ششم و متوسطه اول
 
 
آگاهی انسانی، آگاهی اجتماعی  
 
 

   بنده در سال گذشتـه در حضـور نـمـایندگان محتـرم به  

کلام ا... مجیـد قـسـم یاد کردم که بـه مـمـلکت و مـلـت  

خیانت نکنم.آن ساعتی که قسم خوردم مسلمان بودم  

و حالا هم مسلـمـان هستـم.این کلام ا... خَصـمی مـرا  

بکند اگر در عقیده ی خودم یک اختـلاف و تفاوتی حاصل 

کـرده باشم.امـروز هـم اگـر یک چیـزی بر خلاف مـصـالح  

مـمـلـکت به عـقـل نـاقـص خودم بـبـیـنـم،خودم را ناچار  

می دانم که برای حفظ مملکت و حفظ قـومیـت و بـقـای  

اسلامیت از اظهار عقیده خودداری نکنم.آقایان می دانند  

بنده حرفم از روی عقـیـده است و هیچ وقت تـابع هوا و  

هوس و نظریات شخصی نیست.امروز هم روزی نیست  

که کسی در اینجا نظـریـات شخصی بـه خرج دهد و اگر  

کسی پیدا شود که نظـریات مملکتی و ملی و اسلامی  

خود را اظـهـار نـکـنـد،بـنـده او را پـسـت و بـی شـرف و  

مُستحق قتل می دانم. 

   در این جا لازم است که عقیده ام را نسبت به شخص  

رییس الـوزرا و سلاطین قاجار و قانون اساسی،به عرض  

برسانم. 

    

   اولا" راجع به سلاطـیـن قـاجار بگویم که کاملا" از آنهـا  

مـأیـوس هستم،زیرا در این کشور خدماتی نکرده اند که  

بتوان از آن دفـاع کرد و گمـان نمی کنم کسی منـکر این  

امر باشد.بنده مـدافع اشخاصی که برای وطـن خودشان  

کار نـمی کنند و جرئـت و جسـارت حفـظ مـمـلکتشان را  

ندارند و در موقع منـاسب از آن سود بـرده و در وقت بد از  

مملکت غایب شونـد،نیستم. 

   اما نسبت به آقای رضا خان پـهـلوی،بـنـده نـسبـت به  

ایشان عقـیـده منـد هستـم و ارادت دارم و در هـر مـوقع  

آنـچه بـه ایـشـان عـرض کـردم،در خـیـر ایـشـان و صـلاح  

مملکت بوده و خودشان نیز سخنم را تصدیق فـرموده اند 

و می دانند که عرض بـنـده بـر اسـاس مـصـالح کشـور و  

وطـن خواهی است،و از این بـابـت به بنده معتقدنـد.این  

که ایشان خدماتی به ممـلـکت کرده،بر کسی پـوشیده  

نیست.ایشان از وقتی که زمـام امـور را به دست گرفته، 

امنیت به وجود آورده اند. 

   وضـعـیـت جوری بـود کـه اگـر کـسـی مـی خـواسـت  

مسافرت کند،اطمینان نداشت.مـالک امنیت نداشت.هر  

دهی برای حفظ کشـت و کـار خود بـایـد چند تفـنـگچی  

می داشت!و مـا در حقیقت از پرتو وجود ایشان در ظرف  

این دو سه سال مـجال یـافتیـم اوقـاتمـان را صـرف خیـر  

عمومی و منافع عـامـه کنیم و می خواهیم یک کارهای  

اساسی کنیم. 

   

   امـا راجع به قـانـون اساسی و تغییر آن مـا بایـد به دو  

جنبه توجه کنیم:یکی این که بفهمیـم چه اثـری بر امـور  

داخلی دارد و دیگر این که چه اثـری بر روابط بین المللی  

ما دارد.اما جنبه ی داخلی آن؛اگر آمدیم و گفتیم قاجاریه  

بد است و بـایـد تغییر کند،هیچ کس منـکر آن نیست اما  

این که آقای رییس الوزرا مقام سلطنت را اشغال کند،باز  

دو جنبه دارد:یکی این که او اختیارات رییس الـوزرایی را  

حفظ کند،که مطـابق قـانـون مـشروطـه،شاه نمی تـواند  

مـسئـول هم بـاشد،پس این نمی شود. اگر بگویـیـم که  

ایشان شاه شود و مسئول نباشد،آن وقـت هم خیـانـت  

کرده ایم به مملکت،زیرا ایـشان در مـقـامی که هستند، 

مؤثـرند.یک شخص محتـرم و یک وجود مـؤثـری که امروز  

این امـنـیـت و آسایـش را بـرای مـا درست کـرده  و این  

صورت را امروز به مملکت داده است،برود و بی اثر شود  

و هیچ معلوم نیست چه کسی به جای او بیاید! 

 

   پادشاه فقط و فقط می توانـد بواسطـه ی رأی مجلس   

شخصی را به عنوان رییس الـوزرا به کار گمـارد.خوب اگر  

ما قائل شویم که ایشان پادشاه شوند و وظایف اداره ی  

کشور را هم به عهده داشته باشند و فرمانده ی کل قوا  

هم باشند،این که ارتجاع  و استبداد صرف است،و هیچ  

کس نمی تواند بگویـد یک مملکتی که مشروطـه است، 

پـادشاهش،هم پـادشـاه آن کـشـور و هـم مـسئـول آن  

کشور است!امروز مملکت مـا بعد از بیست سال مبارزه  

و این همه خونـریـزی ها می خواهد سیر قهقـرایی کند 

و به عقب بازگردد؟بنده اگر سـرم را بِـبُـرند و تکه تکه ام  

بکنند،زیر بـار این حرفهـا نمی روم.شما که بـالای منـبـر  

می رفـتـیـد و مـردم را دعـوت بـه آزادی و آزادیـخـواهـی  

می کردید،حالا عقـیده تان این است که در ممـلکت یک  

کسی باشد که هم شاه باشد و هم حاکم!اگر این طور  

باشد که ارتـجاع صـرف است.استبـداد صرف است.پس 

چرا خون شـهـدای راه آزادی را بی خود ریـختـیـد؟! چرا  

مردم را به کشتن دادیـد؟می خواستید از روز اول بیایید  

بگویید که ما دروغ گفتـیـم و مشروطـه نمی خواستیم. 

یک مـلـتـی است جاهـل و بایـد با چمـاق آدم شود!اگر  

مقصود این بود چرا بیست سال رنج بردیم؟ولی مقصود  

این نبود،هدف این بود که مـا خودمـان را در عرض ملـل  

دنیا و دولتـهـای مـتـمـدن آورده،بگوییم از آن استبداد و  

ارتجاع گذشتیم و حکومتی مشروطه داریم. 

  

نطق دکتر مصدق در مجلس / نهم آبان هزار و سیصد و چهار   


برچسب‌ها: دکتر محمد مصدق, رضا شاه پهلوی, مجلس شورای ملی, مشروطه
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۵ساعت 16:43  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا