|
ششم و متوسطه اول
|
||
|
آگاهی انسانی، آگاهی اجتماعی |
مجسمه ی «مادر و فرزند» اثری از هنرمند مجسمه ساز «شعله
هژبر ابراهیمی» هنرمند پیشکسوت و از شاگردان علی اکبر صنعتی
بود که در میدان صنعت تهران نصب شده بود و به دلیل نامعلوم در
سال 1389 جمع آوری شد و پس از آن دیگر اثری از آن به جا نماند.
با توجه به این که در همان زمان تندیس ها و سردیس هایی از باقر
خان، ستارخان و شهریار و بسیاری از آثار حجمی دیگر در شهرهای
مختلف مفقود شده بود، مسئولان شهری، سرقت مجسمه ها را
بر سر زبان ها انداختند ولی کارشناسان دزدیده شدن این آثار را برای
افراد عادی غیـرممکن می دانستنـد زیـرا انتقـال و جابه جایی آنها به
تجهیزات خاصی نیاز دارد که فقط در اختیـار سازمان های شهری قرار
دارد.
تندیس «مـادر و فرزنـد» از جنس بـرنـز و به جرم 400 کیلـوگرم بوده
است.

شهرام ناظری در 29 بهمن 1328 خورشیدی در کرمانشاه به دنیا آمد.
در کودکی، مادرش او را با شعر و آواز آشنا کرد و پدرش که صدایی لطیف
داشت و با گوشه ها و ردیف های آواز ایرانی آشنا بود، دانسته هایش را
در اختیار فرزند گذاشت. پسر، نواختن سه تار را نیز از پدرش آموخت.
در 7 سالگی اولین برنامه ی هنری خود را در رادیو کرمانشاه اجرا کرد
و در 11 سالگی نیز توانست در رادیو تلویزیون ایران چند برنامه ی دیگر
آوازخوانی اجرا کند. شهرام ناظری در 17 سالگی برای بهره بردن از
مکاتب و استادان موسیقی به تهران آمد و نواختن سه تار را نیز ادامه
داد. از آغاز دهه ی پنجاه در سطح کشور شناخته شد و در نیمه ی دوم
قرن حاضر ـ که آخرین سالش را پیش روی داریم ــ همراه با محمدرضا
شجریان به تأثیرگذارترین و برجسته ترین شخصیت های موسیقی ایران
تبدیل شدند، به طوری که هر ایرانی در طول روز و طی شب اثری از آثار
این دو عزیز را زمزمه می کند.

در 26 سالگی به استخدام رادیو تلویزیون ایران درآمد و در سال های
1360 تا 64 به تدریس موسیقی و ردیف های آوازی به علاقمندان پرداخت.
او در پنج دهه فعالیت خود بیش از 40 آلبوم منتشر کرده است. علاوه بر
فارسی به زبان مادری اش یعنی کردی کرمانشاهی نیز آواز می خواند
که «شیرین شیرین» و «واران وارانه» از نمونه های آن است.
شهرام ناظری در آثار خود بیشتر از اشعار مولانا بهره برده است، هر
چند که در اشعار معاصر پارسی نیز یدی طولا دارد. همچنین او از اولین
کسانی است که با استفاده از موسیقی مقامی، اشعار شاهنامه ی
فردوسی را اجرا کرده است. در اجرای شعرهای مولوی پیشروی تمامی
خوانندگان است. آلبوم «مثنوی موسی و شبان» و «صدای سخن عشق»
او رویکرد جدیدی به موسیقی و شعر عرفانی به حساب می آید که در
اواخر دهه ی پنجاه و اوایل دهه ی شصت از خود به جا گذاشته است.
همچنین به مناسبت هشت صدمین سالگرد تولد مولوی دو اثر «گل
صد برگ» و «یادگار دوست» را منتشر کرد که اولی از پرفروش ترین آثار
موسیقی ایران شد و دومی به عنوان «اولین سمفونی ایرانی» شناخته
شد.
ناظری در سال مولوی نیز آلبوم «مولویه» را در خارج از کشور اجرا
کرد که «دیپاک چوپرا» نیز در این آلبوم حضور دارد. این آلبوم که به نام
«شور رومی» معروف شد یکی از بهترین آلبومهای سال جهان معرفی
شد.
شهرام ناظری همچنین اجراهای صحنه ای شاهنامه خوانی را در
آمریکا، فرانسه و تونس انجام داده است. از آلبوم هایی که بر اساس
اشعار شاهنامه تولید شده می توان به «درفش کاویانی» و «کاوه ی
آهنگر» اشاره کرد.

ناظری در بسیاری از کشورهای جهان برنامه و کنسرت اجرا کرده
است و به دریافت جوایز متعددی از مجامع و کشورهای مختلف مفتخر
شده است: دریافت نشان لژیون دونور از کشور فرانسه در سال 2007،
دریافت عنوان «هنرمند برتر آسیا» در سال 2007، دریافت جایزه ی
«اسطوره ی زنده» از دانشگاه UCLA، دریافت نشان طلایی سماع از
دست اسین چلبی ــ نواده ی مولانا در سال 1386 در شهر قونیه ی
ترکیه، دریافت کلید طلایی شهر خوی و مقبره ی شمس در جشنواره ی
بین المللی شمس تبریزی در 1386، دریافت لوح سپاس از شهردار
ارواین کالیفرنیا به خاطر ترویج پیام معنوی صلح به وسیله ی موسیقی
و اشعار مولوی، دریافت لوح سپاس از کنگره ی آمریکا، دریافت تقدیرنامه
از دانشگاه هاروارد به دلیل نقش مؤثرش در معرفی مولوی به دنیای
غرب و نوآوری در موسیقی ایرانی که سبب جذب مخاطبان غربی شده
است؛ از جمله افتخارات اوست!
از جمله آلبوم های او بر اساس شعر معاصر ایران «سفر عسرت» و
«امیرکبیر» است که از اشعار مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، شفیعی
کدکنی، هوشنگ ابتهاج، فریدون مشیری، عارف قزوینی، ملک الشعرای
بهار و شاعران گرانقدر دیگر استفاده کرده است. همچنین در آلبوم
«زمستان» از شعر زمستان اخوان ثالث سود برده است. در «گلستانه»
که در زمستان 1366 اجرا شده به مناسبت شصتمین سال تولد سهراب
سپهری از اشعار او استفاده شده است.
شهرام ناظری از استادان خود عبدا... خوان دوامی، محمود کریمی،
علی برومند و دکتر داریوش صفوت یاد می کند و می گوید چند سالی با
استاد شجریان معاشر بوده و همواره از او آموخته و آموخته هایش را در
جای خود به کار گرفته است.
او می گوید به جز موسیقی کلاسیک، موسیقی شرق، بخصوص هند
را خیلی دوست دارد، کار قوال های تاجیکستانی و موسیقی فلامنکو و
حتی جاز بلوز را نیز گوش می دهد.
در اینجا آواز گلستانه ی او را می توانید بشنوید.

تندیس کوروش بزرگ
از اول امرداد 1395 توسط استاد شهرام گودرزی
تندیس کوروش بزرگ در حال ساخت است و اکنون
مراحل پایانی خود را پشت سر می گذارد.

می گوید: «آرزویم این است که بتوانم در تخت جمشید یک اجرا
داشته باشم یا در حافظیه بتوانم ترانه های آلبوم حافظم را در آنجا
بخوانم.»
می گوید: «آهنگ ساختن و شعر گفتن جزو غریزه ی من است.
اما روی چیزی که می خواهم ضبط کنم خیلی حساس هستم و
دوست ندارم هی آلبوم درست کنم. دوست ندارم یک آهنگ خیلی
خوب را بگذارم توی یک آلبوم و بقیه ی آن را با آهنگ های نه چندان
خوب پر کنم، بنابر این باید بگویم که تمام آهنگ هایم را دوست دارم،
چون اگر آنها را دوست نداشتم، نمی ساختمشون.»
می گوید: « از بچگی به یاد دارم که همیشه اهالی موسیقی مثل
استاد بنان و یاحقی به خانه مان رفت و آمد داشتند. پدرم هم با وجود
این که وکیل دادگستری بود، عاشق تار بود و تار می نواخت. در خانه
بیشتر موسیقی سنتی می شنیدم ولی به ترانه های ایتالیایی و
فرانسوی عشق می ورزیدم و تار پدر را برداشته و به جای گیتار با آن
آهنگ های ایتالیایی و فرانسوی را می زدم.
علاقه ام به شعر و موسیقی سبب شد برای بیان خودم از قالب
ترانه استفاده کنم همان طور که یک نقاش برای بیان خویش از طرح و
رنگ و نقاشی استفاده می کند و یا یک عکاس با عکس هایی که
می گیرد خودش را ابراز می کند.»
ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ
چه یک دریغ که هر دم هزار بار دریغ
به هر چه درنگرم بی تو، صد هزار افسوس
به هر نفس که زنم بی تو، صد هزار دریغ
دلی که آب وصالش به جوی بود روان
بسوخت زآتش هجر تو زار زار دریغ
چو لاله زارِ رُخت شد ز چشم من بیرون
ز خون چشم، رخم شد چو لاله زار دریغ
چو گل شکفته بُدم پیش ازین ز شادی وصل
به غم فرو شدم اکنون بنفشه وار دریغ
ز دور چرخ، خروش و ز بخت بد، فریاد
ز عمر رفته، فغان و ز روزگار، دریغ
چه گویم از غم عهد جهان که تا جهانست
بنای عهد جهان نیست استوار دریغ
اگر جهان جفاپیشه را وفا بودی
مرا جدا نفکندی ز غمگسار دریغ
دلت که گلشن تحقیق بود ای عطار
بسوخت همچو دل لاله ز انتظار دریغ


کز عاشقی چه سود؟ که ما را به جرم عشق
با داغ و خون به دشت و به دامن کشیده اند
حال دلم مپرس و به چشمان من نگر
صد شعله سر به جانب روزن کشیده اند
سیمین ! در آسمان خیال تو، یادها
همچون شهاب ها، خط روشن کشیده اند

عباس کیارستمی
عباس کیارستمی در سال 1319 در شهر تهران به دنیا آمد. از اولین
سال های مدرسه به نقاشی پرداخت و بعد از اینکه در دانشکده ی
هنرهای زیبای دانشگاه تهران نیز پذیرفته شد به نقاشی و طراحی
گرافیک پرداخت. بعدها به طراحی جلد کتاب و پوستر و ساخت
آگهی های بازرگانی برای تلویزیون مشغول شد و حتی پوستر و تبلیغ
فیلم های سینمایی را انجام داد. وقتی در سال 1347 به کانون
پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفت، بخش سینمایی آنجا را به راه
انداخت و فیلم کوتاه «نان و کوچه» را در سال 1349 ساخت. دو سال
بعد فیلم «زنگ تفریح» و بعد از آن «مسافر» را ساخت که نامش را به
عنوان فیلمساز بر سر زبانها انداخت.
بعد از آشوب های سال 1357 از ایران نرفت. در باره ی تصمیم خود به
ماندن در ایران گفته بود: «اگر درختی را که ریشه در خاک دارد از جایی
به جای دیگر ببرید، آن درخت دیگر میوه نمی دهد و اگر بدهد آن میوه
دیگر به خوبی میوه ای که در سرزمین مادری اش می توانست بدهد،
نخواهد بود. این یک قانون طبیعی است. فکر می کنم اگر سرزمینم را
رها کرده بودم درست مانند آن درخت می شدم.».

وقتی که در سال 1987 فیلم «خانه ی دوست کجاست؟» را ساخت،
در بیرون از ایران هم شناخته شد. در 1997 با فیلم «طعم گیلاس»
جایزه ی نخل طلای جشنواره ی فیلم کن را از آن خود کرد.
در جشنواره ی فیلم سان فرانسیسکو در سال 2000 کیارستمی
جایزه ی «آکیرا کوروساوا»ی خود را که برای یک عمر فعالیت هنری در
عرصه ی سینما به او تعلق گرفته بود را به بهروز وثوقی هدیه داد.
او در مصاحبه با روزنامه ی گاردین گفته بود: «در تمام فیلم هایم
خواسته ام این است که تصویری مهربان تر و صمیمی تر از انسانیت
و کشورم را به نمایش بگذارم.» و در مصاحبه ی با لس آنجلس تایمز
نیز گفته بود که: «هیچ فیلمی، غیرسیاسی نیست؛ در هر فیلمی
مسائل سیاسی مطرح می شوند.»

کیارستمی در 14 تیرماه 1395 درگذشت و در لواسان به خاک
سپرده شد. خدمت او به ایران و سینمای ایران، و عشق او به مردم
کشورش فراموش شدنی نیست. یادش گرامی باد!

آرامگاه مختومقلی فراغی، شاعر ترکمن
تو ای سرزمین من
من سحرگاهان توام ای جانِ جهان من،
من هوادار زندگانی ام،
ای رنگین کمان هستی من،
به سخن آی! من هق هقه های توام،
نغمه سرای خانه ی توام،
در خاک تفته ات چه فرزانگان که نیفتاده اند!
فراغی بانگ خروشان زندگی را بخوان،
از دختران صحرا و آسمان گرفته اش دور مشو، بمان!
|
|