|
ششم و متوسطه اول
|
||
|
آگاهی انسانی، آگاهی اجتماعی |

«عشـق» در درون مـاست. شایـد روزگار کاری کند که
شعلههایش پنهان شود، اما خاموش نخواهد شد.

می گوید: «آرزویم این است که بتوانم در تخت جمشید یک اجرا
داشته باشم یا در حافظیه بتوانم ترانه های آلبوم حافظم را در آنجا
بخوانم.»
می گوید: «آهنگ ساختن و شعر گفتن جزو غریزه ی من است.
اما روی چیزی که می خواهم ضبط کنم خیلی حساس هستم و
دوست ندارم هی آلبوم درست کنم. دوست ندارم یک آهنگ خیلی
خوب را بگذارم توی یک آلبوم و بقیه ی آن را با آهنگ های نه چندان
خوب پر کنم، بنابر این باید بگویم که تمام آهنگ هایم را دوست دارم،
چون اگر آنها را دوست نداشتم، نمی ساختمشون.»
می گوید: « از بچگی به یاد دارم که همیشه اهالی موسیقی مثل
استاد بنان و یاحقی به خانه مان رفت و آمد داشتند. پدرم هم با وجود
این که وکیل دادگستری بود، عاشق تار بود و تار می نواخت. در خانه
بیشتر موسیقی سنتی می شنیدم ولی به ترانه های ایتالیایی و
فرانسوی عشق می ورزیدم و تار پدر را برداشته و به جای گیتار با آن
آهنگ های ایتالیایی و فرانسوی را می زدم.
علاقه ام به شعر و موسیقی سبب شد برای بیان خودم از قالب
ترانه استفاده کنم همان طور که یک نقاش برای بیان خویش از طرح و
رنگ و نقاشی استفاده می کند و یا یک عکاس با عکس هایی که
می گیرد خودش را ابراز می کند.»
رد پـای اشکهـایـم را بـگـیـر،
تـا بـدانی خانـه ی عـاشق کجاست.
سنگ نبشته ی زنده یاد پرویز یاحقی

|
|