیان و روحانیون مملکت بود.
در یک اقدام دیگر، کمیسیون مالیه ی مجلس از میزان مواجب بزرگان
و اعضای خاندان سلطنت کاست و برای شاه، مواجب تعیین کرد.
بنا به گفتهای، در این برهه مجلس چندان مایل نبود که پول زیادی به
دولت اختصاص داده شود؛ چرا که مجلس واهمه داشت که دولت آنها
را «صرف خرابی مجلس» کند. پس لازم دانستند که «مخارج دولت به
دقت تفتیش» شود.
شاه از میزان حقوق و مقرری خود ناراضی بود و آن را برای سلطنت
کافی نمیدانست؛ بنابراین خواستار افزایش حقوق خود شد، ولی
مجلس با آن مخالفت مینمود. اختلاف میان دو طرف زمانی شدیدتر
شد که مجلس خواست خزانه ی دولت را که در اندرون شاهی بود و
شاه بر آن نظارت کامل داشت، به وزارت مالیه انتقال دهد.
ابتدا مجلس، ناصرالملک را مأمور این کار کرد، ولی شاه از تحویل
دادن آن خوداری نمود. بعد از او احتشام السلطنه برای اجرای
مصوبه ی مجلس به دیدار شاه رفت و در نهایت شاه خزانه را به او
تحویل داد. شاه در واکنش به عملکرد کمیسیون مالیه ی مجلس،
از پرداخت مواجب به کارکنان سلطنتی خودداری کرد. در پی آن،
کارکنان سلطنتی در اعتراض ابتدا در مسجد شیخ عبدالحسین چادر
زده و به شورش و غوغا دست زدند. با پیوستن اهالی میدان
کاه فروشها، غوغا اوج گرفت و آشوب طلبان به میدان توپخانه نقل
مکان کردند.
المـاس دریـای نور که 182 قیراط (هر 5 قیراط برابر یک گرم)
است و به رنگ صورتی می باشد،در زمان محمـدعلی شاه و
هنگـام شکست او از مشـروطـه خواهـان به سفـارت روسیـه
بـرده شـد که بـه همـت مشــروطـه خواهـان قبل از این که از
کشـور خارج شود پس گرفتـه شـد و اکنـون در مــوزه ی بانک
مرکزی نگهداری می شود و از پشتوانـه های پول ملـی ایران
است.
پس از سخنـان بی مغـز و مستبدانـه ی محمدعلی شاه در باغشاه
خطاب به ملک المتکلمین و سایر مبارزان؛ ملک المتکلمین چنین گفت:
« ای پادشاه کوشش من برای این بود که مملکت ایران از این تاریکی
جهل و نادانی و فقـر و پریشانـی بیرون آمـده در ردیف ملـل بزرگ جهان
جای گیرد.
سعی من برای این بود که ایران مقامی را که در تاریخ گذشته داشته
و بر جهانیـان حکمفـرمـایـی مـیکرده، دوباره به دست بیاورد نه این که
دست نشانده ی اجانب شود و دیگران به آن فرمانروایی کنند .
مجاهدت من بر این بود که شاهنشاه ایران در ردیف امپراطوران جهان
جا بگیرد و بر ملتی متمـدن و آگاه به مقتضیات زمـان و متـرقی سلطنت
کند و چون ترقی مُلک و ملت جز در تحت لـوای قانون و عدالـت و بسط
دانش و تربیت میسـر نیسـت، راهـی جز برقـراری حکومـت مشروطه و
بسط عدالت و شرکت دادن برگزیدگان ملت در تقدیرات خود وجود ندارد.»
نقل از کتاب زندگانی ملک المتکلمین
مهدی ملک زاده
احمد کسروی مینویسد: جنبش مشروطه را تهران آغازید و تبریز آن را
پاسداری کرد و به انجام رسانید. هر چند آدمهای کج اندیشی هنوز هم
معتقدند که مجاهدان آذربـایجان یک مشت اوباش بودند و ستارخان، آن
انسان نیـک نفس و مبـارز، راهزنـی بیش نبـود و تنهـا به خاطـر غارت و
چپاول میجنگید.
*******************
در این جا خاطره ای از ستارخان سردار غیور ایرانی را می خوانیم:
من هیچ وقت گریه نکردم، چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست
می خورد و اگر آذربایجان شکست مـی خورد ایـران شکست مـی خورد.
اما زمـانـی فـرا رسید که 9 ماه در مـحاصـره بودیـم بدون آب و بدون غذا.
از قـرارگاه آمدم بیـرون، مـادری را دیدم با کودکی که از فرط گرسنگی
بر روی زمین مـی خزید تا خوراکـی بیابـد و بخورد. عاقبـت بوته ی علفی
یافت و به آن چنگ زد و با خاک به دهان برد.
با خود گفتم الان است که مادر کودک مرا فحش دهد و بگوید:
«لعنت به ستارخان!»
اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت: «عیبی ندارد فرزندم، خاک
می خوریم، اما خاک نمی دهیم»!
آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد!
من نمیدانم این خون فـاسد که در عروق شما جاری است چقدر
عزیز است که نمیخواهید یک قطـره ی آن را در راه شرافت و افتخار
و نـجات وطن و بـدست آوردن آزادی بـریـزیـد، شمـا به پستـی و دون
همتـی و تحمـل ظلم چنـان عـادت کردهایـد که به هر حقارتـی تن در
میدهید.
برهر فرد آزادیخواه علاقمند به مشروطه واجب است که این درخت
کهن استبداد را ریشه کن کند.
چهاردهم امرداد ماه
سالروز انقلاب مشروطه
گرامی باد!
در نیمه ی مهر مـاه سال 1285 اولین دوره ی مجلس شورای
ملـی گشایش یافـت. فرمـان مشروطـه ی مظفـرالدینشاه طی
خطابهای در کاخ گلستان قرائت شد. چند ماهی از عمر مجلس
نگذشته بود که مظفرالدینشاه از دنیـا رفت و محمـدعلی میرزا
سوگند یاد کرد پاسدار حکومت مشروطه و قانون باشد اما پیش
از پایان عمـر مجلس اول، در تیر ماه 1287 به کمک همسایـه ی
نامهربان شمالـی مجلس را به توپ بست!
اکنون بعد از 113 سال هنوز ملت مـا نمایندگان واقعـی خود را
در مجلس ندارد تا بر ارکان حکومت نظـارت کنند و جلـوی فساد،
حق کشی و غارت سرمایه های مادی و معنوی کشور را بگیرد.
دریغ و درد که حتی یک «قرن» هم برای عبور از این حرمان و
سرگشتگـی کافی نبوده و بیچارگـی های ملت همچنـان ادامه
دارد!
![]() |