|
ششم و متوسطه اول
|
||
|
آگاهی انسانی، آگاهی اجتماعی |

کاشانی در کنار شعبان جعفری، معروف به شعبان بیمخ
کاشانی، چند هفته بعد از سرنگونی دولت محمد مصدق در گفتگو با
روزنامه ی مصری «اخبار الیوم» دیدگاه هایش در باره ی مخالفت با
برقراری جمهوری به جای سلطنت، و نیز عناد با جنبش ملی شدن نفت
و دکتر مصدق را برملا کرد.
وقتی از او پرسیده شد که به نظر شما بزرگترین اشتباه مصدق چه
بوده است؟ گفت: «پایمال کردن قانون اساسی و عدم اطاعـت از اوامر
شاه»! او اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری «جمهوریت» شمرد
و گفت: «مصدق برای برقراری جمهـوریـت میکوشیـد. او شاه را مجبـور
کرد ایران را ترک کند؛ امـا شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت،
زیرا ملت شاه را دوست دارد»!

کاشانی در جواب روزنامه ی مصری که پرسیده بود آیا عقیده دارید
دکتر مصدق مستـحق همین سرنوشتـی بود که دچارش شد؟ گفت:
«خداونـد عـادل است و آنچه امروز بر مصدق گذشته است نتیجه ی
عدل خداوندی است»! او در ادامه ی سخنان کیـن توزانـه اش گفت:
«مصدق راه را گم کرده و مستـحق چنین عاقبتی بوده. تمام هم و غـم
او این شده بود که مردم فریاد بزننـد زنـده باد مصـدق.»
همچنین با مقدم شمردن خود بر ملت گفت: «مصدق به من و
کشورش خیانت کرد، و طبق شرع شریـف اسلامی مجازات کسی که
در فرمـاندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است.»
کاشانی در ادامه، محمد مصدق را به داشتن جنون متهم کرد و گفت:
«مصدق برای کشـور کاری نکرد. نه یک خرابی را تـعمیـر کرد نه خیابانی
را افتتـاح کرد نه خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت. حتی در
مورد نفت که او ادعا داشت صاحب فکر «ملی کردن نفت» میباشد اگر
این اتحادی که من در صفوف ملت به وجود آوردم نبود هرگز نفت، ملـی
نمیشد. او خیانت کرد. به من و کشور خیانـت کرد. قبل از اینکه من با
مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از این که من با او مخالفت
کردم ملت از دور او پراکنده شدند. مقام و کرسی صـدارت مصـدق را
مسحور کرده بود. او دستخوش نوعی جنون شده بود»!
کاشانی روی کار آمدن دولت کودتا را «سبب مسرت» دانست و ضمن
تبریک به زاهـدی گفت: «جای مسـرت اسـت که دولـت جناب آقای
زاهـدی که خود یکـی از طرفداران جبهه ی ملی بوده، تصمیم دارند که
شرافتمندانه از حیثیت و آبروی ایران دفاع نموده و در راه صلاح و افق ملت
حداکثر فداکاری را بنمایند. من از ژنرال زاهدی مادام که به منفعت ایران
قدم برمیدارد پشتیبانی میکنم … ولی هر وقت که به نظرم برسد او
بر خلاف مصلحت ایران عمل میکند با او مخالفت میکنم.»

اما سرانجام حمایت های کاشانی از دولت کودتا به کجا انجامید؟
کاشانی و زاهدی چند بار یکدیگر را ملاقات کردند و این دیدارها تا
مدتی ادامه داشت. گفتگوهای آنها نیز در مطبوعات آن دوره درج
می شد، امـا به مـرور خانه نشیـن شده و گـلایـه کرده بـود که: «آزادی
جز بـرای عمـال انـگلیـس نیست، و مطبوعـات و نشریـات ملـی هیچ
گونـه حق و امـکان اظهـار عقیـده ندارنـد و همه توقیـف اند و بسیاری از
ملیون و آزادیخواهان متدین در زندانها بسر میبـرند. این اختیارات را
چه کسی به زاهدی داده که این دیکتاتـوری شدید و قـرون وسطایـی
را با مردم شریـف ایـران مینماید؟ ... حیـف که رادیـو در اختیـار من
نیست که از افکار مردم و احساسات پاک این ملت استفاده کنم»!
سرانجام کاشانی در 10 دی 1334 بازداشت و در سلول مجاور
محمـد مصدق در لشکر زرهی تهران محبوس شد!
|
|