ششم و متوسطه اول
 
 
آگاهی انسانی، آگاهی اجتماعی  
 

 

باز بر رفته و آینده نظر باید کرد

هله برخیز که اندیشه دگر باید کرد

عشق بر ناقه ی ایام کشد محمل خویش

عاشقی؟ راحله از شام  و سحر باید کرد

پیر ما گفت: جهان بر روشی محکم نیست

از خوش و ناخوش او قطع نظر باید کرد

تو اگر ترک جهان کرده، سر او داری

پس نخستین ز سر خویش گذر باید کرد

گفتمش در دل من لات و منات است بسی

گفت این بتکده را زیر و زبر باید کرد

 


برچسب‌ها: اقبال لاهوری, برج میلاد تهران
 |+| نوشته شده در  جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۶ساعت 15:40  توسط بهمن طالبی  | 
 

 


برچسب‌ها: اقبال لاهوری, ترک سر, ترک جهان, سر او داشتن
 |+| نوشته شده در  سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۶ساعت 17:18  توسط بهمن طالبی  | 
 

 مناظره ی قطره و دریا

 

یکی قطره ی باران ز ابری چکید

خجل شد چو پهنای دریا بدید

که جایی که دریاست، من کیستم؟

گر او هست، حقّا که من نیستم!

ولیکن ز دریا برآمد خروش

ز شرمِ تُنک مایگی رو مپوش

تماشای شام و سحر دیده ای

چمن دیده ای، دشت و در دیده ای

به برگِ گیاهی به دوش سحاب

درخشیــدی از پــرتــو آفتـاب

گـهـی هــمــدمِ تــشـنــه کـامـان راغ

گـهــی مــحرمِ سـیــنــه چاکــانِ بــاغ

گـهـی خفـتـه در تـاک و طـاقـت گـداز

گهی خفته در خاک و بی سوز و ساز

زِ موجِ سبک سیرِ من زاده ای

زِ من زاده ای، در من افتاده ای

بیـاسـای در خلــوتِ سیــنــه ام

چو جوهر درخش اندر آیینه ام

گهر شو در آغـوشِ قُـلـزم بـزی

فـروزان تـر از مـاه و اَنـجُم بـزی

 

اقبال لاهوری


قُلزُم : رود بزرگ، دریا

 


برچسب‌ها: اقبال لاهوری, قطره, دریا, بنده
 |+| نوشته شده در  شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶ساعت 22:27  توسط بهمن طالبی  | 
 

   اروپـایـی زیـاد از « انسـان» و «انسـان دوستـی» در

کلام و نوشته و اعلامیه ها دم می زند؛ ولی چون اینها

فقط از فکر و عقلش سرچشمه می گیرد و نه از جان و

روحش، لذا درونی نیست. اروپایی می گوید «انسان»،

ولی عملا" «انسان دوست» نیست. می گوید «حقوق

بشر»،ولی احترامی برای بشر و حقوق او قائل نیست.

از «آزادی» دم می زند،ولی واقعا" در عمق روح خودش

به «آزادی» ایمان ندارد. می گوید «مسـاوات»، ولی در

عمق وجدان خودش به اینها پای بند نیست. نتیجه این

اسـت کـه بـا وجود هـمـه ی ایـن شـعـارهـا و لاف هـا،

«بهـرهکشـی از درویشـان به سـود توانگـران» همچنان

دایـر مـدار اقتصـاد و سیـاست جهـان است.

 


برچسب‌ها: اقبال لاهوری, پای بندی های انسانی, شعارها و لاف ها, فکر و عقل
 |+| نوشته شده در  یکشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۵ساعت 23:37  توسط بهمن طالبی  | 
 

   علامه اقبـال لاهـوری شاعـر و فیلسـوف بزرگ جهانِ

اسلام در باره ی چگونگی تربیت خود می نویسد:

   «روزی پدرم به من گفت: آن زحمتی که برای آموزش

خواندن و نوشتن تو کشیـدم، می خواهم که پاداش آن

را بگیرم.

   من با شوق پرسیدم: آن چیست که می خواهی؟

   پدرم گفت: روز دیگر برای تو خواهم گفت.

   روز بعد فرمـود: پـاداش خدمـت مـن این اسـت که به

اسلام خدمت کنی.

   بعد از اینکه در امتحانات موفق شدم، در لاهور شروع

به کار کردم. در همین زمان بود که شهـرت شاعری من

گسترش یافت. من برای نوجوانـان سرودهـای اسلامی

می ساختـم و اشعـار دیگـری را به نـظـم در می آوردم.

مـردم اشـعـار مــرا بـا شــوق و ذوق مــی خوانــدنــد و

می شنیدند و در شنوندگان ولـوله برپا می شد. در این

ایـام پدر مـن در بستر بیمـاری بود. مـن برای دیدنش به

خانـه آمـدم. روزی از او پرسیـدم: پدر، آیا من به عهـدی

که برای خدمـت به اسـلام با شما بستـم، وفـا کردم یا

خیر؟

   پـدرم در بستـر آهستـه گفـت: آری تو پـاداش زحمات

مرا پرداخته ای پسرم.»

 


برچسب‌ها: اقبال لاهوری, خدمت به اسلام, فیلسوفان جهان اسلام, اسلام شناسی
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۵ساعت 0:6  توسط بهمن طالبی  | 
 

   اقبال مـردی است اروپا رفتـه و اروپا شناختـه، دارای

تـحصـیـلات بسیـار عـالـی جدیـد است و از آن بهـره ی

بسیـاری داشتـه؛ او کسی نیست که در گوشـه ای از

هنـد مـنـزوی شـده بـاشـد و از دور شبـحی از اروپـا در

نظـرش مـجسـم شـده باشـد و بعد بخواهـد انتقاداتی

بکنـد. او اروپـا را از نـزدیـک دیـده و شناختـه و تجزیـه و

تحلیل کرده است. به علم جدیـد هم بسیار علاقه مند

است و جوانان مسلمـان را تشویـق می کنـد که علوم

جدیـد را یاد بگیرنـد. او کسی نیست که با علـوم جدید

مخالـف باشد یا مسلمیـن را پرهیز دهد که علوم جدید

را نیاموزند.

   اولین چیزی که در گفتار این مرد جلب توجه می کند

این اسـت که آن چیـزی را که امـروز «تمـدن اروپـایـی»

می نـامـیـم، یعنـی مجمـوع شئـون زنـدگـی اروپـایـی،

ایده آلهایی که تمدن اروپا به بشر معرفی می کند، راه

و رسمی که به بشر برای زندگی می آمـوزد. اخلاق و

عادات،و بالاخره مسیری که اروپای امروز طی می کند

نه تنها چیز خوبی نمی داند، بلکه یک امر بسیار خطیر

و خطـرنـاکـی می دانـد؛ هـم برای بشریـت و هم برای

خود مردمـان اروپـا!

   پس به نظر اقبـال آینـده ی تمدن اروپا بسیار شوم و

خطـرنـاک است؛ و با اینـکه به علـم اروپـایـی خوشبین

اسـت، به تـمـدن اروپـایـی بسیار بـدبـیـن اسـت. مثلا"

می گوید:

   «آنها که چشمشان از تقلیـد و بـردگی

   کور شـده است، نمـی توانـنـد حقـایـق

   بـی پـرده را درک کـنـنـد. این فـرهـنـگ

   و تـمــدن نــیــمــه مـــرده ی اروپــایــی

   چگـونـه مـی تـوانـد کشـورهـای ایـــران

   و عـرب را حیـات نویـن بخشد، هنگامی

که خود بـه لـب گـور رسـیـده اسـت!

      برجستـه تـریـن نـمـود تـاریـخ جدیـد،

  سرعـت عـظـیـمــی اسـت کـه جهــان

  اسلام با آن سـرعت از لـحاظ روحی در

  حال حرکـت بـه طــرف مــغــرب زمـیــن

 است. الـبــتــه در ایـن حرکـــت هـیـــچ

  چیز نادرســت و بـاطـلی نـیـسـت چه،

 فـرهنـگ اروپایـی از جنبــه ی عقـلانی

 آن (یعـنـی فقـط از جنبـه ی علـمـی و

 فکـری) گـستــرشــی از بــعــضـــی از

 مهمتـریـن مـراحل فــرهـنـگ اسـلامـی

              است.»

 

   پس سـخن اقبـال این است که: اگر ما تنها جنبه ی

فـکـری و علمـی اروپـا را در نظـر بگیریـم، هر چه به آن

سو برویم برای ما خطر ندارد چون علـم، علـم است و

علم اروپا دنباله و امتداد علوم اسلامی است. فرهنگ

اروپا به معنی علـم اروپـا، دنبالـه ی فرهنـگ اسلامـی

است. اقبـال در دنبـالـه می گویـد:

   «تـرس مـا تنـهـا این است که ظـاهـر

    خیـره کننـده ی فـرهـنـگ اروپـایـی از

    حرکـت مـا جلوگیری کند و از رسیـدن

    به مـاهـیـت واقعـی آن فرهنـگ عاجز

    بمـانیـم. بایـد بدانیـم عقل به تنهایی

    قـادر نیـست که بـشـر را نـجات دهـد

    و بـزرگتـرین عیـب فـرهـنـگ اروپـا این

    اسـت کـه مـی خواهــد بـا عـقـل بـه

     تنهـایی (بـدون اینکه با روح،با وجدان،

     بـا ایـمـان پـیــونــدی داشتـه بـاشـد)

     کشتی بشریت را از مهلکه بدر برد.»

 


برچسب‌ها: اقبال لاهوری, فرهنگ و تمدن اروپا, فرهنگ و تمدن اسلامی, معنویت و اخلاق
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۵ساعت 15:0  توسط بهمن طالبی  | 

 

آرامگاه اقبال لاهوری 


برچسب‌ها: اقبال لاهوری, علامه اقبال لاهوری, آرامگاه اقبال لاهوری, نواندیشان دینی
 |+| نوشته شده در  یکشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۵ساعت 0:13  توسط بهمن طالبی  | 

 

 ای آنکـه ره بـه مشـرب مقصـود برده ای 

 

             زین بحر قطـره ای به مـن خاکسار بخش 

 


برچسب‌ها: حافظ شیرین سخن, قند پارسی, مشرب مقصود, من خاکسار
 |+| نوشته شده در  سه شنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۵ساعت 16:2  توسط بهمن طالبی  | 

 

خدا  آن  ملتی  را  سروری  داد

                         که تقدیرش به دست خویش بنوشت

به  آن  ملت  سر و کاری  ندارد

                         کــه  دهقانش  بـرای  دیگران  کشت 

                      اقبال لاهوری


برچسب‌ها: اقبال لاهوری, سروری ملت ها, نوشتن تقدیر به دست خود, استعمار و استحمار
 |+| نوشته شده در  سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۵ساعت 17:13  توسط بهمن طالبی  | 

 

مگو کارِ جهان نا استوار است 

 

هر آنِ ما ابد را پرده دار است 

 

بگیر امـروز را مـحکم که فـردا 

 

هنـوز انـدر ضمیرِ روزگار است 

 

اقبال لاهوری


برچسب‌ها: امروز را دریاب, که فردا هنوز اندر ضمیر روزگار است, اقبال لاهوری, علامه محمد اقبال لاهوری
 |+| نوشته شده در  جمعه ۱۷ مهر ۱۳۹۴ساعت 19:45  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا