|
ششم و متوسطه اول
|
||
|
آگاهی انسانی، آگاهی اجتماعی |
شهرام ناظری در 29 بهمن 1328 خورشیدی در کرمانشاه به دنیا آمد.
در کودکی، مادرش او را با شعر و آواز آشنا کرد و پدرش که صدایی لطیف
داشت و با گوشه ها و ردیف های آواز ایرانی آشنا بود، دانسته هایش را
در اختیار فرزند گذاشت. پسر، نواختن سه تار را نیز از پدرش آموخت.
در 7 سالگی اولین برنامه ی هنری خود را در رادیو کرمانشاه اجرا کرد
و در 11 سالگی نیز توانست در رادیو تلویزیون ایران چند برنامه ی دیگر
آوازخوانی اجرا کند. شهرام ناظری در 17 سالگی برای بهره بردن از
مکاتب و استادان موسیقی به تهران آمد و نواختن سه تار را نیز ادامه
داد. از آغاز دهه ی پنجاه در سطح کشور شناخته شد و در نیمه ی دوم
قرن حاضر ـ که آخرین سالش را پیش روی داریم ــ همراه با محمدرضا
شجریان به تأثیرگذارترین و برجسته ترین شخصیت های موسیقی ایران
تبدیل شدند، به طوری که هر ایرانی در طول روز و طی شب اثری از آثار
این دو عزیز را زمزمه می کند.

در 26 سالگی به استخدام رادیو تلویزیون ایران درآمد و در سال های
1360 تا 64 به تدریس موسیقی و ردیف های آوازی به علاقمندان پرداخت.
او در پنج دهه فعالیت خود بیش از 40 آلبوم منتشر کرده است. علاوه بر
فارسی به زبان مادری اش یعنی کردی کرمانشاهی نیز آواز می خواند
که «شیرین شیرین» و «واران وارانه» از نمونه های آن است.
شهرام ناظری در آثار خود بیشتر از اشعار مولانا بهره برده است، هر
چند که در اشعار معاصر پارسی نیز یدی طولا دارد. همچنین او از اولین
کسانی است که با استفاده از موسیقی مقامی، اشعار شاهنامه ی
فردوسی را اجرا کرده است. در اجرای شعرهای مولوی پیشروی تمامی
خوانندگان است. آلبوم «مثنوی موسی و شبان» و «صدای سخن عشق»
او رویکرد جدیدی به موسیقی و شعر عرفانی به حساب می آید که در
اواخر دهه ی پنجاه و اوایل دهه ی شصت از خود به جا گذاشته است.
همچنین به مناسبت هشت صدمین سالگرد تولد مولوی دو اثر «گل
صد برگ» و «یادگار دوست» را منتشر کرد که اولی از پرفروش ترین آثار
موسیقی ایران شد و دومی به عنوان «اولین سمفونی ایرانی» شناخته
شد.
ناظری در سال مولوی نیز آلبوم «مولویه» را در خارج از کشور اجرا
کرد که «دیپاک چوپرا» نیز در این آلبوم حضور دارد. این آلبوم که به نام
«شور رومی» معروف شد یکی از بهترین آلبومهای سال جهان معرفی
شد.
شهرام ناظری همچنین اجراهای صحنه ای شاهنامه خوانی را در
آمریکا، فرانسه و تونس انجام داده است. از آلبوم هایی که بر اساس
اشعار شاهنامه تولید شده می توان به «درفش کاویانی» و «کاوه ی
آهنگر» اشاره کرد.

ناظری در بسیاری از کشورهای جهان برنامه و کنسرت اجرا کرده
است و به دریافت جوایز متعددی از مجامع و کشورهای مختلف مفتخر
شده است: دریافت نشان لژیون دونور از کشور فرانسه در سال 2007،
دریافت عنوان «هنرمند برتر آسیا» در سال 2007، دریافت جایزه ی
«اسطوره ی زنده» از دانشگاه UCLA، دریافت نشان طلایی سماع از
دست اسین چلبی ــ نواده ی مولانا در سال 1386 در شهر قونیه ی
ترکیه، دریافت کلید طلایی شهر خوی و مقبره ی شمس در جشنواره ی
بین المللی شمس تبریزی در 1386، دریافت لوح سپاس از شهردار
ارواین کالیفرنیا به خاطر ترویج پیام معنوی صلح به وسیله ی موسیقی
و اشعار مولوی، دریافت لوح سپاس از کنگره ی آمریکا، دریافت تقدیرنامه
از دانشگاه هاروارد به دلیل نقش مؤثرش در معرفی مولوی به دنیای
غرب و نوآوری در موسیقی ایرانی که سبب جذب مخاطبان غربی شده
است؛ از جمله افتخارات اوست!
از جمله آلبوم های او بر اساس شعر معاصر ایران «سفر عسرت» و
«امیرکبیر» است که از اشعار مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، شفیعی
کدکنی، هوشنگ ابتهاج، فریدون مشیری، عارف قزوینی، ملک الشعرای
بهار و شاعران گرانقدر دیگر استفاده کرده است. همچنین در آلبوم
«زمستان» از شعر زمستان اخوان ثالث سود برده است. در «گلستانه»
که در زمستان 1366 اجرا شده به مناسبت شصتمین سال تولد سهراب
سپهری از اشعار او استفاده شده است.
شهرام ناظری از استادان خود عبدا... خوان دوامی، محمود کریمی،
علی برومند و دکتر داریوش صفوت یاد می کند و می گوید چند سالی با
استاد شجریان معاشر بوده و همواره از او آموخته و آموخته هایش را در
جای خود به کار گرفته است.
او می گوید به جز موسیقی کلاسیک، موسیقی شرق، بخصوص هند
را خیلی دوست دارد، کار قوال های تاجیکستانی و موسیقی فلامنکو و
حتی جاز بلوز را نیز گوش می دهد.
در اینجا آواز گلستانه ی او را می توانید بشنوید.
ایرانی چرا مسلمان شد؟
علت آن را باید در خود اسلام جست. اگر برگردیم به آن دوره که ما
هنـوز در اواخر دوره ی ساسانیـان زنـدگی می کردیـم؛ زمـان حکومت
انوشیروان است که پیامبر اسلام متولد می شود.
داستانی که فـردوسـی از کفشگر و کفشگرزاده نقل می کند و در
شاهنامه است، مربوط به همین زمانهاست:
انوشیروان به خاطر جنگهای بیهوده ای که همـواره بین ایران و روم
در جریان بوده، به پول نیازمند است و اعـلام می کنـد که مـردم کمک
کنید. ثروتمندان کمک می کنند، کفشگری می آید و به مـأمـور دولـت
عرضه می کند که من همـه ی ثـروتـی که دارم، امـلاکـی که دارم و
همه این ها را حاضرم بدهـم؛ در بـرابـر، یک اجازه بگیـر که استثنـائـا"
بچه ی من بتواند درس بخواند. خبـر به انوشیـروان می رسد، و او که
از نظر رشد و فرهنگ و از نظر عدالت در تاریخ آن دوره مشهور است،
و در مـوقعـی که به شـدت به این پول نیـازمنـد اسـت، رد می کنـد و
استدلال می کند که چرا نباید بچه ی کفـاش در جامعـه ی من درس
بخوانـد: می گویـد که شاهزادگان و ما همـواره به دبیـران و مشـاوران
نیازمندیم. اگر بچه ی کفـاش برود درس بخوانـد, احتمـالا" در درسش
پیش می رود و ممکن است دبیر برجسته ای شود و بعد شاهزادگان
ساسانـی نیـازمنـد کفـاش زادگان شـونـد و آن وقـت نـژاد و طبقـه ی
پستی، هـم مرتبـه ی یک نژاد تَخَمـه دار اصیل شود، و آن وقـت مورد
مشورت پادشاهان و شاهزادگان قـرار گیـرد؛ چه کسـی؟ بچه ی یک
کفاش. نه! پولش را نمی خواهـم و چنین اجازه ای هم نمی دهـم!
همین بچه را در نظر بگیریـد؛ او سمبـل همه ی بچه ها در آن دوره
اسـت. پیـامبـر نیز در دوره ی انـوشیـروان متـولـد مـی شـود، بنابراین
بچه ای که پدرش آمد و همه ی ثروتش را داد تا از دولت اجازه بگیـرد
که کودکش درس بخواند، تقریباً هم سن و سال پیغمبر اسلام است.
حالا فـرض کنیـد حدود سی، سی و پنـج سـال گذشتــه و پیـامبـر
مبعوث شده؛ این بچه ای که به جرم و گناه نابخشودنی کفاش زاده
بودن، نگذاشتنـد درس بخوانـد، الان یک فـرد چهـل سالـه شـده و در
موقعی که اسلام به دنیا عرضه می شود،این عقده در او هست که،
با اینکه وسیله داشتـه، و با همـه ی فداکاری و اشتیاقـی که پدرش
داشت، در جامعه نگذاشتنـد درس بخوانـد و نادان و بی سـواد مـاند.
این عقـده در دل این بـچه و همـه ی بـچه هـایـی که در طبقـه ی او
زندگی می کنند، هست. یک مرتبه با شعار اسلام و دعـوت اسلام،
به گوشش می خورد که: «همه تـان با هم بـرابـریـد، برادریـد، از یک
منشاء هستید، هیچ کس دارای نژادی برتر از نژاد دیگر نیست، همه
از خاک هستیـم، همه از پـدر و مـادر واحدی هستیـم، همـه در برابر
خدا برابریم، امتیاز، به تقوی و پاکی و انسانیـت است نه به تخمـه و
نژاد و تبار و هیچ چیز دیگر؛همه ی آن سنت های پوشالی و دروغین
فـرو می ریـزد و بعد می شنـود که وقتـی در میـان مسلمـان ها وارد
می شوید، امیر و سربـاز و بـالا و پاییـن، پیـغـمبـر و صحابـه و بـرده و
خواجه اصلا" تمیز داده نمی شود. و می بیند پیامبر دارد عمدا" تمام
مظاهر اشرافیت در لباس و آرایش و وضـع ظاهـر را از بیـن می برد و
حمله می کند که «قباهای بلنـد را کوتـاه کنیـد! آستیـن های بلند را
کوتاه کنید! ریش بلند را که علامـت اشرافیـت است کوتاه کنیـد! یک
قبضه بیشتـر نباشـد؛ بقیـه اش در آتـش است!» و بعد همیـن شکل
برابری عمومی در زمـان ابوبکـر و در دوران عمـر حفـظ می شود. این
به گوش همین بچه ی کفاش می رسـد که «هیچ کس دارای هیـچ
امتیاز خاصی نیست و هیچ کس از هیـچ امتیـازی مـحروم نیست» و
بنابراین در دین اسلام، او با این که یک بچه کفاش است، می توانـد
درس بخواند؛ پس اسلام می آورد.
|
|