|
ششم و متوسطه اول
|
||
|
آگاهی انسانی، آگاهی اجتماعی |
پـیـامبـر گـرامــی اسـلام «بـهتـریـن کـارهـای امـت خویــش» را چه
می دانستند؟
نماز جماعت انتظار فرج
گزاردن حج کمک به نیازمندان

خودیابی با خدایابی همراه است. محال است انسان بتواند خود را
جدا از علت و آفریننده ی خود به درستی درک کند و بشناسد. علت
واقعی هر موجود، مقدم بر وجود اوست؛ از خودش به خودش نزدیکتر
است.
وَ نَحنُ اَقرَبُ اِلَیهِ مِن حَبلِ الورید (ق / 16)
عرفا نیز روی این مطلب تکیه ی فراوان دارند که معرفة النفس و
معرفة الله از یکدیگر جدا نیست. شهود کردن نفس آنچنان که هست،
که به تعبیر قرآن «دم الهی» است؛ ملازم است با شهود ذات حق.
که باشم من؟ مرا از من خبر کن! چه معنی دارد اندر خود سفر کردن؟
خود را شهود کردن، هرگز از شهود خالق جدا نیست و این است معنی
جمله ی پیامبر که: من عرفَ نفسهُ عرفَ ربَّهُ؛ و این است معنی
سخن علی ابن ابی طالب در نهج البلاغه که وقتی از ایشان سوال
می شود: آیا پروردگار خود را دیده ای؟
می گوید: آیا چیزی را که نمی بینم عبادت می کنم؟! آنگاه شرح
می دهد که او هرگز با چشم دیده نمی شود ولی دلها با ایمان های
واقعی شهودی او را درک می کنند.
نکته حیرت انگیزی که از تعبیرات قرآن درک می شود این است که
انسان آنگاه خود را دارد و از دست نداده که خدا را داشته باشد؛ آنگاه
خود را به یاد دارد و فراموش نکرده که از خدا غافل نباشد و خدا را
فراموش نکند؛ خدا را فراموش کردن ملازم است با خودفراموشی.
مولانا می گوید:
گر میان مشک تن را جا شود
وقت مردن گند آن پیدا شود
مشک را بر تن مزن، بر جان بمال
مشک چبود؟ نام پاک ذوالجلال
از اینجا معلوم می شود که چرا یاد خدا مایه ی حیات قلب است؛
مایه ی روشنایی دل است؛ مایه ی آرامش روح است؛ موجب صفا و
رقت و خشوع و بهجت ضمیر آدمی است؛ باعث بیداری و آگاهی و
هشیاری انسان است.
امام علی در نهج البلاغه در این باره می گوید:
خدای متعال یاد خود را مایه ی صفا و جلای دل ها قرار داده است.
با یاد خدا دل ها پس از سنگینی شنوا، و پس از کوری بینا، و پس از
سرکشی نرم و ملایم می گردد. همواره چنین بوده که در فاصله ها
خداوند بندگانی ذاکر داشته که در اندیشه هاشان با آنان نجوا
می کند و در عقل هایشان با آنان سخن می گوید.
تو عمر خودت را کرده ای و از نشاط جوانی و بهار زندگانی علامتی و
نشانی در تو دیده نمی شود. پیکری لاغر و ضعیف داری که امروز و فردا
در بستر خاک قرار می گیرد، با این وضع شایسته نیست که سرنوشت
جهانی را فدای هوس اطرافیان و شهوات خانواده ات سازی و گروهی
نالایق را به ناموس و مال مردم مسلط گردانی!

من از آن روز می ترسم که موی سپیدت به دست ملت که برای
گرفتن انتقام از آستین بدر آمده به خونت آغشته شود و در روز قیامت
با کفنی که با خون تو و خونابه ی دل های مستمندان رنگین است
قدم در محیط حساب و محاکمه گذاری. آیا هیچ فکر کرده ای که در آن
روز چه جوابی به خدای خودت خواهی داد؟!
تو را می کشند! ولی باید بگویم کشتن خلیفه برای مسلمانان بسیار
گران تمام خواهد شد، زیرا خون تو سرچشمه ی سیل و آشوبی در
جهان می شود که تا دامنه ی محشر، جنگ و برادرکشی بین مسلمانان
برپا می گردد. باید بدانی که دامن تو از گناه این آشوب پاک نخواهد
ماند، زیرا که این شورش و آشوب، مرکزش در خانه ی ظلم آباد
تو بوده!

پیشوایی مردم مسئولیتی بسیار سنگین و خطرناک و دقیق است
که باید در کمال دقت و احتیاط اجرا شود. کوچک ترین آزاری که در
دورافتاده ترین نقاط کشور از دست عمّال تو بر دیگران وارد شود، اولین
مسئولیت متوجه تو می باشد، زیرا آن حاکم و کارگزار در حقیقت دست
توست که به نیروی خلافت در همه جا دراز شده، ولی به جای تأمین
آسایش مردم و انجام وظیفه، آسایش آنان را سلب می نماید.
به یاد داشته باش که پیامبر فرمود: پادشاهان ستمکار و هوسران را
در روز رستاخیز با قیافه ای زننده و وحشتناک در محکمه ی عدل الهی
حاضر می کنند و آن مگسانی که به دور شیرینی قدرتش در گردش
بودند دیگر اطراف او دیده نمی شوند و به شدیدترین عذاب که پایانی
ندارد گرفتار می شود.

أَثَرة و ایثار هر دو از یک ریشه اند. أثرة یعنی حود را و منافع خود را بر
دیگران مقدم داشتن، و همه چیز را به خود اختصاص دادن و دیگران را
محروم ساختن است. اما ایثار یعنی دیگران را بر خویش مقدم داشتن و
خود را برای آسایش دیگران به رنج افکندن است.
زاهد از آن جهت ساده و بی تکلف و در کمال قناعت و در کمال قناعت
زندگی می کند و بر خود تنگ می گیرد، که دیگران را به آسایش برساند.
او آنچه دارد را به نیازمندان می بخشد، زیرا قلب حساس و دل دردآشنای
او آنگاه راضی به دست یازی به نعمت های جهان می گردد که انسان
نیازمندی نباشد.

او از اینکه نیازمندان را بخوراند و بپوشاند و به آنان آسایش برساند بیش
از آن لذت می برد که خود بخورد و بپوشد و استراحت کند. او محرومیت و
گرسنگی و رنج و درد را از آن جهت تحمل می کند که دیگران برخوردار و
سیر و بی دردسر زندگی کنند.
ایثار از پرشکوه ترین مظاهر جمال و جلال انسانیت است،تنها انسان های
بزرگ به این قله ی شامخ صعود می کنند. قرآن داستان ایثار امام علی و
خاندانش را در آیاتی در سوره ی «هل أَتی» آورده است.

علی و زهرا و فرزندانشان آنچه برای خوراک در اختیار داشتند، که چند
قرص نان بود را با کمال نیازی که بدان داشتند، تنها و تنها به خاطر رضای
خدا در سه شب پیاپی روزه داری، به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند.
این بود که این داستان در ملأ اعلی بازگو شد و آیه ی قرآن در باره اش
نازل شد.
یک بار پیامبر وارد خانه ی دخترش، زهرا شد و دستبندی از نقره در
دست او و پرده ای بر در اتاق دید، دختر که پدرش را ناراحت می بیند،
فورا" پرده و دستبند را به پدر می سپارد که به مصرف نیازمندان برساند.
چهره ی پیامبر از این که دخترش نکته را دریافت کرده و دیگران را بر خود
مقدم داشته، دوباره شکفته می شود.

شعار اَلجار ثُمَ الدّار، رسم جاری علی ابن ابی طالب و خاندانش بود.
ایشان در خطبه ی متقین می گوید: متقی کسی است که خودش از
ناحیه ی سختگیری های خودش در رنج است اما مردم از ناحیه ی او در
آسایش اند.
بدیهی است که زهد بر مبنای ایثار در شرایط مختلف اجتماعی فرق
می کند؛ در یک اجتماع مرفه، کم تر نیاز به ایثار پیدا می شود و در یک
اجتماع محروم، بیشتر. باز هم دیده می شود که زهد، و ایثار ناشی از
آن، ربطی به رهبانیت و گریز از اجتماع ندارد بلکه زاییده ی علایق و
عواطف اجتماعی است و جلوه ی عالی ترین احساسات انسان دوستانه
و موجب استحکام بیشتر پیوندهای اجتماعی است.
ایمان و اعتقاد به خداوند ــ که جهان را به حق و عدل برپا ساخته
است ــ زیربنا و پشتوانه ی حقوق ذاتی و فطری انسانهاست. در
واقع مقام واقعی حکمرانی که خود را مومن و معتقد به خدا می داند،
امانتداری و نگهبانی حقوق مردم است.
رهبر؛ امین و پاسبان حقوق مردم و مسئول در برابر آنهاست. بین
حکمران و مردم، اگر بناست یکی برای دیگری باشد، این حکمران
است که برای توده ی محکوم است، نه توده ی محکوم برای حکمران.
سعدی نیز همین معنی را در کلام خود بیان کرده است:
گوسفند از برای چوپـان نیست
بلکه چوپان برای خدمت اوست
واژه ی «رعیت» علی رغم مفهوم منفوری که تدریجا" در زبان
فارسی به خود گرفته، مفهومی زیبا و بسی انسانی دارد. کاربرد
کلمه ی «راعی» را در مورد حکمران و کلمه ی «رعیت» را در مورد
توده ی محکوم، اولین مرتبه در کلمات خود پیامبر گرامی و سپس
به وفور در کلام امام علی می بینیم.
این لغت از ماده ی «رعی» است و به معنی حفظ و نگهبانی است.
به مردم از آن جهت کلمه ی رعیت اطلاق شده است که حکمران،
عهده دار حفظ و نگهبانی جان و مال و حقوق و آزادی های آنهاست.

پیامبر گفته است: همانا هر کدام از شما نگهبان و مسئولید؛ رهبر،
نگهبان و مسئول مردم است. زن، نگهبان و مسئول خانه ی شوهر
خویش است و ... پس همه نگهبان و همه مسئولید.
در آیه ی 58 سوره ی نساء چنین می خوانیم:
«خدا فرمان می دهد که امانت ها را به صاحبانش برگردانید و وقتی
میان مردم حکم می کنید، به عدالت حکم کنید.»
طبرسی در باره ی آیه گفته است: در معنی این آیه، چند قول وجود
دارد؛ یکی اینکه مقصود مطلق امانت ها است، اعم از الهی و غیرالهی،
و مالی و غیرمالی. دوم اینکه مخاطب حکمرانان اند، و خداوند با تعبیر
لزوم ادای امانت، حکمرانان را فرمان می دهد که به رعایت مردم قیام
کنند. مؤید این معنی این است که بعد از این آیه بلافاصله می فرماید:
«ای کسانی که ایمان آوردید، از خدا و رسول او و اولی الامر اطاعت
کنید.»
در آیه ی پیش، حقوق مردم و در این آیه متقابلا" حقوق صاحبان امر
بر مردم یادآوری شده است. از ائمه نیز روایت شده که از این دو آیه
یکی مال ماست (مبین حقوق ما بر شماست) و دیگری مال شماست
(مبین حقوق شما بر ماست).

امام علی در باره ی این دو آیه گفته است: بر رهبر و پیشوای مردم
لازم است که آنچنان حکومت کند در میان مردم که خداوند دستور آن را
فرود آورده است و امانتی که خداوند به او سپرده است ادا کند. هرگاه
چنین کند، بر مردم است که فرمان او را بشنوند و اطاعتش را بپذیرند و
دعوتش را اجابت کنند.
چنانکه دیده می شود قرآن، حاکم و سرپرست اجتماع را به عنوان
«امین» و «نگهبان» اجتماع می شناسد؛ حکومت عادلانه را نوعی
امانت که به او سپرده شده است و باید ادا نماید، تلقی می کند.

امام علی در نامه های خود به والیان و کارگزاران خویش می گوید:
... مبادا بپنداری که حکومتی که به تو سپرده شده است یک شکار
است که به چنگت افتاده است؛ خیر، امانتی بر گردنت گذاشته شده
است و مافوق تو از تو رعایت و نگهبانی و حفظ حقوق مردم را
می خواهد؛ و تو را نرسد که به استبداد و دلخواه در میان مردم رفتار
کنی.
... در جمع آوری مالیات به عدل و انصاف رفتار کنید، و به مردم در
باره ی خودتان حق بدهید، صبور باشید و در برآوردن حاجات مردم
بی حوصلگی نکنید.
... در قلب خودت مهربانی و محبت و لطف به مردم را بیدار کن.
زیرا که مردمان یا مسلمان اند و برادران دینی تو و یا غیر مسلمان اند
و انسانی مانند تو. مگو من اکنون مسلطم، از من فرمان دادن است
و از آنها اطاعت کردن، که این عین راه یافتن فساد در دل و ضعف در
دین و نزدیک شدن به سلب نعمت است.
... لازم است که وقتی امتیازی کسب می کنی و به افتخاری نایل
می شوی، آن فضیلت ها و موهبت ها تو را عوض نکند و رفتارت را با
رعیت تغییر ندهد، بلکه باید نعمت ها و موهبت های خدا، تو را بیشتر
به بندگان خدا نزدیک و مهربان تر کند.
اما هیئت حاکمه و زمامداران؛ آنها به خاطر مسئولیت ها و وظایفی
که در قبال جامعه دارند، خدمتگزار مردم هستند، نه عزیزان و سروران
طاغی و یاغی، و نه دزدان حرفه ای!
در سیره ی پیامبر آمده که به او گزارش دادند که یکی از فرمانداران
هدیه ای را پذیرفته است. پیامبر حقیقت موضوع را تحقیق کرد و آنگاه
ثابت شد گزارش مطابق با واقع بوده است. خشمناک شد و فرماندار
را احضار نمود.
پیامبر از وی پرسید: چگونه چیزی را که حق نداشتی و سـزاوار تو
نبود، گرفتـه ای؟! وی با کمـال اعتـذار گفت: پیامبر خدا، آن یک هدیه
بود!
در جواب پیامبـر، عظمـت ادراک وی از چگونگـی آغاز رشوه خواری
و شیوع آن بین حاکم و محکوم، ملت و زمامدار، هویداست. پیامبر در
پاسخ او به شکل سوال چنین فرمود: آیا دیده اید که یکی از شما در
منزل خود بنشیند و کاری انجام ندهد و مردم بی دلیل برای او هدیه
بفرستند؟ ... و سپس دستور داد که «هدیه» را به بیت المال واگذار
کند و بلافاصله هم او را از کار برکنار ساخت!
ناپلئون که بعد از شکست در جنگ واترلو، به جزیره ی سنت هلن،
جایی در اقیانوس اطلس، تبعید شده بود در یادداشت هایش از سه
دين بزرگ توحيدی اینچنین یاد کرده است:
يهوديان در اشتباه هستند كه میخواهند پيام موسی را محافظت
كنند تا اين كه فقط به «نژاد برگزيده ی خداوند» كه خودشان هستند،
اختصاص داشته باشد. در ادامه به تاييد مسيح میپردازد، ولی از اين
كه مسيحيت توسط «يك عده سياستمدار رومی» برای كنترل مردم
استفاده شده و اين كه يگانگی خدا در آن تحريف شده، اظهار تاسف
میكند و میگويد «آنها برای خدا شریک قائل میشوند و به تثليث
معتقدند» و در نهايت به اسلام میرسد و آن را اين چنين توصيف
می كند: «و در آخر، در یک لحظه از تاريخ، محمد متولد میشود و اين
فرد همان چيزی را میگويد كه موسی، مسيح و همه پيامبران ديگر
میگويند:
«جز یک خدا وجود ندارد»
پیامبر از نگاه دیگران / ناپلئون بُناپارت
من پیرو هیچ چیز جز «حقیقت» نیستم و هیچ انضباطی را نسبت
به هیچ کس نمی پذیرم جز به خاطر حقیقت.
حقیقت نخستین چیزی است که باید جستجو کرد. حقیقت را بجویید
زیبایی و خوبی، خود به خود به سوی شما خواهد آمد. این معنی
واقعی همان چیزی است که مسیح در «موعظه بر فراز کوه» تعلیم داد.
در نظر من مسیح هنرمندی عالی بود زیرا حقیقت را می دید و بیان
می کرد و محمد نیز چنین بود.
به قراری که محققان می گویند، قرآن کامل ترین اثر در تمام ادبیات
عربی است. مسیح و محمد هیچ کدام نمی خواستند اثری زیبا و هنری
به وجود آوردند اما چون هر دو در پی حقیقت بودند، لطف کلام هم برای
ایشان پیدا شد.
این همان حقیقت و زیبایی است که من به دنبال آنم، به خاطر آن
زندگی می کنم و به خاطر آن می میرم.
پیامبر از نگاه دیگران / مهاتما گاندی
اول شخصی که به پیامبر ایمان آورد، زوجه اش خدیجه بود و بعد
از او پسرعمویش علی بن ابیطالب بود که اسلام آورد. پیامبر او را
همچون فرزند خود می دانست. سومین نفر زید ــ پسرخوانده ی
محمد ــ است که پیامبر او را آزاد کرده بود و آن غلام آزاد شده،
حاضر نشد که نزد پدر و مادر خود برود و گفت:
پیامبر را برتر از والدین خود می داند و پیش او می ماند.
مدت سه سال از سال 610 میلادی تا سال 613 به جز شخص
پیامبر سه نفر بودند. در آن سال ابوبکر هم مسلمان شد.
پیامبر از نگاه دیگران / کونستان ویرژیل گیورگیو
در این سراب بی هویتی، مسلم یک انسان کامل است. انسانی
با مبانی اعتقادی درست و متکی بر بَیّنه (دلایل روشن و آشکار).
به این نمونه و نشانه ی تاریخی زندگی مسلم توجه کنید:
هانی بن عروه، دوست شریک بن اعور بود. شریک به همراه
عبیدالله بن زیاد از بصره آمده بود. همراهی او توطئه ی ابن زیاد
بود که خودش را در آغاز ورود به کوفه، به گونه ای آراسته بود و
از راهی آمده بود که گویی امام حسین آمده است. مردم با تکبیر
و درود و اشک از او استقبال کردند. به دارالاماره که رفت، تازه
مردم فهمیدند که فریب خورده اند و او عبیدالله بن زیاد، حاکم
جدید است. همراهی شریک بن اعور و منذر بن جارود ــ که امام
حسین نامه ای برای او نوشته بود ــ ابزار فریب مردم بود.
شریک هنگامی به خانه ی هانی آمد که مسلم آنجا بود. از قضا
شریک سخت بیمار شد. وقتی ابن زیاد مطلع شد، اعلام کرد که به
دیدار او خواهد آمد.
شریک به مسلم گفت: هدف اصلی تو و شیعیان تو، نابودی این
ستمگر است و خداوند این کار را برای تو آسان و فراهم ساخته
است که او فردا برای عیادت من می آید. تو در پستوی این حجره
باش و چون او پیش من آرام گرفت، ناگاه بیرون بیا و او را بکش و به
قصر حکومتی برو و آنجا را تصرف کن و همانجا باش. هیچ یک از
مردم در این باره با تو ستیزی نخواهند کرد و اگر خداوند به من
سلامتی عنایت فرماید، به بصره خواهم رفت و آنجا را برای تو کفایت
می کنم و مردم آنجا را به بیعت تو درمی آورم.
هانی در این میان به سخن آمد و گفت: من دوست ندارم که ابن
زیاد در خانه ی من کشته شود. شریک به او گفت: چرا؟! به خدا
سوگند، کشتن او موجب تقرب به خداوند متعال است.
... امیر بر در خانه رسید و مسلم وارد پستوی حجره شد و عبیدالله
نزد شریک آمد و بر او سلام داد و پرسید حالش چگونه است و آیا دردی
دارد؟ چون پرسش ها از شریک به درازا کشید و شریک متوجه شد
که مسلم در حمله ی خود تأخیر کرده است؛ دچار بی تابی شد و چون
امیر، بیمار را ناراحت یافت، برخاست و رفت. مسلم از پستو بیرون آمد
و شریک گفت: آیا ترس و ضعف تو را از کشتن عبیدالله بازداشت؟!
مسلم گفت: نه. دو چیز مانع شد. نخست اینکه هانی خشنود نبود
که عبیدالله در خانه ی او کشته شود و دوم این سخن پیامبر در یادم
آمد که فرموده بود «مؤمن کسی را برای کشتن غافلگیر نمی کند و
بی هوا بر او نمی تازد تا او را بکشد.»
مسلم در کشتن دشمن پر کینه ی خود این دغدغه را داشت که
خارج از اصول و براساس سلیقه و خوشامد خود و دیگری عمل نکند و
در برابر، عبیدالله و دیگر مهره های استبداد، درصدد بودند که از هر
حادثه و هر فرد و هر فرصتی جهت تثبیت قدرت خود و سرکوب مردم
استفاده کنند!
در منطقه ای در میان واقصه و عذیب، برای برداشتن آب فرود
آمدند. امام در آنجا در حالی که حرّ و سپاهش آنان را می پاییدند
و تعقیب می نمودند، خطبه ای خواند که مبین فلسفه ی نهضت
عاشورا است:
... ای مردم پیامبر خدا فرمود: هر کس سلطان ستمگری را ببیند
که حلال خداوند را حرام می شمارد، پیمان خدا را می شکند. با
سنّت رسول خدا مخالفت می کند و در میان بندگان خدا به زشتی
و گناه عمل می کند، اگر در برابر چنین کسی با «کار» و با «سخن»
مخالفت و ایستادگی نکند، شایسته است که خداوند آن کس را
هم همنشین همان سلطان ستمگر قرار دهد.
آگاه باشید که این زمامداران به پیروی شیطان درآمده اند و پیروی
خداوند رحمان را رها کرده اند. تباهی را رواج داده اند و حدود خداوند
را به کناری نهاده اند، بیت المال را ویژه ی خود ساخته اند، حرام
خداوند را حلال می کنند و حلال او را حرام. و من سزاوارترم تا آن
کس که این گونه رفتار کرده است.
نامه های شما به من رسید. فرستادگان شما به من گفتند که
با من بیعت کرده اید که مرا به دشمن واگذار نمی کنید و رهایم
نمی نمایید. اگر بر بیعت خود پایدار بمانید، رشد خود را نشان
داده اید. من، حسین بن علی، پسر فاطمه دختر پیامبر هستم.
جانم با جان شما یکی است. خانواده ام با خاندان شماست.
من اسوه ی شما هستم، اگر چنین نکردید و پیمان شکستید و
بیعت مرا از خود برداشتید، این رفتار ناپسند، ناسزاوار است؛
همان گونه که با پدر و برادر و پسرعمویم مسلم رفتار کردید.
کسی که به وسیله ی شما فریفته شود، فریب خورده است.
بهره ی خود را از دست دادید و بخت خود را واژگون نمودید.
سلام و رحمت خداوند بر شما باد!
کدام یک از امامان در مسافرت ها، خویشاوندی خود با پیامبر گرامی
اسلام را از همسفران پنهان می کرد؟
امام علی امام حسن
امام حسین امام سجاد

حدیث ثقلین در رابطه با چه موضوعی است؟
قرآن عترت پیامبر
قیامت قرآن و عترت
بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی، ده شهر آلوده جهان به
ترتیب عبارت اند از:
اهواز (ایران)، الانباتار (مغولستان)،
لودانا (هند)، سنندج (ایران)،
کویته (پاکستان)، کرمانشاه (ایران)،
پیشاور (پاکستان)، گابورن (بوتسوانا)،
یاسوج (ایران) کانپور (هند)
همانگونه که دیده می شود چهار شهر از میان این شهرها در ایران
قرار دارد.
همچنین در گزارش سازمان بهداشت جهانی شهر تهران با متوسط
سالانه 96 میکروگرم ذرات معلق کوچک تر از 10 میکرو متر در هر متر
مکعب هوا، هشتاد و دومین شهر آلوده ی جهان و پانزدهمین شهر
آلوده ی ایران محسوب میشود. البته باید توجه داشت که در تهران،
به عنوان یک شهر صنعتی، آلودگی های حاصل از کارخانجات و
خودروها میتواند در روزهایی از سال به علت وارونگی دما، این شهر
را برای چندین روز پیاپی در صدر آلودهترین شهرهای کشور و حتی دنیا
قرار دهد!

در بررسی وضعیت آلودگی شهرهای جهان، شهرهای ایران، هند و
پاکستان در میان آلودهترین شهرهای جهان و شهرهای ایالات متحده
آمریکا و کانادا در شمار پاک ترین شهرهای جهان قرار گرفتند.

والدین گرامی برای حفظ جان فرزندانمان از خودروی
شخصی در روزهای وارونگی دما استفاده نکنیم. بدی
نکردن به دیگران، خود «صدقه» است.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید:
کسی سخن پیامبر را نمی شنید مگر این که محبت او در دلش جای
می گرفت و متمایل به او می شد. به همین خاطر قریش مسلمانان را
در دوران مکه صُباة (شیفتگان و دلباختگان) می نامیدند.

می گفتند: بیم آن است که ولید بن المغیره، دل به دین محمد بدهد
و اگر ولید ــ که گل سر سبد قریش است ــ دل بدهد، تمام قریش بدو
دل خواهند سپرد.

می گفتند: سخنانش جادوست، بیش از شراب مست کننده است.
فرزندان خویش را از نشستن با او نهی می کردند، مبادا با سخنانش
و قیافه ی گیرای خود، آنها را جذب کند.

هرگاه پیامبر در کنار کعبه در حِجر اسماعیل می نشست و با آواز بلند
قرآن می خواند، یا خدا را یاد می کرد، انگشتان خویش را در گوش های
خویش فرو می کردند که نشنوند، مبادا تحت تأثیر جادوی سخنان او قرار
گیرند و مجذوب او گردند.

جامه هاشان را بر سر می کشیدند، و چهره ی خود را می پوشاندند
که سیمای جذاب او آنها را نگیرد.
با این وجود بیشتر مـردم به مـجرد شنیـدن سخنـش و دیدن قیافـه و
منظره اش و چشیدن حلاوت الفاظش به اسلام ایمان می آوردند.

قرآن سخن پیامبران گذشته را که نقل مـی کند می گوید همگان گفتند: «ما
از مردم مزدی نمی خواهیم، تنها اجر ما بر خداست» اما به پیغمبر خاتم خطاب
می کند:
قُل لا اَسألُکُم عَلَیهِ اَجراً اِلّاَ المَوَدَّةَ فِی القُربی'
بگو از شما مزدی نمی خواهم مگر دوستی خویشاوندان نزدیکم
اینجا جای سوال است که چرا سایر پیامبران هیچ اجری را مطالبه نکردند و
نبی اکرم برای رسالتش مطالبه ی مزد کرد؛ دوستی خویشاوندان نزدیکش را
به عنوان پاداش رسالتش از مردم طلب کرد؟!
قرآن خود به این پرسش پاسخ می دهد:
قُل ما سَاَلتُکُم مِن اَجرٍ فَهُوَ لَکُم اِن اَجرِ یَ اِلّا عَلَی الله
بگو مزدی که درخواست کردم چیزی است که سودش عاید خود شماست. مزد
من جز بر خدا نیست.
یعنی آنچه را من به عنوان مزد خواستم عاید خود شما می گردد نه عایـد من.
این دوستی،کمندی است برای تکامل و اصلاح خودتان؛ اسمش مزد است وگرنه
خیر دیگری است که به شما پیشنهاد می کنم.
اما مراد از «قربی'» هر که باشد، مسلما" از برجستـه ترین مصـادیـق آن علی
است.

وقتـی این آیه نـازل شد، گروهـی از پیامبـر پرسیدند: خویشـاوندانـی که بر ما
محبتشان واجب است کیانند؟ فرمود: علی، فاطمه و پسران آنان.
مرتضی مطهری
جاذبه و دافعه علی علیه السلام

پیامبر گرامی اسلام از کنار قبرستانی در مدینه گذر کرده و رو
بدان ها نمود و فرمـود: خداوند شمـا را بیامـرزد ای اهل قبـور. از
گناهان مـا و شمـا درگذرد. شمـا پیش از مـا درگذشتیـد و ما نیز
بدنبال شما خواهیم آمد.

مردی به نزد پیامبر گرامی اسلام آمد که خورجینی به همراه
داشت. گفت: در بیشـه صدای جوجه هایـی را شنیدم، آنها را
گرفته، داخل خورجین انداختم. در راه که می آمدم مادرشان بال
و پر زنان بر فراز سرم می آمد و نمی توانست از جوجه هایش
دست بکشد. خورجیـن را بر زمیـن گذاشتـه و آن را گشودم و
جوجه ها را بر مادرشان نمودم. پرنده، مشتاقانه خودش را روی
جوجه ها انداخت و من دوباره خورجین را بستم.
پیامبر گفت: آیا از محبـت و علاقـه ی مـادر به جوجه هـایش
حیرانی؟! قسم به آنکه مـرا به رسالت برگزیـد، او بیش از هر
مادری نسبت به فرزنـدانش، به مخلوقـات خود محبت دارد.
سپس به مرد گفت: آنها را ببر و به جای اول خود بازگردان
و مادر را به آنها و آنها را به مادرشان واگذار!

God reveals through the Qoran that the Prophet
Mohammad had been given, the abundant
river of Paradise, kawthar, and through that river
he shall have abundant progeny although
according to Arab beliefs at that time a man
without a son is called "cut-off". How could it
be?m
The father of a daughter will have abundant
progeny?m

|
|