ششم و متوسطه اول
 
 
آگاهی انسانی، آگاهی اجتماعی  
 

                       برخورد دکتر مصدق و نماینده ی بریتانیا

 خوشحالی دکتر از خلع ید بریتانیا از نفت ایران در دادگاه بین المللی

 


برچسب‌ها: عکسها و خاطره ها, دکتر محمد مصدق, ملی شدن صنعت نفت
 |+| نوشته شده در  جمعه ۶ فروردین ۱۴۰۰ساعت 10:30  توسط بهمن طالبی  | 

 

 ایستادی به جنگ رو در رو ... خنجر از پشت می زند دشمن!

 


برچسب‌ها: دکتر محمد مصدق, عکسها و خاطره ها, ملی شدن صنعت نفت
 |+| نوشته شده در  جمعه ۲۹ اسفند ۱۳۹۹ساعت 10:50  توسط بهمن طالبی  | 

 

ای مصدق ثنا سزاست ترا

 

همت اندر خور ثناست ترا

 

زانکه زاین سرزمین بحول الله

 

دست بیگانه از تو شد کوتاه

 

نفت خواران حیله آور پست

 

رشته ی چاره ‌شان ز تو بگسست

 

راستی را که مرد مرد تویی

 

زانکه با دیو در نبرد تویی

 

گرچه انگیخت او به حیله سپاه

 

یک سر مو دلت نگشت از راه

 

به خرد در زمانه مشهوری

 

از هوی پاک و از طمع دوری

 

سخنی مختصر بگویم من

 

در دلت نیست جز که مهر وطن

 

عید نوروز بر تو فرّخ باد

 

هر چه پُرسی ز بخت پاسخ باد

 


برچسب‌ها: دکتر محمد مصدق, بدیع الزمان فروزانفر, شعر معاصر ایران
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹ساعت 10:42  توسط بهمن طالبی  | 

 

 

   در شرفيابى به اعليحضرت (محمدرضاشاه پهلوی) گفتم: دو استدعا

دارم، فرمودند: بگویید، عرض كردم: 1 ــ حساب خود را با حساب شاه

فقيد (رضاشاه پهلوی)، يكى نكنيد، والا ورشكست مى شويد؛ 2 ــ در

امور دولتى دخالت نفرمایید. 

   فرمودند: چرا ورشكست مى شوم؟ 

   گفتم: براى اين كه اعليحضرت فقيد یک عملى در اين مملكت كرده اند

كه دشمن زياد دارند. اگر شما فرموديد كه هر كس با او مخالف بود، يا

شاه با او مخالف بود، من هم با او مخالف هستم، درست نمى شود.

المُلک عقيم. شاه بايد بفرمايند در راه وطن، در راه مملكت، نه پدر دارم،

نه مادر، نه خواهر نه برادر، من شاه اين مملكتم. اگر اين طور فرمودند،

یک عظمت و یک جلالتى پيدا مى كنند كه شهره ی آفاق شوند كه پدر

شاه هم به استصواب جلالت شاه، جلالت پيدا مى كنند، ولى اگر اين

كار را نكنند، اين را صلاح خانواده سلطنت نمى دانم.

 


   دوم اين كه؛ در امور دولتى دخالت نفرمایید. به جهت اين  كه پادشاه

مشروطه، آن كسى است كه هيچ كس با او مخالف نباشد و همه ی

مردم با شاه موافق باشند. وقتى كه تشريف بردند در هيئت وزراء

فرمودند كه اين شخص بايد استاندار باشد، 9 نفر ديگرى كه داوطلب

استاندارى هستند، با شاه مخالف مى شوند. وقتى كه شاه فرمودند

یک نفر بايد وكيل بشود، 135 نفر ديگر هم همين انتظار را دارند، و اگر

شاه نفرمود، با شاه مخالف نمى شود. پس، دخالت در امور مملكت،

به هيچ وجه صلاح شاه و مملكت نيست

 


   ممالک مشروطه، بايد از مملكت مشروطه اصلى تقليد كنند كه

«انگلستان» است. اگر كسى ديد كه پادشاه انگلستان در اين قبيل

امور دخالت بكند، اعليحضرت هم بفرمايند، بى ضرر است. عظمت و

جلالت انگلستان به اين است كه پادشاه در اين قبيل امور دخالت

نمى كند و یک رجال بزرگى آن جا هست كه مملكت را به اين صورت

در آورده اند. شايد خيال كنند در انگلستان فقط چرچيل و يا یک آتلى

است، ولی عظمت و پيشرفت سياست بين المللى انگليس مرهون

رجال بی شماری است كه دارد. (کلمنت آتلی نخست وزیر انگلستان

بعد از جنگ جهانی دوم، در سالهای 1945 تا 1951)

   مملكتى كه رجال ندارد، هيچ چيز ندارد. مخالفت من با ديكتاتورى

اين بود كه از خصایص ديكتاتورى، يكى اين است كه مملكت فاقد

رجال، و ديكتاتور، رجل منحصر به فرد باشد. آنهایی كه عقيده به اين

رژيم دارند، بايد فكر كنند بعد از ديكتاتور، مملكت چه مى شود؟!

    آنهایی كه مى گويند چراغ برداريد عقب شاه فقيد بگرديد، اشتباه

مى كنند. وضعيت امروز ما عكس العمل دوره ی ديكتاتورى است، اگر

مملكت رجال داشت، در صورتی که اگر مملكت اشخاص علاقه مند

داشت، چرا وضعيت اين طور بود؟!

 


برچسب‌ها: دکتر محمد مصدق, محمدرضا شاه پهلوی, مشروطه و مشروطه خواهان, اصول انقلاب مشروطه
 |+| نوشته شده در  سه شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹ساعت 19:0  توسط بهمن طالبی  | 

 

 

   در طول تاریخ، مصدق ها

 

 

همیشـه کمیـابنـد امـــا تا

 

 

دلتـان بخواهد کـاشانـی و

 

 

نـواب صفـوی داریـم!

 

                         آیت الله سیدمحمود طالقانی

 


برچسب‌ها: سید محمود طالقانی, دکتر محمد مصدق
 |+| نوشته شده در  جمعه ۱۹ دی ۱۳۹۹ساعت 23:13  توسط بهمن طالبی  | 

 

در آسمان وطن ای ستاره یکتایی

 

میان آن همه اختر، هنوز تنهایی

 

تو را چه نور به گوهر سرشته زمان

 

که هر چه دور شوی بیشتر هویدایی!

 

تو ای ستاره ی دنباله دار آزادی

 

هنوز در رهِ پیموده، روشنی زایی

 

اگر چه رهبرِ دیروزهای ما بودی

 

هنوز راهبر رهروان فردایی 

 

زِ نیشِ طعنه ی ناپختگان نیازُردی

 

بزرگمردی و بر کودکان، شکیبایی!

 

هر آن که دامنِ آلوده خواست پاک کند

 

به آبروی تو زد دامنش، که دریایی!

 

هر آن که مانده به کارش، دوباره یادت کرد

 

مگر طلسم گشایی؟ مگر مسیحایی؟

 

عدوی جان تو هم یزدگرد و هم حَجّاج

 

برفت آن یک و این هم رَوَد، تو بر جایی

 

سرشته است زمان، نام تو به نام وطن

 

درفش میهن مایی، همیشه برپایی

 

به نام پاک تو میهن هماره می بالد

 

تو، ای ستاره ی جاوید، مشعل مایی

 

م. آزرم   


برچسب‌ها: دکتر محمد مصدق
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸ساعت 21:17  توسط بهمن طالبی  | 

 

 

   مصدق در دوره‌ای که در احمدآباد درحصر بود، دو مامور از سوی حکومـت مـراقب

 

او بودند و مانع رفت و آمد می شدند. دکتر مصدق بدون اینکه وظیفه داشته باشد،

 

از همان غذای روزانه ی خود سهمـی برای آنان در نظر می‌گیرد. زمستان سفارش

 

می‌دهد تعدادی پالتو خریداری کنند. ابتدا دو تای آنها را به مـاموران می‌دهد که از

 

سرما در امان بمانند!

   

                       از یادداشت های غلامحسین مصدق، پسر  دکتر مصدق

 


برچسب‌ها: دکتر محمد مصدق
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۷ساعت 15:17  توسط بهمن طالبی  | 

 

 

    عادتی در بین ما است که وقتی با کسی دشمنی داریم، هیچ حد و حدودی

 

در ستیزه‌جویی و نفـی او نمی‌شناسیـم. بدتر از آن اینکه تفاوتـی میان دشمن،

 

مخالف، رقیب، دگراندیش و حتی دوست منتقـد نمی‌شنـاسیم. گمان می‌کنیم

 

هر که با من نیست، علیـه من است.

 

   در ماجرای نهضت ملی کردن نفت، این رویه کمتر دیده می‌شود. مصدق حزب

 

توده را که همواره او را متهم به سازش با امریکا و انگلیس می‌کرد،آزاد می‌گذارد.

 

همان روز‌های اول صـدارتش به شهربانـی بخشنامـه می‌کند که هر کس به من

 

توهین یا انتقاد یا اعتراضی کرد، آزاد است و نباید متعرض او شد. حتی به هیات

 

خلع ید سفارش می‌کند با مدیران و کارکنان شرکت نفت انگلیس با احترام کامل

 

رفتار کنند و از درگیری و توهین یا جسارت به آنها به طور قطع پرهیز کنند.

 

                از یادداشت های غلامحسین مصدق، فرزند دکتر محمد مصدق
 


برچسب‌ها: دکتر محمد مصدق
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۷ساعت 12:30  توسط بهمن طالبی  | 

 

 

در آسمان وطن ای ستاره یکتایی 

میان آن همه اختر،هنوز تنهایی 

تو را چه نور به گوهر سرشته زمان 

که هر چه دور شوی بیشتر هویدایی! 

تو ای ستاره ی دنباله دار آزادی 

هنوز در رهِ پیموده،روشنی زایی 

اگر چه رهبرِ دیروزهای ما بودی 

هنوز راهبر رهروان فردایی 

زِ نیشِ طعنه ی ناپختگان نیازُردی 

بزرگمردی و بر کودکان،شکیبایی! 

هر آن که دامنِ آلوده خواست پاک کند 

به آبروی تو زد دامنش،که دریایی! 

هر آن که مانده به کارش،دوباره یادت کرد 

مگر طلسم گشایی؟مگر مسیحایی؟ 

عدوی جان تو هم یزدگرد و هم حَجّاج 

برفت آن یک و این هم رَوَد،تو بر جایی 

سرشته است زمان،نام تو به نام وطن 

درفش میهن مایی،همیشه برپایی 

به نام پاک تو میهن هماره می بالد 

تو،ای ستاره ی جاوید مشعل مایی

 

م. آزرم 

 


برچسب‌ها: دکتر محمد مصدق, درگذشت دکتر مصدق, 14 اسفند
 |+| نوشته شده در  یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۶ساعت 19:27  توسط بهمن طالبی  | 
 

   «آنتونی ایدن» وزیـر خارجه ی انگلستـان در زمـان

دکتـر مـصـدق در کـتـاب خاطـرات خود پـس از شــرح

مفـصـلی از حکومت ملّی دکتر مصدق و خطراتی که

آن حکومت برای منافع انگلستان دارد،می نویسد:

 

   در روز نــوزدهـم اوت (۲۸ امــرداد) تـظـاهـراتـی از طـرف

سلطنت طلبان صـورت گرفـت و دو نیرویی که می توانست

جلوی آنها را بگیرد، در صحنه حاضر نبودند، یعنی مرجعـیـت

دینی مخالفتـی با آنان نداشت و نـیـروهای نظامـی هم که

خود با پشتیبانـی بیگانگان، دست انـدر کار بَـلـوا بودنـد.

 

Robert Anthony Eden

  

   تـا عـصـر آن روز، مصـدق و وزرایـش در نـهـانـگـاه بـه سر

می بردند و «ارتشبد زاهـدی» توانست زمینه ی بـازگشت

شاه را فراهم آورد.

   خبر سقوط مصدق، هنگامی بـه من رسید که من دوران

نـقـاهت را می گذرانـدم و بـه اتـفـاق همسر و پـسرم ، در

دریـای مدیتـرانه در بیـن جزایـر یـونـان، بـا کشتی گردش و

سیـاحت می کردم.

   آن شب بـا خیـال راحت، شادمـانـه خوابـیـدم.

 

دکتر مصدق هنگام دفاع از حاکمیت مردم ایران بر ثروتهای ملی خود،

در دادگاه بین المللی لاهه

 

   پس از سقوط دولت مصـدق و بـازگشت پهلوی دوم

به ایران،آیت اله کاشانی و آیت اله بروجردی، بازگشت 

محمدرضـا پهلـوی را به قـدرت، به وی تبـریـک گفتنـد و

همداستانی خود با بیگانگان و تظاهر به وطن دوستی

را بر همگان آشکار کردند!

 

برچسب‌ها: کودتای 28 امرداد 1332, دکتر محمد مصدق, بازگشت پهلوی دوم به قدرت, تظاهر به وطن دوستی
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶ساعت 15:58  توسط بهمن طالبی  | 
 

    

    خدایا مرا ابزار دست ستم قرار نده !

               

                     امام سجّاد علیه السّلام 

 

 

   بعد از کودتای 28 امرداد و سقوط دولت دکتر مصدق،

محمدرضا شاه به کشور بازگشت.آیت اله کاشانی که

برای استقبال از او به فرودگاه رفتـه بود، بازگشت شاه

را تبریـک گفت. آیت اله بـروجردی نیـز بازگشت شاه را

به قدرت به او تبریک گفت.

 


برچسب‌ها: امام سجاد علیه السلام, ستمکار و پشتیبانی از او, کودتای 28 امرداد, دکتر محمد مصدق
 |+| نوشته شده در  شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶ساعت 12:50  توسط بهمن طالبی  | 
 

   بنده در سال گذشتـه در حضـور نـمـایندگان محتـرم به  

کلام ا... مجیـد قـسـم یاد کردم که بـه مـمـلکت و مـلـت  

خیانت نکنم.آن ساعتی که قسم خوردم مسلمان بودم  

و حالا هم مسلـمـان هستـم.این کلام ا... خَصـمی مـرا  

بکند اگر در عقیده ی خودم یک اختـلاف و تفاوتی حاصل 

کـرده باشم.امـروز هـم اگـر یک چیـزی بر خلاف مـصـالح  

مـمـلـکت به عـقـل نـاقـص خودم بـبـیـنـم،خودم را ناچار  

می دانم که برای حفظ مملکت و حفظ قـومیـت و بـقـای  

اسلامیت از اظهار عقیده خودداری نکنم.آقایان می دانند  

بنده حرفم از روی عقـیـده است و هیچ وقت تـابع هوا و  

هوس و نظریات شخصی نیست.امروز هم روزی نیست  

که کسی در اینجا نظـریـات شخصی بـه خرج دهد و اگر  

کسی پیدا شود که نظـریات مملکتی و ملی و اسلامی  

خود را اظـهـار نـکـنـد،بـنـده او را پـسـت و بـی شـرف و  

مُستحق قتل می دانم. 

   در این جا لازم است که عقیده ام را نسبت به شخص  

رییس الـوزرا و سلاطین قاجار و قانون اساسی،به عرض  

برسانم. 

    

   اولا" راجع به سلاطـیـن قـاجار بگویم که کاملا" از آنهـا  

مـأیـوس هستم،زیرا در این کشور خدماتی نکرده اند که  

بتوان از آن دفـاع کرد و گمـان نمی کنم کسی منـکر این  

امر باشد.بنده مـدافع اشخاصی که برای وطـن خودشان  

کار نـمی کنند و جرئـت و جسـارت حفـظ مـمـلکتشان را  

ندارند و در موقع منـاسب از آن سود بـرده و در وقت بد از  

مملکت غایب شونـد،نیستم. 

   اما نسبت به آقای رضا خان پـهـلوی،بـنـده نـسبـت به  

ایشان عقـیـده منـد هستـم و ارادت دارم و در هـر مـوقع  

آنـچه بـه ایـشـان عـرض کـردم،در خـیـر ایـشـان و صـلاح  

مملکت بوده و خودشان نیز سخنم را تصدیق فـرموده اند 

و می دانند که عرض بـنـده بـر اسـاس مـصـالح کشـور و  

وطـن خواهی است،و از این بـابـت به بنده معتقدنـد.این  

که ایشان خدماتی به ممـلـکت کرده،بر کسی پـوشیده  

نیست.ایشان از وقتی که زمـام امـور را به دست گرفته، 

امنیت به وجود آورده اند. 

   وضـعـیـت جوری بـود کـه اگـر کـسـی مـی خـواسـت  

مسافرت کند،اطمینان نداشت.مـالک امنیت نداشت.هر  

دهی برای حفظ کشـت و کـار خود بـایـد چند تفـنـگچی  

می داشت!و مـا در حقیقت از پرتو وجود ایشان در ظرف  

این دو سه سال مـجال یـافتیـم اوقـاتمـان را صـرف خیـر  

عمومی و منافع عـامـه کنیم و می خواهیم یک کارهای  

اساسی کنیم. 

   

   امـا راجع به قـانـون اساسی و تغییر آن مـا بایـد به دو  

جنبه توجه کنیم:یکی این که بفهمیـم چه اثـری بر امـور  

داخلی دارد و دیگر این که چه اثـری بر روابط بین المللی  

ما دارد.اما جنبه ی داخلی آن؛اگر آمدیم و گفتیم قاجاریه  

بد است و بـایـد تغییر کند،هیچ کس منـکر آن نیست اما  

این که آقای رییس الوزرا مقام سلطنت را اشغال کند،باز  

دو جنبه دارد:یکی این که او اختیارات رییس الـوزرایی را  

حفظ کند،که مطـابق قـانـون مـشروطـه،شاه نمی تـواند  

مـسئـول هم بـاشد،پس این نمی شود. اگر بگویـیـم که  

ایشان شاه شود و مسئول نباشد،آن وقـت هم خیـانـت  

کرده ایم به مملکت،زیرا ایـشان در مـقـامی که هستند، 

مؤثـرند.یک شخص محتـرم و یک وجود مـؤثـری که امروز  

این امـنـیـت و آسایـش را بـرای مـا درست کـرده  و این  

صورت را امروز به مملکت داده است،برود و بی اثر شود  

و هیچ معلوم نیست چه کسی به جای او بیاید! 

 

   پادشاه فقط و فقط می توانـد بواسطـه ی رأی مجلس   

شخصی را به عنوان رییس الـوزرا به کار گمـارد.خوب اگر  

ما قائل شویم که ایشان پادشاه شوند و وظایف اداره ی  

کشور را هم به عهده داشته باشند و فرمانده ی کل قوا  

هم باشند،این که ارتجاع  و استبداد صرف است،و هیچ  

کس نمی تواند بگویـد یک مملکتی که مشروطـه است، 

پـادشاهش،هم پـادشـاه آن کـشـور و هـم مـسئـول آن  

کشور است!امروز مملکت مـا بعد از بیست سال مبارزه  

و این همه خونـریـزی ها می خواهد سیر قهقـرایی کند 

و به عقب بازگردد؟بنده اگر سـرم را بِـبُـرند و تکه تکه ام  

بکنند،زیر بـار این حرفهـا نمی روم.شما که بـالای منـبـر  

می رفـتـیـد و مـردم را دعـوت بـه آزادی و آزادیـخـواهـی  

می کردید،حالا عقـیده تان این است که در ممـلکت یک  

کسی باشد که هم شاه باشد و هم حاکم!اگر این طور  

باشد که ارتـجاع صـرف است.استبـداد صرف است.پس 

چرا خون شـهـدای راه آزادی را بی خود ریـختـیـد؟! چرا  

مردم را به کشتن دادیـد؟می خواستید از روز اول بیایید  

بگویید که ما دروغ گفتـیـم و مشـروطـه نمی خواستیم. 

یک مـلـتـی است جاهـل و بایـد با چمـاق آدم شود!اگر  

مقصود این بود چرا بیست سال رنج بردیم؟ولی مقصود  

این نبود،هدف این بود که مـا خودمـان را در عـرض ملـل  

دنیا و دولتـهـای مـتـمـدن آورده،بگوییم از آن استبـداد و  

ارتجاع گذشتیم و حکومتی مشروطه داریم. 

  

نطق دکتر مصدق در مجلس / نهم آبان هزار و سیصد و چهار   

 


برچسب‌ها: استبداد, مشروطه خواهی, مشروطیت, قانون اساسی مشروطه
 |+| نوشته شده در  جمعه ۱۵ بهمن ۱۳۹۵ساعت 17:6  توسط بهمن طالبی  | 
 

   بنده در سال گذشتـه در حضـور نـمـایندگان محتـرم به  

کلام ا... مجیـد قـسـم یاد کردم که بـه مـمـلکت و مـلـت  

خیانت نکنم.آن ساعتی که قسم خوردم مسلمان بودم  

و حالا هم مسلـمـان هستـم.این کلام ا... خَصـمی مـرا  

بکند اگر در عقیده ی خودم یک اختـلاف و تفاوتی حاصل 

کـرده باشم.امـروز هـم اگـر یک چیـزی بر خلاف مـصـالح  

مـمـلـکت به عـقـل نـاقـص خودم بـبـیـنـم،خودم را ناچار  

می دانم که برای حفظ مملکت و حفظ قـومیـت و بـقـای  

اسلامیت از اظهار عقیده خودداری نکنم.آقایان می دانند  

بنده حرفم از روی عقـیـده است و هیچ وقت تـابع هوا و  

هوس و نظریات شخصی نیست.امروز هم روزی نیست  

که کسی در اینجا نظـریـات شخصی بـه خرج دهد و اگر  

کسی پیدا شود که نظـریات مملکتی و ملی و اسلامی  

خود را اظـهـار نـکـنـد،بـنـده او را پـسـت و بـی شـرف و  

مُستحق قتل می دانم. 

   در این جا لازم است که عقیده ام را نسبت به شخص  

رییس الـوزرا و سلاطین قاجار و قانون اساسی،به عرض  

برسانم. 

    

   اولا" راجع به سلاطـیـن قـاجار بگویم که کاملا" از آنهـا  

مـأیـوس هستم،زیرا در این کشور خدماتی نکرده اند که  

بتوان از آن دفـاع کرد و گمـان نمی کنم کسی منـکر این  

امر باشد.بنده مـدافع اشخاصی که برای وطـن خودشان  

کار نـمی کنند و جرئـت و جسـارت حفـظ مـمـلکتشان را  

ندارند و در موقع منـاسب از آن سود بـرده و در وقت بد از  

مملکت غایب شونـد،نیستم. 

   اما نسبت به آقای رضا خان پـهـلوی،بـنـده نـسبـت به  

ایشان عقـیـده منـد هستـم و ارادت دارم و در هـر مـوقع  

آنـچه بـه ایـشـان عـرض کـردم،در خـیـر ایـشـان و صـلاح  

مملکت بوده و خودشان نیز سخنم را تصدیق فـرموده اند 

و می دانند که عرض بـنـده بـر اسـاس مـصـالح کشـور و  

وطـن خواهی است،و از این بـابـت به بنده معتقدنـد.این  

که ایشان خدماتی به ممـلـکت کرده،بر کسی پـوشیده  

نیست.ایشان از وقتی که زمـام امـور را به دست گرفته، 

امنیت به وجود آورده اند. 

   وضـعـیـت جوری بـود کـه اگـر کـسـی مـی خـواسـت  

مسافرت کند،اطمینان نداشت.مـالک امنیت نداشت.هر  

دهی برای حفظ کشـت و کـار خود بـایـد چند تفـنـگچی  

می داشت!و مـا در حقیقت از پرتو وجود ایشان در ظرف  

این دو سه سال مـجال یـافتیـم اوقـاتمـان را صـرف خیـر  

عمومی و منافع عـامـه کنیم و می خواهیم یک کارهای  

اساسی کنیم. 

   

   امـا راجع به قـانـون اساسی و تغییر آن مـا بایـد به دو  

جنبه توجه کنیم:یکی این که بفهمیـم چه اثـری بر امـور  

داخلی دارد و دیگر این که چه اثـری بر روابط بین المللی  

ما دارد.اما جنبه ی داخلی آن؛اگر آمدیم و گفتیم قاجاریه  

بد است و بـایـد تغییر کند،هیچ کس منـکر آن نیست اما  

این که آقای رییس الوزرا مقام سلطنت را اشغال کند،باز  

دو جنبه دارد:یکی این که او اختیارات رییس الـوزرایی را  

حفظ کند،که مطـابق قـانـون مـشروطـه،شاه نمی تـواند  

مـسئـول هم بـاشد،پس این نمی شود. اگر بگویـیـم که  

ایشان شاه شود و مسئول نباشد،آن وقـت هم خیـانـت  

کرده ایم به مملکت،زیرا ایـشان در مـقـامی که هستند، 

مؤثـرند.یک شخص محتـرم و یک وجود مـؤثـری که امروز  

این امـنـیـت و آسایـش را بـرای مـا درست کـرده  و این  

صورت را امروز به مملکت داده است،برود و بی اثر شود  

و هیچ معلوم نیست چه کسی به جای او بیاید! 

 

   پادشاه فقط و فقط می توانـد بواسطـه ی رأی مجلس   

شخصی را به عنوان رییس الـوزرا به کار گمـارد.خوب اگر  

ما قائل شویم که ایشان پادشاه شوند و وظایف اداره ی  

کشور را هم به عهده داشته باشند و فرمانده ی کل قوا  

هم باشند،این که ارتجاع  و استبداد صرف است،و هیچ  

کس نمی تواند بگویـد یک مملکتی که مشروطـه است، 

پـادشاهش،هم پـادشـاه آن کـشـور و هـم مـسئـول آن  

کشور است!امروز مملکت مـا بعد از بیست سال مبارزه  

و این همه خونـریـزی ها می خواهد سیر قهقـرایی کند 

و به عقب بازگردد؟بنده اگر سـرم را بِـبُـرند و تکه تکه ام  

بکنند،زیر بـار این حرفهـا نمی روم.شما که بـالای منـبـر  

می رفـتـیـد و مـردم را دعـوت بـه آزادی و آزادیـخـواهـی  

می کردید،حالا عقـیده تان این است که در ممـلکت یک  

کسی باشد که هم شاه باشد و هم حاکم!اگر این طور  

باشد که ارتـجاع صـرف است.استبـداد صرف است.پس 

چرا خون شـهـدای راه آزادی را بی خود ریـختـیـد؟! چرا  

مردم را به کشتن دادیـد؟می خواستید از روز اول بیایید  

بگویید که ما دروغ گفتـیـم و مشروطـه نمی خواستیم. 

یک مـلـتـی است جاهـل و بایـد با چمـاق آدم شود!اگر  

مقصود این بود چرا بیست سال رنج بردیم؟ولی مقصود  

این نبود،هدف این بود که مـا خودمـان را در عرض ملـل  

دنیا و دولتـهـای مـتـمـدن آورده،بگوییم از آن استبداد و  

ارتجاع گذشتیم و حکومتی مشروطه داریم. 

  

نطق دکتر مصدق در مجلس / نهم آبان هزار و سیصد و چهار   


برچسب‌ها: دکتر محمد مصدق, رضا شاه پهلوی, مجلس شورای ملی, مشروطه
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۵ساعت 16:43  توسط بهمن طالبی  | 
 

   کودتای  ۲۸ اَمرداد در چه سالی رخ داد؟ 

 

۱۳۲۰              ۱۳۴۲             ۱۳۳۲              ۱۳۵۷  

 


برچسب‌ها: مطالعات اجتماعی, کودتای 28 امرداد, دولت دکتر مصدق, دکتر محمد مصدق
 |+| نوشته شده در  سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۵ساعت 19:28  توسط بهمن طالبی  | 

 

 

امضای دکتر محمد  مصدق


برچسب‌ها: امضا, دکتر محمد مصدق, امضای دکتر مصدق
 |+| نوشته شده در  یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵ساعت 20:57  توسط بهمن طالبی  | 
    

   «آنتونی ایدن» وزیـر خارجه ی انگلستـان در زمان دکتر

مـصـدق در کـتـاب خاطـرات خود پس از شرح مفـصلی از

حکومت ملّی دکتر مصدق و خطراتی که آن حکومت برای

منافع انگلستان دارد،می نویسد:

   در روز نــوزدهـم اوت (۲۸ مــرداد) تـظـاهـراتی از طـرف

سلطنـت طـلبـان صـورت گرفت و دو نیرویـی که قـادر بود 

جلوی آنها را بگیرد،در صحنه حاضر نبودند،یعنی مرجعیت

دینی مخالفتی با آنان نداشت و نیروهای نظامی هم که

خود با پشتیبانی بیگانگان،دست انـدر کار بَـلـوا بودند.

Robert Anthony Eden

   تـا عـصـر آن روز،مصـدق و وزرایـش در نهـانـگـاه بـه سر

می بردند و «ارتشبد زاهدی» توانست زمینه ی بازگشت

شاه را فراهم آورد.

   خبر سقوط مصـدق،هنگامـی بـه مـن رسیـد که دوران

نقاهت را می گـذرانـدم و بـه اتـفـاق همسر و پـسرم،در

دریای مدیتـرانه در بـیـن جزایـر یـونـان،بـا کشتـی گردش  

و سیاحت می کردم.

   آن شب بـا خیـال راحت، شادمـانـه خوابـیـدم.

دکتر مصدق هنگام دفاع از حاکمیت مردم ایران بر ثروتهای ملی خود،

در دادگاه بین المللی لاهه

   پس از سقـوط دولت مصدق و بـازگشت پهلوی دوم به

ایـران،آیت الـه کـاشـانی و آیـت الـه بـروجردی،بـازگشت  

محمـد رضـا پهلوی را به قدرت،به وی تبریک گفتند!


برچسب‌ها: دکتر محمد مصدق, آنتونی ایدن, دوستان و دشمنان این مرز و بوم, ملی شدن صنعت نفت ایران
 |+| نوشته شده در  شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۴ساعت 19:39  توسط بهمن طالبی  | 

ستاره ی جاوید 

 

در آسمان وطن ای ستاره یکتایی 

میان آن همه اختر،هنوز تنهایی 

تو را چه نور به گوهر سرشته زمان 

که هر چه دور شوی بیشتر هویدایی! 

تو ای ستاره ی دنباله دار آزادی 

هنوز در رهِ پیموده،روشنی زایی 

اگر چه رهبرِ دیروزهای ما بودی 

هنوز راهبر رهروان فردایی 

زِ نیشِ طعنه ی ناپختگان نیازُردی 

بزرگمردی و بر کودکان،شکیبایی! 

هر آن که دامنِ آلوده خواست پاک کند 

به آبروی تو زد دامنش،که دریایی! 

هر آن که مانده به کارش،دوباره یادت کرد 

مگر طلسم گشایی؟مگر مسیحایی؟ 

عدوی جان تو هم یزدگرد و هم حَجّاج 

برفت آن یک و این هم رَوَد،تو بر جایی 

سرشته است زمان،نام تو به نام وطن 

درفش میهن مایی،همیشه برپایی 

به نام پاک تو میهن هماره می بالد 

تو،ای ستاره ی جاوید،مشعل مایی! 

 

م. آزرم   


برچسب‌ها: دکتر محمد مصدق, مگر طلسم گشایی مگر مسیحایی, تو ای ستاره ی جاوید مشعل مایی, بزرگمردی و بر کودکان شکیبایی
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۴ساعت 15:13  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا