ششم و متوسطه اول
 
 
آگاهی انسانی، آگاهی اجتماعی  
 

 

   شما را بانویی فریب داد و شتری راهنمایی کرد. آن یک بر احساس

زنانه اش تکیه داشت، و این یک راهنمایی جز غریزه و عواطف حیوانی

در پیش نبود. زمانی که فریب دهنده ی شما از صدای دلیران و فریاد

سلحشوران جنگجو و غریو مردان مبارز دچار وحشت و هراس شد، در

ارکان شما سپاهیان لرزشی سخت ظاهر شد و همین که آن حیوانِ

زبان بسته از دست و پا محروم گردید شما تنها کارتان پشت به میدان

جنگ نمودن و روی به گریز نهادن بود، و یک مرتبه جبهه ی جنگ را

خالی کردید. شما ای مردم بصره که در کنار آب زندگی می کنید و از

آسمان ها مسافت زیادی دور می باشید، خود اندک دارید و خیالِ

افزون می پرورانید. شما بیش از لقمه ای کوچک که به راحتی از گلوی

خورنده فرو روید به نظر نمی رسید، و شبیه هدف نزدیک و روشنی

هستید که تیرانداز را از اولین تیر، از خود شادمان می نمایید. خوی شما

پست و پیمان شما سست است؛ دوگو و دوپندارید. از آب بناخوشی

بنوشید و زندگی را بناگواری طی نمایید. ای خوشبخت آن کس که

همسایه ی شما نباشد و با شما پیوند دوستی ندارد. روزی پیش

خواهد آمد که طغیان آب، شهر شما را بپوشاند و این آبادی های

دلفریب در اعماق گرداب های عمیق فرو رود، گویی که هم در این زمان

مسجد شما را بر آن امواج خروشان، چون سینه ی مرغ لرزان می بینم.

در آن زمان، قهر الهی از آسمان بر شما فروبارد و دست انتقام خدا زمین

آرام را در زیر پای شما به لرزش و جنبش و اضطراب درآورد. سرزمینی،

در دل آب فرورفته و کاخ های عالی بنیان، از بیخ و بن برکنده شده و

گروهی دور از روش و منش انسانی، به کیفر فطرت ناپسند خود در غرقاب

فنا و نیستی فرورفته و ذخیره ی خود را بر باد داده و در این جهان، زیان و

ضرر دیده و در آن جهان، شرمنده و سیه روی باشند. آری این است

سرنوشت بصره و چنین است آینده ی شوم شما که راه پاکان را انتخاب

نمی کنید و تصمیم انسان شدن ندارید!

 


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, احترام و کرامت انسان, جنگ جمل, ارزش های اخلاقی
 |+| نوشته شده در  سه شنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 10:10  توسط بهمن طالبی  | 

 

  فرزندم حسن، چهار مطلب از اخلاق و صفات بارز انسانیت را با

چهار عمل نیک از من بیاموز و به کار ببنـد و اطمینان داشته باش

که از کاربـرد آنها هیچ گاه در زنـدگی ضـرر و زیـانی متـوجه ی تـو

نخواهد شد:

 

  •  عقل و خرد، سرآمد هر بی نیازی است.

 

  •  بدتر از فقر، بی خردی و نادانی است.

 

  •  غرور و تکبر، هراس انگیزترین صفات آدمی است.

 

  •  خوشخویی، بهترین و عزیزترین صفات انسانی است.

 

  •  از دوستی و معاشرت با نـادان سخت دوری کن که اگر بخواهد به 

تو سودی رساند به زیان تو اقدام می کند.

​​​​​​​

  •  از معاشرت و دوستی با بخیل بپرهیز، چون زمانی که تو بدو نیازی

داشته باشی، خود را از تو پوشیده دارد.

 

  •  از دوستی و مجالست با بـدکاران و گنهکـاران اجتناب کن که تو را

به​​​​​​​ ارزان ترین قیمت ها خواهند فروخت.

 

  •   از دوستی با افـراد دروغگو برحذر باش زیرا آنـان سرابـی خواهند

بود​​​​​​​ که دور را به تو نزدیک و نزدیک را دور خواهند نمود.

 


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, فلسفه ای برای زندگی, ارزش های اخلاقی, مسیر شیعه در تاریخ
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 10:10  توسط بهمن طالبی  | 

 

   روزی عقیل ابن ابی طالب در حضور معاویه و عده ای از درباریانش

که همگی از دشمنان کینه توز و سرسخت علی ابن ابی طالب بودند

داستان آهن گداخته را شرح داد؛ به طوری این عمل امام در آنها اثر

گذاشت که چشمان همه ی آن از خدا بی خبران پر آب شد. 

   معاویة ابن ابوسفیان بی اراده گفت: دیگر مادر گیتی فرزندی

مانند علی به وجود نخواهد آورد!

 

 

   علی می گفت: به خدا مایلم بیشتر ایام آسایش و استراحتم بر

خارهای جان سوز بیابان سپری شود و همه ی شب بر آن بستر

جگرخراش خواب به چشمم راه نیابد؛ و حاضرم مرا با غل و زنجیر روی

همان خارها بکشند ولی به هیچ وجه راضی به شکستن دلی و

پریشان نمودن خاطری با عمل و کردار خود نیستم.

   چگونه می توانم با دامنی آلوده و وجدانی ناراحت به دیدار خداوند

نائل شوم؟! از روز بازخواست و حضور در محضر عدل الهی می ترسم!

   من و ظلم؟! علی و ستمکاری؟! باور کردنی نیست، مگر ما همگی

یکی پس از دیگری در تنگنای گور نمی خوابیم؟! و به محض بستن

چشم از این جهان، در محضر عدل الهی چشم بازنخواهیم کرد؟! پس

برای چه کسی با مال دیگران قصر بسازم و زر روی زر نهم؟!

 

 

   برادرم عقیل که پیرمردی نابیناست فرزندانش را با آن صورت هایی

که از شدت گرسنگی و ضعف نیلگون شده بودند به شفاعت نزد من

آورد تا شاید حس ترحم و عاطفه ی برادری مرا تحریک کند و بتواند یک

کیسه گندم بیش از مستمری دیگران از بیت المال دریافت کند. 

نمی توانم شرح ناله ها و فقر و تهی دستی او را که با زبانی تضرع آمیز

برای من بیان می نمود را به زبان بیاورم و به شما بگویم که با چه

خونسردی و بی اعتنایی به حرف های او گوش می دادم ولی او از

سکوت من این نتیجه را گرفت که ممکن است دینم را به دنیای او

بفروشم و برای آسایش برادرم، در مال دیگران دست خیانت دراز کنم!

   تا روزی آهنی را در آتش سرخ نمودم و به انتظار عقیل نشستم.

همین که او به نزدم آمد و در باره ی گرفتاری و بدبختی خودش صحبت

را به میان آورد و استحقاق خودش را عذر موجهی برای خیانت من به

بیت المال بیان کرد، آن تکه آهن سرخ شده را به جای زر در دستش

نهادم، چنان فریاد زد که تصور کردم در همین زمان قالب تهی خواهد

کرد، مانند شتری که در مسلخ خون خودش می غلتد عربده های

جانخراشی می کشید.

 

 

   گفتم ای عقیل مادرت به عزایت بنشیند تو از حرارت موقتی آهنی

این طور فریاد می کشی و تحمل درد و سوزش آن را نداری، من چگونه

آتش جاودانه ای که ایجاد شده از خشم الهی است را تحمل کنم؟!

به خدا اگر حکومت دنیا را با تمام ثروت و جاه و جلالی که در آن است

به من دهند تا در مقابل آن پوست جویی را از دهان موری به ظلم و

ستم بگیرم هرگز نمی پذیرم. دنیای زیبا و دوست داشتنی شما در نظر

من به اندازه ی آزردن و متأثر نمودن موری ارزش ندارد. علی را با لذات

ناپایدار و زودگذر دنیا چه کار؟!

 


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, مسیر شیعه در تاریخ, مساوات در برابر قانون, ارزش های اخلاقی
 |+| نوشته شده در  یکشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 10:10  توسط بهمن طالبی  | 

 

   یکی از اصول اخلاقی و بارز علی ابن ابی طالب سادگی و دوری او از

هر نوع تکلف بود. می گفت: بدترین افراد کسی است که برای او انسان

در رنج و دشواری افتد. می گفت: اگر مؤمنی برای برادر دینی خود تکلف

داشته باشد، از او دوری گزیده است.

   چنان این صفت سادگی با او عجین شده بود که گفته های سودجویان

و تملّق چاپلوسان در او اثر نمی کرد و این گروه از مردم، او را سنگدل و

متکبر می خواندند در حالی که نه سنگدل بود و نه متکبر، بلکه فردی بود

بی ریا و ساده!

   علی از مردمان پر طمع و ریاکار، بیزار بود و در نتیجه هنگام خلافتش با

افرادی که دچار بیماری طمع و حرص بودند و با ریاکاران حرفه ای کارش

به همان مرحله ای رسید که می دانید.

   صراحت بیان و سادگی، سرشت و خوی مردم اصیل و بزرگ

است و در علی این صفت در حد اعلا وجود داشت زیرا سادگی با دیگر

صفات او چون مردانگی و شجاعت و صراحت و راستی و صفا درآمیخته

و یکی شده بود.

   از گفتار اوست که: از خودپسندی بپرهیز و بدان؛ خودپسندی صفتی

ناستوده و آفت عقل است.

   افراد سودجو و طمع کار که او را خودپسند و متکبر می پنداشتند،

برای آن بود که علی با آنان سر سازش نداشت. 

   نقل می کنند که روزی مقداری خرما خریده بود و آن را در دستمال

بزرگی ریخته بود و بر دوش خود گرفته به منزل می برد که عده ای او

را دیدند و تقاضا کردند که آن را به ما بده تا برایتان به منزل بیاوریم؛

حضرت در نهایت سادگی و بی تکلفی پاسخ داد: رییس خانه به بردن

این بار سزاوارتر است. 

 


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, ارزش های اخلاقی, فلسفه ای برای زندگی
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۰ساعت 10:10  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا