ششم و متوسطه اول
 
 
آگاهی انسانی، آگاهی اجتماعی  
 

 

   اما اگر تعلق و وابستگی روحی به چیزی، نوعی بیماری باشد و

موجب محو ارزش های انسانی گردد و عامل رکود و توقف و انجماد

به شمار رود، چه فرقی می کند که آن چیز ماده باشد یا معنی؟

 دنیا باشد یا عقبی؟ و بالاخره خدا باشد یا خرما؟!

   اگر نظر اسلام در جلوگیری از تعلق به دنیا و مادیات، حفظ اصالت

شخصیت انسانی و رهایی از اسارت بوده و می خواسته انسان در

نقطه ای توقف نکند و اسیر چیزی نگردد، پس می بایست به «آزادی

مطلق» دعوت کند و هر قید و تعلق را «کفر» تلقی کند آنچنان که در

برخی از مکتب های فلسفی جدید که «آزادی» را رکن اساسی

شخصیت انسانی می دانند چنین می بینیم.

   در این مکتب ها، شخصیت انسانی را مساوی می دانند با تَمرّد و

عصیان، و آزادی از هر چه رنگ تعلق پذیرد. و هر قید و بند و تسلیمی

را بر ضد شخصیت واقعی انسان و موجب بیگانه شدن او با «خود»

واقعی اش می شمارند. می گویند انسان آنگاه انسان واقعی است و

به آن اندازه از واقعیت انسان بهره مند است که فاقد تمکین و تسلیم

باشد. خاصیت شیفتگی و تعلق به چیزی این است که توجه انسان

را به خود معطوف می سازد و آگاهی او را از خودش سلب می سازد.

او را دچار خودفراموشی می کند و در نتیجه؛ این موجود آگاه آزاد که

نامش «انسان» است و شخصیتش در این دو کلمه خلاصه می شود،

به صورت موجودی ناخودآگاه و اسیر در می آید.

   بر اثر فراموش کردن خود، ارزش های انسانی را از یاد می برد و در

اسارت و وابستگی از حرکت و تعالی باز می ماند و در نقطه ای راکد

می شود.

   اما اسلام گرچه آزادی از ماده را تبلیغ می کند، آن را مقدمه ی تقید

به «معنی» و رهایی از دنیا را برای «پای بند شدن به آخرت» و ترک

خرما را برای به دست آوردن «خدا» می خواهد.

   عرفان ــ البته از نوع مثبتش ــ که به آزادی از هرچه رنگ تعلق پذیرد

دعوت می کند، استثنایی هم در کنارش قرار می دهد. حافظ شیرین

سخن این قضیه را چنین به شعر درآورده است:

 

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

 

                            ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

 

مگر تعلق خاطر به ماه رخساری

 

                که خاطر از همه غم ها به مهر او شاد است

 

   و یا:

 

فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم

 

                        بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم 

 

نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار

 

                             چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

 

   از نظر عرفان، از هر دو جهان باید آزاد بود اما بندگی «عشق» را باید

گردن نهاد؛ لوح دل از هر رقم باید خالی باشد جز رقم «الف قامت یار»؛

تعلق خاطر به هیچ چیز نباید داشت جز به ماه رخساری که با مهر او

هیچ غمی اثر ندارد، یعنی خدا.

 


برچسب‌ها: حافظ شیرین سخن, دنیاگرایی یا آخرت گرایی, عشق و محبت خدا, خداجویی
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۰ساعت 10:10  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا