|
ششم و متوسطه اول
|
||
|
آگاهی انسانی، آگاهی اجتماعی |
اَ : نفی در فارسی باستان. مثل: امرداد (در اصل امرتات، به معنی
بی مرگ)
اَن : نفی در فارسی باستان. مثل: اَناپ (بی آب)؛ اَنوشه؛ اَنیران
دُش و دُژ : ضد و درشتی را می رساند. مثل: دشمـن (بد نهاد)؛
دُژخیم (بد سرشت)
پاد : ضد و حفاظت را می رساند. مثل: پادزهر؛ پادسخن (پاسخ)؛
پادشاه؛ پازند
خر، گاو، شاه : بزرگی را می رساند. مثل: خرچنـگ؛ گاوصنـدوق؛
شاهراه
هم : مشارکت را می رساند. مثل: همسایه؛ همکار؛ همدوش
اگر کلمـه ی «هم» با یکی از حروف اضافـه پیـش از فعـل درآید،
معنی «پراکندگی» می دهد: از هم پاشیدن؛ به هم ریختن
|
|