ششم و متوسطه اول
 
 
آگاهی انسانی، آگاهی اجتماعی  
 


برچسب‌ها: زنگ نقاشی, پرسپولیس, تخت جمشید, سربازان پارسی و مادی
 |+| نوشته شده در  جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۹ساعت 14:46  توسط بهمن طالبی  | 

 

                         تخت جمشيد و كاخ داريوش بزرگ‌

 

   در انتظار پرواز هواپيما (و بازگشتن به تهران)، به عنوان مهمان امير

لشكر شيبانی، سه روز در اقامتگاه رسمی استاندار و حاكم نظامی 

فارس در شيراز ماندم، و در اين فرصت از ويرانه‌ های تخت جمشيد كه

شهرت جهانی دارد ديدن كردم. اينجا بازمانده ی كاخ داريوش بزرگ

شاهنشاه هخامنشی است. هنگامی كه لشكر ايران از اسكندر

شكست خورد، اين كاخ به دست سپاه يونانی ويران شد، و هنوز به

همان حال مانده است.

 


   به تازگی دكتر هرتسفلد، باستان‌شناس آلمانی به حفاری در اين كاخ

و پيرامون آن پرداخت، و به كشف‌ های تازه رسيد. هم او به دستور شاه

كوشش می كند كه در اين محل كاخ را به صورت آن روزگار بازسازی كند.


  تخت جمشيد كاخ بهاره ی داريوش بزرگ بود، و در فاصله 156 كيلومتری

شرق اينجا، كاخی كه پاسارگاد خوانده می شود و اقامتگاه ديگر پادشاه

هخامنشی است.

 


   فرنگی ها تخت جمشید را «پرسه‌پوليس» می خوانند، كه كلمه ای

يونانی و به معنی «شهر پارس» است. مورخ يونانی در آن روزگار، اين

نام را نهاد. ايرانيان آن را «تخت‌ جمشيد» می نامند. تخت‌ جمشيد،

ايوان بزرگ اين كاخ است كه تختگاه شاه جمشيد بود. از اين «تخت»

در شعر عمر خيام هم ياد آمده است:

 

 آن قصر كه جمشيد در او جام گرفت

                                  آهو بچه كرد و روبه آرام گرفت

 

 بهرام كه گور می گرفتی همه عمر

 

                               ديدی كه چگونه گور بهرام گرفت

 

 

   داريوش بزرگ شاهنشاه هخامنشی (521 تا 485 قبل از میلاد) در 

این كاخ ضيافت‌ هایی می داد كه سراسرِ شب برگزار بود. نقش‌ های 

برجسته ی گوناگون و پاره‌ ای سنگ‌ نبشته‌ ها كه در اين ويرانه‌ ها

مانده، گويای عظمت دودمان هخامنشی است.

 


   اين كاخ رو به جلگه ی مرودشت دارد، جایی كه برای تختگاه شاهنشاه

غرب آسيا، داريوش بزرگ، مناسب بود. پشت تخت جمشيد كوه است، و

در هر سويش ايوان‌ هایی استوار بر ستون‌ هایی كه بر روی سنگ‌ های

آهكی بر پايه‌ هایی به بلندی 12 متر بنا شده است. درازای اين كاخ 500

و پهنايش 300 متر است. پلكانی كه از دو سو، راست و چپ، به ميان

كاخ می رسد سنگفرش است، و از آنجا كه پله‌ ها كوتاه است، شايد با

گردونه و ارابه هم بتوان از آن بالا رفت. نمای سرستون‌ ها گاو بالدار را

نشان می دهد كه شگفتی برانگيز است. بالای اين تنديس‌ها به سه

زبان چنين نوشته است:

   «من خشايارشا، شاه شاهان، شاهنشاه كشوری كه مردمان

گوناگون با زبان‌های متعدد در آن زندگی می كنند، خشايارشا،

شاه بزرگ، شاه شاهان، پسر داريوش شاه هخامنشی.»


   همه ی سنگ نبشته‌ ها به سه زبان فارسی، آشوری و بابِلی نگاشته

شده است تا نموده شود كه در كشورهایی كه او بر آن فرمانروا بود،

دست كم سه قوم زندگی می كنند كه هر يك به زبانی ديگر می خوانند

و می نويسند.

 


   بر كتيبه ی ديگر نوشته است: «من اين دروازه و ايوان را ساختم، و

همه ی كشورها را زير چشم دارم.»


   صفه ی بزرگ تخت جمشيد كه آن را ايوان اصلی اين مجموعه كاخ‌ ها

می دانند، بر يك تخته‌ سنگ بزرگ بنياد شده و بر ورودی و دروازه ی آن

سنگ‌ نقش برجسته ای مانده است- با چنان وضوحی كه پنداری آن را

همين ديروز تراشيده باشند. اين جا و آن‌ جا با نقش‌های ظريف و زيبا

آراسته، و در اين نقش‌ ها اثر نگارگری آشور و مصر پيداست. نقشی كه

نمايندگان و شاهان كشورهای تابع امپراتوری هخامنشی را نشان

می دهد كه در چپ و راست در برابر شاه شاهان به خدمت ايستاده‌اند؛

و صحنه‌ای كه پيكره ی شاهنشاه هخامنشی است كه ملازمان چتر

بالای سرش گرفته‌اند و آرام‌ آرام، با جلال شاهانه، قدم برمی دارد؛ و

نمایی كه در آن دسته‌ ای از سپاه، تير و كمان و نيزه در دست، با شكوه

رژه می روند. اين صحنه‌ ها به آنچه كه تاريخ از احوال آن روزگار وصف

كرده، مانند است. در ميان اين سنگ‌ نقش‌ها، پركارتر از همه نقشی

است كه در سه رديف بر ديواره و كنار صفه كنده‌اند. در صحنه ی چپ آن،

صف سپاهيان، ارابه و اسب می كشند و همراه می برند، و دسته‌ ای

 رزمنده كه شايد پاسداران شاهی اند، باجلال و وقار به نوای موسيقی

پيش می روند. در نمای راست، بيشه ی صنوبری است، و آن سو تر

دسته‌ای فرستادگان و نمايندگان اقوام گوناگون تابع شاهنشاهی 

هخامنشی از محصول‌ ها و طرايف سرزمين‌ های خودشان آورده‌ اند تا

پيشكش كنند. از آنجا كه از اين سنگ‌ نقش‌ ها هيچ احساس رزم و

ستيز برنمی آيد، بس ظريف و دلنشين می نمايد. اما دريغ است كه در

گذر اين همه سال اين نقش‌ ها و كتيبه‌ ها رفته‌ رفته شكسته و ساييده

و ناقص شده و به صورت اصل آن نمانده است.

 


   از اين پلکان بزرگ صفه ی تخت جمشيد كه بالا می رويم، به كاخ

(صدستون) خشايارشا در می آييم. اينجا در اصل 72 ستون داشته، اما

اكنون فقط 10 ستون آن بر جا مانده است. وسعت اين كاخ و ايوان حدود

50 در 50 متر است.


   چنان كه پيشتر ياد شد، دكتر هرتسفلد (باستان‌ شناس آلمانی) كار

حفاری باستان شناسانه را در اينجا دنبال می كند، و در اين ميان (از

سوی شاه) به او حكم شده است كه طرح بازسازی اين ايوان یا همان

تالار 100 ستون را آماده سازد. پس از صدور اين حكم، بسياری از

باستان‌ شناسان و پژوهندگان و كارگران در كار آمده‌اند تا امر را به انجام

رسانند.

 


   در جاهایی از اين ايوان، سنگ‌ نقش برجسته ی گل داودی می بينيم،

و به اين قرينه شماری از دانشمندان ايرانی احتمال داده‌اند كه شايد

خاندان سلطنتی ژاپن و خاندان شاهنشاهی ايران با هم پيوندی 

داشته‌ اند. دو شاهزاده ی ايرانی در روزگار باستان به دنبال جنگ، و از

چنگ دشمن، گريختند و به خاور دور تاختند. پس كسانی گمان دارند كه

(با آمدن آنان) خون ايرانی در رگ ژاپنی آمده است. اما شمار گلبرگ

داودی در سنگ‌ نقش‌ های تخت‌جمشيد كمتر از شانزده است.


   كاخ داريوش بزرگ (آپادانه) از اين ايوان (صدستون) كوچك تر، اما از نظر

معماری چشمگيرتر است. در پشت اين ايوان تالار كاخ صدستون جای

دارد، و در شمال سقفی كه بر يكصد ستون تناور استوار بود دروازه

بزرگی بازمانده است. نقش برجسته ی سنگی آن داريوش بزرگ را

نشان می دهد كه بر تخت نشسته است و صد ملازم به صف ايستاده و

آماده ی خدمت‌اند، و شانزده كرور خدايان و فرشتگان از بالا بر شاه درود

می فرستند. تاريخ‌ شناسان گفته‌ اند كه جشن بازگشت پيروزمندانه ی

اسكندر، در اين تالار باريابی داريوش بزرگ (كاخ آپادانه) برگزار شد، و چون

پس از اين جشن، تن به خواست محبوبه‌ اش داد تا اين كاخ و ايوان را

آتش زدند و سوختند، هنوز از اينجا خاكستر چوب صنوبر زياد درمی آيد.


   آرامگاه داريوش بزرگ و شاهان ديگر كه در مسافتی در سوی باختر

اين كاخ‌ها، در بالای صخره‌ای، كنده شده، بازمانده است. اينجا از دور  

هم، از ميان كوه‌ های سر به آسمان كشيده، پيدا و نمايان است، اما

بخش‌ هایی از بنا و ريزه‌ كاری های اين آرامگاه، مانند دروازه ی آن،

بيشترش ويران شده است.


   در آغاز سخن از آثار داريوش بزرگ، شرحی در باره ی كتيبه بيستون

ياد می كنم. سر راه همدان به كرمانشاه، در جایی كه سلسله كوه‌ های

پرصخره و ستيغ و سر به فلك كشيده كم‌كم كوتاه می شود و به جلگه، 

دامن می گسترد، قله‌ای می بينيم كه بلندی آن حدود 1200 متر

می نمايد. اينجا از روزگار باستان محل تقاطع گذرگاه‌ ها بوده و در دل

زمين آن -در قنات- آب زلالی جاری است كه مسافران با آن گلويی تر

می كنند -و امروزه در رادياتور ماشين سواری هم می ريزند. به يقين

همين آب است كه از سه هزار سال پيش تاكنون مسافران و سپاهيان

و كاروانيان بی شمار كه رنگ چشم و مو و پوست متفاوت داشته (و از

نژادهای گوناگون بوده) اند، تشنگی شان را به آن فرونشانده‌اند. اسكندر

و چنگيز و تيمور نيز، همه بايد از اين آب نوشيده باشند. همين جاست

كه سنگ‌ نقش و كتيبه‌ ای معروف كه «بيستون» يا «بهستون» خوانده

می شود، هست: سنگ‌ نبشته‌ای كه داريوش (اول) پادشاه بزرگ

هخامنشی برای جاودانه به ياد ماندن كارهای بزرگش داد، تا بر بالای 

پرتگاه و بر پيشانی كوه حجاری كنند. نوشته ی اين كتيبه از خط و زبان

هخامنشيان در آن روزگار گواهی درست می دهد، و نيز نمايش نيم‌رخ

داريوش با موی انبوه چهره‌ نمای بی مانندی است از سيمای اين

پادشاه.


   حدود يك سده پس از ميلاد بود كه اروپاييان رفته‌ رفته در باره ی اين

نيم‌رخ كه در قرن ششم پيش از ميلاد بر سنگ نقش شده بود آگاهی

 يافتند، اما از آن پس هم به مدت نزديك هزار و هشتصد سال چون

نمی دانستند كه اين نقش چهره ی داريوش را نشان می دهد، درباره ی

آن فرضيه‌ های گوناگون ساختند، چنان كه می گفتند كه اين چهره‌ای از

حواريون دوازده‌گانه ی عيسی مسيح يا نيم‌رخ ملكه‌ای افسانه‌ای است،

و تصورهایی مانند اين. سنگ‌ نبشته ی بيستون هم، چنان كه كتيبه ی

تخت‌جمشيد، به سه زبان نگاشته شده است. و سرانجام در عصر جديد

با كشف خطوط و حروف آن، توانستند آن را بخوانند. از آنجا كه اين

سنگ‌ نبشته بر پيشانی كوه و بالای پرتگاه است، تصوير و رونوشت

برداشتن از آن هم (با وسايل آن روز) سخت بود.


   انديشمندی و بينش داريوش كه در بيش از دو هزار و چهارصد سال

پيش داد تا اين كتيبه را در سنگ درآورند و كار عظيم نقش‌ پردازان و

كوه‌ تراشانی كه در انجام خواسته ی داريوش اين اثر را پديد آوردند،

شگفتی برانگيز است. فكر می كنم كه چون اين سنگ‌ نبشته در جایی

است كه دست مردم به آسانی به آن نمی رسد، تاكنون دستخوش

ويرانگری نشده و بازمانده است. اين نقش، پيكره ی داريوش را نشان

می دهد كه پای چپ را بر پشت گئوماتای جادو گذاشته، و اين ديو جادو

به پشت به زمين افتاده و به نشانه ی درخواست ترحم شاه، بازو را بلند

كرده است. جلويش گمان می كنم كه كسی دست‌ بسته از سپاه

دشمن است. هر نام و عنوانش در كتيبه گراور شده است. بالای سر

داريوش «اهورامزدا» (فروهر) روان است، و پادشاه به ستايش و احترام

او دست راست را بلند كرده است.


   كتيبه ی بيستون، همچون سنگ‌ نبشته‌ها در تخت جمشيد، به سه

زبان فارسی (باستان)، شوشی (ايلامی) و بابلی (آشوری) نگاشته

شده است. داريوش در اين كتيبه نخست از نسب و جايگاه خود می گويد،

«بعد شرح واقعه ی برديای دروغی و شورش‌ هایی كه در بدو سلطنت

او روی داده و لشكركشی هایی كه برای رفع شورش‌ها نموده ... و در

خاتمه می گويد كه شورش‌ها از جهت دروغگویی اشخاصی بود، چه هر

يك در ايالتی خود را از دودمان شاهی خوانده، مردم را فريب دادند ...

عبارت يكی از بندهای آخر كتيبه اين است:


   «ای آن كه پس از اين شاه خواهی بود، با تمام قوا از دروغ بپرهيز. اگر

فكر كنی چه كنم تا مملكتم سالم بماند دروغگو را به بازپرسي درآر ...

دروغگو، و آن را كه بيداد كند دوست مباش. از آنها با شمشير بازخواست

نما».


   در پايان كتيبه، دعا می كند در باره ی كسانی كه اين آثار را حفظ كنند

و مضمون آن را به مردم بگويند. نيز، به ويرانگر آن نفرين می كند: «آنكه

اين سنگ‌نبشته را ببيند، اگر به آن آسيب برساند اهورامزدا زود او را

بكشد و خاندانش را براندازد؛ اهورامزدا همه آثار او را نابود سازد».

 


برچسب‌ها: داریوش بزرگ, تخت جمشید, پرسپولیس, آکی یو کازاما
 |+| نوشته شده در  شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹ساعت 17:19  توسط بهمن طالبی  | 
 

 

 

1972

 

1974

 

1976

 

 

1996

 

1997

 

1999

 

2000

 

2002

 

2008

 

 

 

2017

 

 

دهمین

 

 

قهرمانی! 

 


برچسب‌ها: پرسپولیس
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۶ساعت 0:5  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا