|
ششم و متوسطه اول
|
||
|
آگاهی انسانی، آگاهی اجتماعی |
دمای هوای سراب 2 درجه بالای صفر، دمای هوا در اردبیل از سه
برابر دمـای هوا در سراب 8 درجه کمتر و دمـای هوای تهران 9 درجه
بیشتر از میانگین دمای هوا در سـراب و اردبیل است. میانگین دمای
هوای این سه شهر چقدر است؟
4+ 3+ 2+ 1+

2/5 عددی را با خودش جمع کردیـم و 1/3 عدد را از مجمـوع کم
کردیم، حاصل 32 شد، آن عدد کدام است؟
12 16 60 30

نـادرشـاه افشار پس از حملـه به هندوستـان، به پایتـخت خود ...
بازگشت.
بلخ کابل مشهد دهلی

از بوشهر تا مُحمّره
با كشتی كوچك متعلق به شركت انگليسی، از بوشهر به محمره
رفتم. گذشتن بر دريا از اين عرض خليج فارس (شمال شرق به شمال
غرب آن) يك شب كشيد. پس از آن در ساحل دريای كويت، در كناره ی
عربستان (در جنوب) خليج فارس لنگر انداختيم. كويت يك شهر عربی
نشان می دهد. شيخ كويت كه حاكم سياسی و شرعی اينجاست،
قدرتی همچون پادشاه داشت. او با وقار و جلال در دهانه ی بازار
می نشست و به دست خود از تجار، ماليات می گرفت. رسم روزگار
داستان های هزار و يك شب هنوز مانده است.
در مدت توقف كشتی در بندر كويت، آقای "B" مأمور سياسی انگليس
مقيم اينجا مرا به شام دعوت كرد، اما متأسفانه نتوانستم پيش او بروم،
زيرا كه فقط دو ساعت در اين بندر مانديم. نايب شركت كشتيرانی هم
كه به كشتی آمد بر اين نظر بود كه فرصت پياده شدن از كشتی نداريم.
به همين علت، به ديدن شيخ كويت هم توفيق نيافتم. انتظار داشتم كه
با ديدار كردن از شيخ (و زندگی افسانه ای اش) خودم هم چهرهای
داستانی بشوم. چون شنيده بودم كه گه گاه در بازار اينجا صندوق های
زيب و زيوردار می فروشند، می خواستم برای تحفه بی مانند اين سفر
يكی از آن بخرم. اما اين نيّت هم تحقق نيافت.
رسيدن به محمره از ساحل كويت حدود 4 ساعت می كشد. نزديك
اينجا بندر جديد هرمز است. اين بندر منتهااليه جنوبی خط راه آهن
سرتاسری ايران است. اكنون راهآهن در جنوب تا شهر اهواز رسيده و
هر روز قطار در آمد و شد است.

عکس هوایی شوشتر
شوشتر در شمال اهواز پايتخت شاپور يكم، شاهنشاه ساسانی،
بود. شوشتر از روزگاران قديم گذرگاه مهمی بود. راه تهران به خليج
فارس هم به اصفهان می رسد، و از اصفهان كه به جنوب می روند از
اينجا می گذرند. پس اينجا منزلگاه و كاروانسرا بود. امروزه هم در راهمان
به محمره از شوشتر می گذريم. اين شهر كهنه بر كنار رودخانه ی كارون
است. سربازان رومی كه در جنگ با ايران اسير شدند، پل درازی بر اين
رودخانه بستند، و سدّی كه شاپور، پادشاه ساسانی، بر كنار شوشتر
ساخت، از يكهزار و هفتصد سال پيش حافظ و حايل اين شهر در برابر
طغيان كارون است. والرين، امپراتور روم كه اسير پادشاه ايران شد، هفت
سال در اينجا گذراند. (والرين، امپراتور روم از 235 تا 260 میلادی كوشيد
تا از دست اندازی ايرانيان به شام و ارمنستان ممانعت كند، و با آن كه
در آغاز، پيروزی هایی به دست آورد سرانجام مغلوب و اسير شاپور اول
شد و در اسارت درگذشت.)

شاپور ساسانی و والرین
شهر كهن شوش كه آثار باستانی آن معروف است، در غرب شوشتر
جای دارد، و نزديك اين شهر جای افسانه ای هم هست. می گويند كه
دانيال پيامبر را اينجا به مكمن شير انداختند و او سراسر شب را در اين
غار گذراند، اما به لطف رحمت حق، آسيبی نديد. (مقبره ی معروف به
دانيال نبی در شوش خوزستان واقع است. دانيال يكی از چهار پيغمبر
بزرگ بنی اسراییل (قرن هفتم قبل از ميلاد) جوانی بود كه او را به
اسارت به بابل بردند. او به سبب هوش و ذكاوت خود نزد نبوكد نصر
(بخت نصر) و جانشينش اويل مردخ تقرّب يافت. روحانيون از توجه پادشاه
نسبت به او خشمگين شدند، و او را به گودالی كه شيران در آن بودند
افكندند، ولی روز بعد او را سالم يافتند. در روايات اسلامی دانيال مخترع
«رمل» به شمار می رود.)

نقشه راه آهن سراسری ایران امروز
اسكندر چون اين شهر را به دست گرفت، اينجا را پايگاه ساخت، و
بزرگترين عروسی دنيا را در اينجا برگزار كرد. اين جشن به معنی آن بود
كه كشور بزرگ پيروز با كشور بزرگ شكست خورده يكی می شود و
شرق و غرب به هم می پيوندد. سور و سرور اين عروسی پنج شبانه
روز دنباله داشت. اسكندر كه در اين هنگام سی و سه سال داشت.
خود دختر زيبایی را - شاهزاده خانم ايرانی، به نام ركسانا- به همسری
اختيار كرد. او برای سران و سرداران لشكرش هم، به توصيه ی فرزانگان
و بزرگان قوم خود، از دختران اشراف ايرانی عروس انتخاب كرد، و به
مناسبت اين پيوندها برای اهل لشكر مهمانی داد. گويا در اين جشن و
ضيافت برای همه ی مهمانها - كه حدود نه هزار تن بودند - جام طلای
درخشنده آماده ساختند. اين جشن و ضيافت كه پنج شبانه روز كشيد،
زيباترين و بزرگترين عروسی دنيا بود. جشنی مجللتر از اين چشم آدمی
نديده است. در تالاری با ستون های طلا، نقره و جواهرنشان، كه سقف
هم طلاپوش است، دختران زيباروی در لباس فاخر عروسی بر صندلی
نقره نشسته و چشم به راه دامادند. پرده ی نقاشی موجود در قصر
فرنشينا، در رم، اين صحنه را زنده نگهداشته است. 9000 ميهمان اين
مجلس عروسی همه جام های طلاشان را برمی دارند، و به نشانه ی
سپاس از آسمان می نوشند و شادی می كنند. در ميان اين ضيافت،
آوای سازها مانند طبل و شيپور با هلهله ی شادی مردم می آميزد و
طنين آن آسمان و زمين را هم می لرزاند.

مقبره ی دانیال در شوش
دولت ايران، آقای گدار، باستان شناس فرانسوی، و همسرش را، كه
از دوستانم هستند (برای كشفيات باستان شناسانه) مأمور شوش كرد،
و دانشمندان فرانسوی ديگر هم با آنها در حفاری و تحقيق همكاری
داشتند. (Andre Godard، معمار و باستانشناس فرانسوی ... در بغداد،
مصر، سوريه، افغانستان و هند فعاليت كرد، اما كارهای مهم او در ايران
صورت گرفت. در 36- 1308 ه. ش. مديريت امور باستان شناسی را بر
عهده داشت و به ترميم آثار تاريخی و تنظيم موزه ی ايران باستان و
فهرست كردن گنجينه های هنری مشغول بود. كتابی در مفرغ های
لرستان (1931) منتشر كرد. اثر ديگرش كتاب هنر ايران (1962) است.
گدار در 1965 درگذشت.)

طرح سکه ی شاپور اول
در شوش بود كه ستون كتيبه ی شاه همورابی حاوی قوانين او، که
مشهور و قديمترين قانون دنيا است، به دست آمد. (حمورابی یا
هامورابی: ششمين پادشاه، سلسله ی اول بابل (جلوس 1955، فوت
1913 ق. م.) ستونی از وي در شوش به دست آمده كه اكنون در
موزه ی لوور پاريس است، و قوانين حمورابی بر آن كنده شده، و آن
قديمی ترين قانون مدوّن جهان است.)

کتیبه ی حمورابی
که به شکل یک ستون است و اکنون در پاریس نگهداری می شود.
از بوشهر تا محمره با كشتی حدود چهارده، پانزده ساعت می كشد.
آبادان (نزديك اينجا) كنار پالايشگاه نفت شركت انگليس و ايران است.
اين پالايشگاه كاركنان انگليسی زياد دارد. چون معرفی و دعوتنامه ی
مدير اين شركت در تهران را داشتم، آنها (مديران پالايشگاه) خواستند
كه مهمانشان باشم.
شركت نفت ايران و انگليس
به تازگی، شركت نفت انگليسی نظر دنيا را تا اندازهای به خود گرفت:
زيرا كه ايران امتياز نفت را يكجانبه باطل كرد و انگلستان عقد دوباره ی
قرارداد را از ايران خواستار شد. جهانيان به ياد دارند كه در سالهای جنگ
(جهانی اول) اين شركت در خليج فارس و اقيانوس هند به كشتی های
انگليسی كمک رساند. دنيا هنوز به موقع اقتصادی و سياسی اين
شركت توجه دارد.
مديران شركت نفت در تهران دوست صميمی ام بودند، پس (به
معرفی آنها) از پالايشگاه نفت در آبادان و ميدان های نفتی ميان كوهها،
در فاصله ی 400 تا 500 كيلومتری آبادان ديدن كردم. از آبادان به اهواز
در امتداد رود كارون و در مسير لوله ی نفت با هواپيمای آن شركت رفتم.
در روزگار قديم، لشكر اسكندر از اهواز گذشت.

پالایشگاه آبادان
در اين صبح از اثر باد سخت ديروز، هوا هنوز خاک آلود و تيره بود و
هواپيما نزديك زمين پرواز می كرد. از آنجا با اتومبيل به ميدان نفتی
نفتون و هفتگل رفتيم. من نخستين سفير خارجی بودم كه از اينجا
ديدن می كردم، و تنها سفيری كه تاكنون به اينجا آمده بود. سال پس
از آن، شاه برای ديدن به اين ناحيه سفر كرد. مسير و نقاط ديدار او با
برنامه ی سفر من يكی بود. اين سرزمين از روزگار باستان نفت خيز
بوده، و قفقاز از زمان زرتشت به شهر آتش شهرت داشته است. از
كوههای زاگرس تا غرب فلات ايران «كانِ نفت» است، و زمين شناسان
در پی كشف ذخاير نفتی فراوان زير زمينی به ناحيه ی شمال قفقاز و
مصر و غرب عراق (بين النهرين) توجه داشتهاند. در سال 1901 ويليام
دارسی از حكومت ايران امتياز اكتشاف و استخراج نفت در ايران را جز
در پنج ايالت شمالی (آذربايجان، گيلان، مازندران، استرآباد و خراسان)
گرفت. منطقه ی اين امتياز مساحتی دو برابر خاك ژاپن دارد. در برابر،
صاحب امتياز متعهد شد كه بيست هزار ليره حق امتياز و بيست هزار
ليره سهام (در شركت اكتشاف و استخراج نفت) و 16 درصد سود
سالانه را به دولت ايران بدهد.
او چنين امتياز مهم جهانی را در واقع به رايگان به دست آورد. دولت
انگليس مالك نيمی از سهام اين شركت شد، و شركت نفت، بدون
پرداخت ماليات (به دولت ايران) از انگلستان ماشين و لوازم و آذوقه وارد
كرد. جوان های بسيار پس از فارغ التحصيل شدن از (دانشگاه های
معروفی همچون) كمبريج و آكسفورد به ايران رفتند و عمر را در كار
نفت نهادند.
دارسی تحمل رنج و صبر فراوان كرد تا بريتانيا به چنين نعمتی رسيد!
در آغاز كه او در قصر شيرين، نزديك مرز عثمانی آن روز، شروع به
حفاری برای يافتن نفت كرد، در بردن ماشين آلات و نگاه داشتن
كارشناسان و پرداخت مزد كارگران سختی های فراوان ديد، و سيصد
هزار دلار هزينه كرد. اما به نفت دست نيافت، و مردم دنيا به انگليس ها
خنديدند. دولت ايران و طوايف بختياری هم دشواری های گوناگون برای
او بار آوردند. اما دارسی سرانجام بر همه ی موانع پيروز آمد، و به كان
سرشار نفت دست يافت؛ پس كارش بالا گرفت و در سال 1909 شركت
حاليه ی نفت انگليس بنياد شد. سرمايه ی اوليه ی آن دو ميليون ليره
بود، اما اكنون فقط سهم سرمايه گذاری دولت انگليس بيش از 5 ميليون
است، و خط لوله ی نفتی بسيار طولانی و تأسيسات و تصفيه خانه ی
گسترده دارد. با اين كه از حجم كار پالايشگاه آبادان كاسته شده است،
باز هشت هزار كارگر دارد.

مردان ایل بختیاری
هنگامی كه از محل تاريخی نخستين چاهی كه به نفت رسيد ديدن
می كردم اين احساس را داشتم كه، بر خلاف آنچه كه عموما" تصور
می شود، گمان نمی رود كه كار بر انگليسها برگشته و بريتانيا رو به
زوال باشد. (در خاطرات و خطرات مهديقلی هدايت شرحی كوتاه و گويا
در باره ی آغاز كار نفت و موفقيت دارسی می خوانيم: «بخار نفت از
ديرباز در باكو و اردبيل تراوشی كرد، چنان كه در آن حدود شعله ی آتش
مستمر بود و آتش پرستی از آنجا پيدا شد. در شوشتر نفت سيال از
زمين می جوشيد. در كركوك شعله ی كبود رنگ در اثر انفجار نفت دائم
بود. تكميل مكانيك و افزار وسيله به دست داد كه نفت را از اعماق زمين
بيرون بكشند. از اكناف زمین، چشم به روی نفت باز است و دستها
دراز. ايران هم بايد چشم بمالد كه اين يگانه سرمايه ی طبيعی را به
رايگان از دست ندهد ...
در سنه ی 1279 (1901) دارسی نامی به خيال افتاد در قصر شيرين
مته به زمين نهد. قراردادی با دولت بست شصت ساله، كه از منافع
حاصله 200 هزار سهم به دولت بدهد و صد 16 از لبّ عايدات و 20 هزار
ليره نقد.
در قصر شيرين به نتيجه نرسيدند. با شركت نفت بر ما شريك شد. مته
را در مسجد سليمان به كار انداختند. در عين يأس به رگی برخورده
چشم ها كه از سنگينی خرج بيهوده سياهی می رفت به روی شاهد
مقصود روشن شد. در 1287 (1909) كمپانی موفق شد مؤسسه را
تكميل نمايد.)
ديدار از ميدان های نفتی
در بهار سال 1931 (1310 خورشيدی) با پيش آمدن كساد اقتصادی
در جهان، نفت اين معادن هم به اندازه استخراج نمی شد، و سالانه
فقط شش يا هفت ميليون تن برداشت می كردند، و از پنجاه چاه نفت
فقط از دوازده تای آن بهرهبرداری می شد، حال آن كه پيش تر فقط از
چاه شماره يک "B " هر سال بيش از يك ميليون تن نفت استخراج
می شد. ناحيه ی نفت خيز در خوزستان و لرستان است كه اهالی
عرب زبان و هم فارسی زبان دارد. بزرگترين آثار هنری معماری از روزگار
رونق و درخشش فرهنگ ساسانی در اين نواحی بازمانده است. عيلام
و شوش و ديگر جاها كه در تاريخ فرهنگ بابِل شهرت دارد، در كنارِ راست
دره و بستر رود كرخه افتاده است، و كان های نفت در ميان اين منطقه
است. در اين سالها باستان شناسان فرانسوی در اينجا به كاوش و
تحقيق سرگرم هستند. بيشتر مردم عرب زبان كه در اين اراضی پهناور
زندگی می كنند چادرنشين اند و به دنبال آب و علف (برای دام و احشام
خود) همواره كوچ می كنند. در اين ايام آنها به موهبت كان نفت معاش
بخور و نميری دارند. به خصوص در اين اطراف عرب زبانها و فارسی
زبانها هر دو مسلمان شيعه هستند، و با هم به مؤانست به سر
می برند. نزديك به همه ی راننده های ماشين در اين ناحيه، عرب
هستند.

میدان های نفت و گاز ایران
از مناطق نفتی مورد بهره برداری شركت نفت انگليس و ايران، من
فقط از حوزه ی نفتی مسجد سليمان ديدن كردم. نام اينجا به معنی
نيايشگاه سليمان نبی است، چون به گفته ی مردم، محل بنای نيمه
ويرانه ی معبد مانندی را كه در اينجا هست در عهد عتيق، سليمان
ساخته است. بوميانی كه در اين حوالی زندگی می كنند قدمت و تاريخ
آثار باستانی را به سادگی پيش خود مسلّم داشته و در باور نهادهاند.
مثلا" می گويند كه سليمان آثار باستانی كهنه تر را ساخت و شاه
عباس بزرگ آثار باستانی تازه تر را بنا كرد.

عکس قدیمی از مسجدسلیمان
پيش از جلوس پادشاه كنونی، اين نواحی زير قدرت ستمكارانه ی
شيخ خزعل، شيخ محمّره، بود، كه حالا هشتاد سال دارد. چون او
ملكيت زمينی را كه كان نفت زير آن است داشت از انگليس مبلغ كلانی
حق امتياز گرفت، و با اين سرمايه و ثروت در مقابل قشون حكومت
رضاشاه درآمد. حكومت بريتانيا هم به او لقب «سر» داد تا او را در جانب
خود نگهدارد و بر آن است كه، اگر بتواند، از خوزستان، كشور به ظاهر
مستقلی درست كند و آن را در اختيار خود بگيرد. اما شيخ خزعل هم
باهوش بود، و به آسانی فريفته نشد و ماهرانه با انگليس كجدار و مريز
می كرد، تا سرانجام كه در برابر رضاشاه به مقاومت برخاست. اما
عاقبت نتوانست پيش ببرد، و همه چيز را از دست داد و حالا گيج و
سردرگم است. اما با اين كه (دولت ايران) او را در چنگ اختيار خود گرفت،
با او به ملاطفت رفتار شد. با اين تدبير، حاكميت رضاشاه در اين نواحی
به طور كامل مستقر شد.
داستانی از روزگار جوانی شيخ خزعل حكايت می كنند. می گويند كه
خزعل به دختر زيبایی چشم داشت كه نوكرش دلبسته ی او بود. هر چند
كه اين رقيب را مانع رسيدن به آرزوی دل خود می ديد، راضی نمی شد
كه او را بكشد، چون سال ها وفادارانه به وی خدمت كرده بود. اما با طمع
و وسوسه ی نفس خودش هم نمی توانست برآيد. سرانجام نقشهای
كشيد، و يك روز صندوق نفيس و پر زيب و زيوری برای آن نوكر فرستاد و
پيغام داد كه «مدتهاست كه در فكر بودم كه چيزی را كه تو هميشه
بيش از هر چيز آرزويش را داشتی برايت بفرستم. امروز يقين است كه
به خواهش دلت می رسی.» آن مرد كه به خانه برگشت و صندوق را
گشود، سر دختر دلدارش را در آن ديد. طبيعت خونخوار عرب های اين
حوالی در داستان های هزار و یک شب حكايت شده است.

ديدار از مناطق نفتی را كه به انجام رساندم و می خواستم بازگردم،
هواپيمایی كه از اهواز بر آن نشستم دوباره از صحرا عبور كرد و در
محمّره بر كنار خليج فارس فرود آمد. هنوز هم رییس قوم و قبيله در
اينجا چنان زندگی می كند كه گویی از ميان برگهای كتاب هزار و يك
شب بيرون آمده و جان گرفته است. سفينه ای را كه به بصره می رفت،
ملاحانی به چهره ی ترسيم شده برای سندباد بحری می راندند. بر اين
كشتی ننشستم، و كناره ی شط العرب را از ميان دشتی كه همچون
كوير است با اتومبيل پيمودم. در كرانه ی ديگر شط العرب، بصره، يگانه
بندرگاه كشور پادشاهی عراق واقع است. هواپيماهایی كه ميان اروپا
و (غرب) آسيا تردد دارند، همه پس از فرود آمدن در بغداد در بصره
می نشينند.
شبی را در اتاقك تنگ ترن راه آهن عراق كه از مبداء بصره روانه شد
به سر رساندم و صبح روز بعد در بغداد از قطار پياده شدم. اين خط آهن
در بخشی از بزرگراهی كشيده است كه در روزگار قديم قيصر برای
تسلط بر جهان كوشيد تا از آن طريق سه «ب»، برلين و بيزانس و بغداد،
را به هم بپيوندد. اما، در اين بامداد ورودم پنداری كه هم سعادت ايام
گذشته از ياد رفته است و هم دليری قيصر. بغداد، اين پايتخت چركين،
هنوز در خواب غنوده و آرام بود.
1/5 عددی را از 2/3 همـان عدد کـم کردیم، حاصل 21 شد، آن عدد
کدام است؟
20 45 35 14

فراز کاری را در 3 ساعت و فـرود همـان کار را در هفت ساعت انجام
می دهد. اگر هر دو با هم کار کنند کار در چند ساعت تمام می شود؟
10h 2h 2.1h 2.5h

اسم جامد، اسمی است که از بن فعلی گرفته نشده باشد، مثل:
دست، بهرام، گل، برگ
بیـامـوز اگر پارسـا بود خواهـی
مکن دیو را جان خویش آشیانه
اسم هایی که از زبان های بیگانه وارد فارسی شده را بهتر است،
جامد فرض کنیم. مثلا" رادیو، مدرسه، ماشین، ممنون، کنتور و ...

درست مثه آدما که از پشه و مگس کلافه می شن،
زمین ما هم از ماهواره ها کلافه شده است!
پاسارگاد؛ پایتخت کهن
پاسارگاد، پايتخت هخامنشی، در بالارود همان آبی كه تختجمشيد
بر كنار آن است ساخته شد، و پايتخت بزرگ كشور «پرشيس»، طرزی
كه يونانی ها نام پارس يا ايران را می خواندند، بود.

در حدود سال سيصد و سی پيش از ميلاد اينجا به دست سپاه
عظيم مقدونی كه اسكندر همراه آورد، ويران شد، همچنان كه شوش
و تخت جمشيد. ويرانه ی بازمانده از پاسارگاد اكنون نزديك كردشول،
ده كوچكی بر كنار راه شيراز به اصفهان، افتاده، و از هواپيما به خوبی
پيداست. در پرواز ميان اصفهان و بوشهر، هواپيما معمولا" از فراز اين
ويرانه ها می گذرد. بالای تپه ای نه چندان بلند تيغه ای است كه آن
را «تخت سليمان» می گويند. اندازه آن حدود 90 متر مربع و از سنگ
بزرگ سفيد تراشيده شده است. بر اين تخته سنگ نقش كورش كبير
به صورت برجسته كنده و نوشته شده است: «من هخامنشی ام،
كورش، شاه شاهان.» اما چون گذرندگانی كه در اين دو هزار سال از
اينجا ديدن كردهاند به اين نقش و كتيبه دست زدهاند، بيشتر آن ساييده
شده و اكنون فقط نيمرخ چپ كورش و بخشی از تنش كه بال دارد و
جامه ی حاشيه دارش اندكی پيداست. اين سنگ نقش از نمونه ی
آشور است، و سه تاج به الگوی مصر در آن تصوير شده است. از آثار
باستانی معروف تر از اين، آرامگاه كورش است. ستونهای گردی كه
پيرامون اين آرامگاه استوار شده بود، اكنون از ميان رفته و فقط پايه های
آن مانده است.

اين آرامگاه روی هفت چينه ی بزرگ سنگ سفيد آهكی بنياد شده
است، و فكر می كنم كه نمای يونانی دارد. ورودی اين آرامگاه باريك
است، و درون آن ــ كه از دوده سياه شده ــ تهی است، و بر
ديوارهايش حروف عربی كه بعدها نقش كردهاند ديده می شود. اينجا
آرامگاه كورش كبير است كه دو هزار و چهارصد سال پيش امپراتوری
عظيم هخامنشی را بنيان نهاد.
هنگامی كه اسكندر، تخت جمشيد را ويران ساخت، يكصد و بيست
هزار پول طلا و گنج و جواهر بی شمار به دست آورد، چندان كه به
گفته ی پلوتارك، مورخ یونانی برای بردن آن به ده هزار ارابه و پنج هزار
شتر نياز بود، و بيرون آمدن اين همه ثروت وضع داد و ستد (تعادل
عرضه و تقاضا) در دنيای آن روز را پريشان كرد.

سه روز در شيراز ميهمان حبيب الله شيبانی استاندار و حاكم نظامی
فارس بودم. از اينجا، بار ديگر به هواپيما نشستم و به بوشهر رفتم،
هنگام وداع با ميزبانم، استاندار جام كوچكی، از كارهای قلمزنی، به
يادگار به من داد. اين جام سفيدروی بيش از 50 سال قدمت نداشت.
اما شعری از حافظ بر آن نقش شده بود:
آن كس كه به دست جام دارد
سلطانی جم، مدام دارد
آبی كه خضر حيات ازو يافت
در ميكده جو كه جام دارد
سررشته ی جان به جام بگذار
كاين رشته از او نظام دارد
ما و می و زاهدان و تقوی
تا يار سر كدام دارد
بيرون ز لب تو ساقيا نيست
در دور كسی كه كام دارد
نرگس همه شيوه های مستی
از چشم خوشت به وام دارد
ذكر رخ و زلف تو دلم را
وردی است كه صبح و شام دارد

ميان شيراز و بوشهر پر از كوه و تپه بود، و سفر با هواپيما خطرناك
می نمود. هواپيمایی كه سوار بودم بر فراز صخره و ستيغ كوهها بالا و
پايين می رفت. از اين كوهها سيم تلگراف می گذشت. با ديدن اين
سيم احساسی جز تحسين در دل نمی ديدم، و می انديشيدم كه
60 سال پيش از اين كه انگليسی ها اين خط را كشيدند، چه دليری
و حس پيش بينی ای داشتند. نمی توان تصور كرد كه برای چيره
شدن بر طبيعت قهار و آزار درندگان و خشونت مردمان، چه جانها در
اين راه قربانی شد. در شيراز از استاندار شنيدم كه (در جريان كشيدن
سيم تلگراف) در كمركش كوهی سخت گذر ميان كازرون و بوشهر، در
سال 1867 (1283 ه.) يك امير لشكر از حمله شير درنده، جان به در
برد.
هواپيما پس از پشت سر گذاشتن گذرگاه بلند كوهستانی، به
سوی ساحل بوشهر پايين رفت. امتياز خط تلگراف هند و اروپا، كه
برای تسهيل كار دولت انگليس (در اداره ی مستعمراتش) بود، در
سال 1932 از سوی دولت ايران بازخريد شد.
(گلشائيان در خاطرات خود، واگذاری خط تلگرافی به ايران را در شمار
رويدادهای سال 1308 خورشيدی (1930 م.) ياد كرده است: «از وقايع
مهم ديگر اين كه تلگراف مخصوصا" در جنوب كشور، دست «ايند و اروپ»
بود. در 11 اسفند 1308 به دستور دولت تلگرافخانه ی مزبور با تمام
وسائل به ايران واگذار شد، و يك قسمت ديگر از استعمار انگليس هم
كه در دوره ی قاجاريه از بين رفت».
در سابقه ی اين خط تلگرافی، در شرح محبوبی اردكانی می خوانيم:
«انگليسها در دسامبر 1862 برابر جمادی الثانی 1279 قراردادی با دولت
ايران منعقد ساختند كه دولت ايران پذيرفت كه بلا تأخير يك خط تلگرافی
به تهران و از تهران به بوشهر دایر نمايد، و انگليسی ها مجاز باشند كه
هر وقت لازم می دانند و به هر نحو كه صلاح می دانند توسط صاحب
منصبان تلگرافخانه ی ايرانی با اين سيم مخابره نمايند ... اين خط ظرف
دو سال دایر و از آن بهره برداری شد. باز در دسامبر 1863، برابر رجب
1281، قرارداد ديگری برای تكميل فصل چهارم اين قرارداد (نظارت صاحب
منصبان انگليسی) با دولت ايران بستند. بعدا" در 23 نوامبر 1865 قرارداد
تازهای برای كشيدن سيم دومی كه مختص مخابرات اروپا باشد منعقد
شد، كه در حقيقت سومين قرارداد تلگرافی ايران و انگليس است.
انگليسها مجددا" در سال 1284 قراردادی با ايران منعقد ساختند كه
دولت انگليس با اجازه ی ايران خط تلگرافی از گوادر تا نقطهای بين
جاسك و بندرعباس احداث نمايد. اين قرارداد بيستساله، چندبار تمديد
شد تا ژانويه 1925 (رجب 1343). در 28 شوال 1288 هم قرارداد ديگری
بين ايران و انگليس منعقد شد كه سيم سومی بين تهران و بوشهر
احداث شود. اين قرارداد هم چند بار تمديد شد و اعتبار آن تا ژانويه 1945
(محرم 1364/ دی 1323) ادامه يافت. موافقتنامه های ديگری نيز ميان
ايران و انگليس برای تكميل و توسعه ی خطوط تلگراف منعقد شد كه
اعتبار بيشتر آنها تا سال 1945 تمديد شد.»)
بزرگراهی در ايران، دريای خزر را به خليج فارس می پيوندد. راه زمينی
1580 كيلومتری شيراز به بوشهر از گذرگاهی كه از آن ياد شد می گذرد.
مسير سفر در تابستان از راهی كه در زمستان می روند فرق دارد. در
ميان آمدن اتومبيل، در سفر از فلات ايران و در اين راه های سختگذر
كه 4000 سال تاريخ دارد و در قديم آن را بر پشت شتر می پيموده و
هنوز می پيمايند، انقلابی فرا می آورد.
نزديك دو ساعت پس از برخاستن هواپيما از شيراز، به بوشهر
رسيديم. بوشهر مهمترين بندر خليج فارس است، اما چندان مجهز
نيست. در سالهای جنگ (جهانی اول) در اروپا، انگلستان با صرف هزينه
تجهيزات اين بندر را بهبود داد تا آماده ی پياده شدن قوای نظامی انگليس
(به هنگام نياز) باشد. دولت انگليس برای اين كارها (كه به ملاحظه ی
منافع خودش بوده) بر سر ايران منّت گذاشته است و انتظار قدرشناسی
دارد. با اين همه، سفاين امروزی تا 7 يا 8 كيلومتری خشكی نمی توانند
پيشتر بيايند، و امروزه امكانات اين بندر جوابگوی نياز نيروی دريایی
نيست. جز اينجا، بندرعباس هم پهلوگاه مهمی است. اما پس از ساخته
شدن بندر خرمشهر، كه در منتهااليه مسير خط آهن سراسری ايران
است، اين بندر، ديگر آن درجه اهميت پيشين را ندارد.
در ورودم به بوشهر، استاندار، و خانواده ی بهبهانی كه تاجر معتبر
اينجا است، برای خوشامدگویی آمده بودند. در توقفم در بوشهر مهمان
خانواده ی بهبهانی بودم و در منزلی كه پسرش برايم آماده كرده بود
ماندم. شيوه ی پذيرایی و مهمان نوازی در ايران بسيار دلنشين است.
خوب می توانم حس كنم كه در مشرق زمين هستم. خانواده ی
بهبهانی مردمی ديندارند، و پدر خانواده به زيارت مكه رفته و «حاجی»
شده است. كسی كه به حج رفته است طرف اعتماد فراوان مردم و
بازرگانان و مورد احترام همگان می شود. تجارت ايران با ژاپن از طريق
هندوستان يا مستقيم (از راه بنادر ايران) انجام می گيرد.
منزلی كه در آنجا ماندم مبلمان اروپایی داشت، اما در اين خانه حمام
نبود. پس از بيرون آمدن از تهران 6 روز بود كه نتوانسته بودم حمام بكنم،
و اميد داشتم كه اينجا به گرمابه بروم. اتاق های اين خانه را از نظر
گذراندم؛ اندرونی و بيرونی جدا بود، چنان كه در همه ی خانههای ايران،
و حمام هم در اندرونی. درخواستم را (برای دسترسی به حمام) به
استاندار گفتم، اما او فقط گفت كه كوشش خود را خواهد كرد، و در
ورودم نخست نتوانستم حمام بكنم.
در نظافت اسلامی، دست و رو شستن مهم است. پس مهماندارانم
برای دست و رو شستن به من آب می دهند. اما اين پاسخگوی انتظارم
نيست. دسترسی نداشتن به حمام در سفر در ايران ناراحت كنندهترين
چيز است.
انگليسی ها و امريكاييان در حومه ی شهرها عمارت كنسولگری،
بانک، تلگرافخانه و اقامتگاه برای رؤسای اين تأسيسات ساختهاند، و در
ولايات كه هتل بسيار كم است، مهمانان و مسافرانشان در اينجا
می مانند. افسر انگليسی راهنمايی ام كرد كه به اين اقامتگاه بروم؛
اما من می خواستم با زندگی ايرانيان آشنا بشوم، و در خانه ی ايرانی
مهمان شدم.
بوشهر بندر مهم ايران است، اما جای سفر كردن نيست، و 7 ماه در
سال، از بهار تا پاییز، بسيار بسيار گرم است و بدترين هوا را در ايران
دارد. اما انگليس، روسيه و فرانسه در اينجا سركنسولگری دارند، و
نمايندگی مقيم بريتانيا هم در بوشهر است.
بیشتر مسـاحت کشور «پاکستـان» را سرزمیـن های ... تشکیل
می دهد.
مرتفع فلات های کوهستانی
کم ارتفاع و پست ناهموار و کوهپایه ای

پاره خط AB به طول 5cm مفروض است. چند نقطه وجود دارد که از
دو نقطه ی A و B به فاصله ی 5 سانتی متر باشند؟
هیچ 1 2 3

در مثلث متساوی الساقین کدام یک از جملات زیر نادرست است؟
ارتفاع نظیر قاعده، میانه نیز هست.
هر نقطه ای واقع بر ارتفاع نظیر قاعده، از دو سر قاعده به یک
فاصله است.
میانه ی نظیر هر ساق، ارتفاع وارد بر آن ساق نیز هست.
طول نیمسازهای زاویه های مجاور به قاعده با هم برابرند.

کامران کجا می روی؟
دارم به کتابخانه می روم.
فعل «دارم می روم»، مضارع ملموس است و وقوع فعل را
در زمان حال و در شرف انجام گرفتن نشان می دهد.
به مضارع ملموس، حال مُطلق نیز می گوییم.
کدام یک از گزینه های زیر نادرست است؟
علت حمله ی کریم خان زند به عثمانی، بدرفتاری عثمانی
با مسافران و زائران ایرانی که به عراق می رفتند بود.
کریم خان زند که لقب «وکیل الرعایـا» را برای خود برگزیده
بود، آخرین پادشاه زندیان بود.
آقامحمدخان قاجار زمانی که می خواست سپـاه روسیه را
از قلمرو ایران دور کند، به دست خدمتکارش کشته شد.
یکی از رویدادهای مهم دوره ی قاجاریـه، انقلاب مشروطـه
بود که در زمان مظفرالدین شاه اتفاق افتاد.

کلمه ی «گذاردن» به معنی «نهادن» و «قرار دادن» با ذال نوشته
می شود:
خراج گذار / پایه گذار / سرمایه گذار /
بنیان گذار / قانون گذار
کلمـه ی «گـزاردن» به معنـی «به جا آوردن» و «ادا کـردن» با «ز»
نوشته می شود:
سپاس گزار / نمازگزار / خدمت گزار / شکرگزار
|
|